معرفی کتاب سنگی بر گوری (سیامک) اثر جلال آل احمد

سنگی بر گوری (سیامک)

سنگی بر گوری (سیامک)

3.7
191 نفر |
65 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

358

خواهم خواند

65

شابک
9789646141155
تعداد صفحات
82
تاریخ انتشار
1385/1/1

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        کتاب حاضر، چاپ دیگری از "سنگی بر گوری" تالیف "جلال آل احمد" است. "آل احمد" که هنرش در نگارش زندگی نامه ی خودنوشت است، در این رمان، پنهانی ترین مسائل شخصی خویش را با نثری شیوا بیان می کند. بررسی ابعاد گوناگون درد بچگی و نتایج این درد بر روابط اجتماعی و عاطفی او به نوعی شورش بر سرنوشت و اخلاق و آداب اجتماعی بدل می شود و عاقبت او را به سردرگمی و پوچی می رساند.
      

پست‌های مرتبط به سنگی بر گوری (سیامک)

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          این کتاب قصه کشمکش درونی و نمود بیرونی نویسنده در مواجهه با مساله بچه‌دار نشدن خودش و همسرشه. گاهی خواستن تا مرز جنون و گاهی بی‌خیالی مطلق. یه‌جورایی بدون حد وسط. ولی اونچه کتاب رو متمایز کرده موضوعش نیست، ادبیاتشه؛ صریح، تند، صادقانه و گاهی رکیک‏. در واقع انگار ما بیش ازین‌که مشغول خوندن قلم نویسنده باشیم مشغول شنیدن صدای ضمیر ناخودآگاهش هستیم. 
یکم فراتر بخوایم نگاه کنیم میشه موضوع اصلی کتاب رو با هر موضوع دلخواه دیگه ای عوض کنیم و ببینیم چه مخالفت‌ها و موافقت‌هایی باهاش میاد. چه سرزنش‌ها و چه تشویق‌هایی. چه خواستن‌ها و چه پشیمون شدن‌هایی و کلی دوگانه تامل‌برانگیز دیگه میتونه باعث شه آدم ساعت‌ها به مسائل خرد و کلان زندگیش که تک برزخ شدن و نشدن گیرن فکر کنه و فکر کنه.


جلال تو "سنگی بر گوری" مضمونا درباره رفتار خودش (که بچه‌دار نمی‌شده) با بچه‌های اقوام میگه: 
بهشون محبت کنم و گرم باشم میگن حسرتشه؛
غر بزنم از شلوغی‌ و کاراشون میگن حسودیشه؛
بی‌اعتنا باشم میگن زورش گرفته؛
خلاصه هر رفتار عادی‌ای پیش بگیرم یه‌چیزی بهم می‌چسبونن.
خلاصه انگار یه "اسیرشدیم قشنگ" خاصی تو لحنش پیداست وسط کتاب:))


[و البته که این وضع همیشگی ماست تو زندگی
        

24

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          یادمه دکتر خالقی (استاد اندیشه سیاسی دانشگاه تهران) یه روز تعریف کرد که یه دفعه از سیمین پرسیدم: «تو مگه سنگی بر گوری رو نخونده بودی؟! پس چه جوری بازم جلال رو دوست داشتی!» سیمین هم برگشت بهم گفت: «تو جلال رو ندیدی. نمیشد جلال رو ببینی و دوستش نداشته باشی...»
.
یادداشت برای دفعه دومی که خواندم:
جلال به بحرانی در زندگی‌اش خورده به نام عقیمی. در کشمکشی که در این جریان داشته جایی کارش به رابطه خارج از ازدواج می‌رسد و بالتبع سیمین میفهمد و جار و جنجالی. نمیدانم چه شد و چرا تصمیم می‌گیرد افکارش را روز کاغذ بیاورد. در واقع سعی میکند به نوعی خود را روانکاوی کند که عجیب است. عجیب‌تر نتیجه این روانکاوی است که گویی تمایلش به تعدد زوجات به این جا کشانده‌اش و عقیم بودن فقط بهانه‌ای برایش بوده. کشمکش درونی‌ای که جلال در فصل پنج آورده در عین حال که شاهکار، وحشتناک است. 
اینها همه به کنار، در عین ناباوری کتاب با مرگ تمام میشود! اصلا نسبتش را نمی‌فهمم. فکان الدنیا لم تکن و کأن الاخرة لم تزل؟!
آدم عجیبی است جلال.

دکتر طبیب‌زاده در جلسه‌ای این کتاب را با منظر روانکاوی فرویدی بررسی کرده. هر چند جای خدشه دارد ولی چیز جالبی درآمده. در کانالم اگر سرچ کنید «سنگی بر گوری» میآورد.
        

25

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

21

sajede

sajede

1403/1/11

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          سنگی بر گوری واقعا کتاب عجیبیه. من از جلال تا قبل از این فقط مدیر مدرسه و چندتا داستان کوتاه رو خونده بودم. تصورم از جلال ، تصورم از قلمش و حتی شخصیتش، به واسطه همون ها شکل گرفته بود ولی این کتاب واقعا متفاوت بود. یک «خودگویی» یا مثلا «سخن با وجدان خود». و نه درباره ی هر موضوعی، بلکه درباره عقیم بودن جلال و مسأله اش با بچه دار شدن، موضوعی که حرف زدن ازش ـ و نوشتن ازش ـ اصلا چیز راحتی نیست، خصوصا که جلال تا این حجم بی پرده و حتی گاهی منفور خودشو جلوه کرده؛ یک «منِ به تمام معنا» با همه ی جنبه های خوب و بدِ «منِ انسانی».

این که هر جمله از جمله ی قبل متفاوت بود و تو اصلا حتی به لحاظ ساختاری ـچه برسه به لحاظ مفهومی ـ نمیتونستی پیش بینی کنی که جلال چی میخواد رو کنه. درواقع فکر میکنم خودش هم نمیدونسته چی میخواد رو کنه. بقول خودش «فقط نوشتم» و چقدر این نوشتن خوب بود. بماند که همون صفحات اول چطور با نیش تلخ نوشتارش میخکوب شدم و حتی بهم برخورد!

راستشو بگم وقتی کتاب تموم شد، حس میکردم من به جای جلال به واسطه ی نوشتن این «درهم‌ریختگی» آروم شدم. صفحات آخر قشنگ اون به آرامش و ثبات رسیدن جلال رو می‌تونستم از ته قلبم بفهمم.
خیلی این کتاب رو دوست داشتم. خیلی. و ممکنه دوباره برم سراغش.

پ.ن ۱: برای نویسندگی مبنا امتیازم نرسید برم دوره حرفه ای، فلذا یه نیمچه دوره گذاشتن برا امثال من که یسری تکلیف کمتر از دوره های اصلی انجام بدیم بلکه امتیاز خودمونو برسونیم به حرفه ای. یکی از تکالیف رونویسی بود. از چندتا نویسنده ی مشخص. یکی شون هم آقای جلال آل احمد. و منِ بی حوصله ی ناامید از پذیرفته نشدن در دوره ی حرفه ای؛ به کتابی رایگان از جلال در «طاقچه» بسنده کردم. بیشتر دلم میخواست از سر خودم باز کنم. ولی واقعا خوشحالم که بیش از نیمی از این کتاب رو رونویسی کردم.

پ.ن ۲: دعا کنین دیگه امتیازم برسه برای حرفه ای🫠
پ.ن ۳ (تقریبا یک ماه و نیم بعد از انتشار یادداشت): امتیازم بالاخره رسید به حرفه ای، اما به خاطر کنکور ارشد گفتم یه فاصله بندازم، چشمم از سختی پیشرفته ترسیده شده، دیگه وای به حال حرفه ای🧑‍🦯
        

81

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          .

این کتاب یکی از مهمترین کتب نوشته شده به فارسی در دوره معاصر است. فهم این کتاب ما را تا مرزهای لمس تجدد می برد. 

اول ویژگی آن شجاعت است. جلال نشان داده که هیچ رودربایستی با هیچ کس ندارد؛ نه تنها خودش، بلکه حتی سیمین. جلال جستوجر جقیقت است، و راوی دردهای خویش. حتی اینجا هم با شجاعت پا به میدان می گذارد، همچون گذشته. 

دوم ویژگی، صداقت است. جلال با همه صادق است حتی در افشای خود. صداقتی که آینه روزگارش ساخته. آنقدر با سمباده صداقت زنگار وجودش را جلا داده که به آینه روزگار خویش بدل شده است. او را باید در برابر مدعیانی قرار داد که از صداقت کیسشه دوخته اند و جز مکر در چنته ندارند. 

سوم خصیصه اعتراف است. سنت اعتراف میان ما وجود ندارد و حتی به نوعی مذموم است. برخلاف غربی ها که یکی از پایه های تمدنی ایشان محسوب می شود. اعتراف از مسیحیت تا دوره جدید شکل های گوناگونی یافته اما همیشه جزو اصول تمدن غربب بوده. حالا جلال در این کتاب دست به اعتراف زده؟ چرا؟ نه مسلمانان ما آن را جایز می شمارند و نه روشنفکران ما دست به آن زده اند. جلالی که جستجوگر راهی برای بازگشت به خویشتن است، او که از غرب زدگی گریزان است و پی سلوکی شرقی می گردد، با این اعتراف چه چیز را دنبال می کند؟ در زمانه ای که نه سنتی های ما، که متجددان هم از این سنت غربی رویگردانند، جلال با چه نیرویی چنین متن سنگینی برای اعتراف می نویسد؟ پی چیست؟ هنوز جواب این سوال را نیافته ام. این کتاب، یکی از نقاط مبهم تجدد ایرانی است. 

ویژگی های این کتاب زیاد است و به اندازه اهمیت آن، توجه بدان نشده. آخرینی که من می گویم، وزن جلال در فهم ایران جدید است. ایران نو را، به خصوص پس از دهه سی، نمی توان از جلال جدا کرد. تجدد ایرانی بدون او معنایی ندارد. حال او به نقطه ای رسیده که دست بگذارد بر «عقیم بودن» او نگران است که سنگی بر گوری نداشته باشد. عقیم بودن جلال، عقیم بودن فرد نیست. سنگی بر گوری را باید به عنوان عقیم بودن تجدد در ایران خواند. اگر این کتاب را درست بخوانیم، باید به فکر نگارش پاسخی به آن باشیم. جای کتاب «زایش» در ایران جدید خالی است. آیا ما هنوز عقیمیم؟ یا زایش را تجربه کرده ایم؟
        

2

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

1