معرفی کتاب دلباخته (حس و حساسیت) اثر جین آستین مترجم عباس کرمی فر

دلباخته (حس و حساسیت)

دلباخته (حس و حساسیت)

جین آستین و 1 نفر دیگر
3.3
192 نفر |
50 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

34

خوانده‌ام

454

خواهم خواند

192

شابک
0000000036292
تعداد صفحات
412
تاریخ انتشار
1371/8/1

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        سرگذشتِ خواندنی دو خواهر، یکی احساساتی و بی‌محابا و دیگری عاقل و خویشتن‌دار. تقابل عقل و احساس در کامیابی‌ها و ناکامی‌های این دو خواهر، دو فرجام متفاوت را برای آن‌ها رقم می‌زند. عشق و سودا همواره از دو مجرای عقل و احساس عبور می‌کند و دو نتیجه‌ی متفاوت نیز به بار می‌آید…
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

20 صفحه در روز

پست‌های مرتبط به دلباخته (حس و حساسیت)

یادداشت‌ها

 Farzaneh

Farzaneh

1401/5/24

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

2

مهسا

مهسا

1403/8/26

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          یادداشتی بر عقل و احساس:

عقل و احساس رمانی که اواخر قرن هجدهم نوشته شد و اوایل قرن نوزدهم با هزینه‌ی شخصی جین آستن منتشر شد، با چشم‌اندازی از جامعه‌ی متوسط انگلستان، واکنش متفاوت دو خواهر به نام‌های الینور و ماریان در مواجهه با عشق و سرخوردگی از آن را در شروع دوران جوانی‌‌شان بررسی می‌کند. 

الینور که چند سالی از ماریان بزرگ‌تر است، پس از مرگ پدرش، خود را ناگزیر اما خودخواسته مسئول امورات خانه و کاشانه‌ی خانواده می‌بیند. او را می‌توان بسیار ساده توصیف کرد. خوددار، عاقل و صبور. در نقطه‌ی مقابل او، خواهرش ماریان را می‌بینیم که سرشار است از ذوق و قریحه، پر سر و صدا و گاه لج‌باز. عقلانیت و دوراندیشی الینور تاثیر زیادی بر رهایی و بی‌پروایی خواهرش دارد، چرا که ماریان به آن تکیه می‌کند. ماریان را می‌توان جسور، بی‌فکر و پرشور خواند. دل‌بستگی و عاشقی هر دوی آن‌ها، به یک اندازه روح‌شان را جریحه‌دار می‌کند، اما برخوردشان با آن بسیار متفاوت است. 

در عقل و احساس، دیدگاه متفاوتی نسبت به جین آستن پیدا کردم. پیش‌تر تحسینش می‌کردم، اما این‌بار او را ناب‌تر از همیشه دیدم. اکنون نویسنده‌ای را دیدم که قدرت طنزنویسی‌اش و نیش و کنایه‌هایش به جامعه‌ی معاصرش، حیرانم می‌کرد. نگاه نقادانه‌ی آستن و حتی برخورد کمابیش کوبنده‌اش با رمانتیسیسم، خواننده را به تعادل دعوت می‌کند. 

در عقل و احساس، نه منطق‌گرایی ارجحیت دارد و نه احساس‌گرایی. چرا که نویسنده در هردو طرف، افراط می‌کند. این زیاده‌رویِ آگاهانه‌ی آستن، ما را به نقد هر دو کاراکتر وا می‌دارد و نگاه قضاوت‌گر ما را با خود هم‌راه می‌کند. در نهایت این حساسیت است که تسلیم عقلانیت می‌شود و ماریان را از دختری بی‌فکر اما جسور، به زنی آرام و خوددار تبدیل می‌کند. با این‌حال تغییرات او، جلای روح و فکرش می‌شود. او هم‌چنان بیش‌تر از الینور زندگی را لمس می‌کند. و منطق و خودداری الینور نیز تنها تا جایی از مسیر او را هم‌راهی می‌کند، اما ترکش نمی‌کند. 

ترجمه‌ای که خواندم، به کوشش رضا رضایی، تا جایی که می‌دانم به‌ترین ترجمه‌ی موجود از این کتاب است. با این‌حال اگر با زبان انگلیسی راحتید، پیشنهاد می‌کنم به زبان اصلی مطالعه‌اش کنید.
        

8

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        خیلی خب بالاخره بعد چند تا فانتزی یه کتاب کلاسیک خوندم از جین آستین . اکثرا کتاب های این نویسنده رو توی تابستون میخونم و شاید دلیلش این باشه حس و حال تابستون میده بهم، نمیدونم چرا. شاید چون که نورثنگر ابی رو توی تابستون پارسال خوندم،کلاسیک های جین آستین بهم حس و حال تعطیلات تابستان رو میدن .
راستی این رو هم بگم که این کتاب رو خودم ندارم و از کتابخونه قرض گرفتم و کتابدار بهم گفتن این کتاب مناسب سن و سال شما نیست 🙂😂😂(حالا سنم بماند)
خیلی خب ، اول از همه بگم کتاب عقل و احساس رو با ترجمه ی رضا رضایی خوندم که خب ترجمه ی خوبی بود و راجع به ترجمه های دیگه ش اطلاعاتی ندارم .
کتاب داستان خانواده ی دشوود رو روایت می کنه که بعد مرگ پدر خانواده شرایط خانواده کلا عوض میشه و جان دشوود،پسر همسر سابق آقای دشوود وارث خونه و املاک و ثروت پدرش میشه . با همسرش،فانی و پسرش توی اون خونه ای که خانواده ی پدرش زندگی میکردن ساکن میشن .بعد یه مدتی خواهر جان ،الینور  عاشق برادر فانی ، ادوارد میشه .ولی در همون حال وقتی فانی میفهمه خیلی بدرفتاری میکنه با مادر خونده ی همسرش و خواهر شوهرش و خلاصه که خانواده ی آقای دشوود بعد یه مدتی یه خونه ی خوب پیدا میکنن و میرن و زندگی خونواده ی آقای دشوود عوض میشه. الینور ، ماریان ، مارگرت دشوود و خانم دشوود که مادرشون بوده به یه جایی به اسم برتن میرن که متعلق به یکی از آشنایانشون بوده و زندگی شون کلا از این رو به اون رو میشه .
 داستان ریتمی داره که امکان داره خواننده خسته بشه و فقط خواننده ای که به کتاب های کلاسیک و قلم جین آستین علاقه داشته باشه می‌تونه رمان رو بخونه . البته نه اینکه ژانر مورد علاقه و ... کلاسیک باشه ، ولی این ریتم آروم آروم و تفاوت های رمان با رمان های امروزی توی ذوق خواننده های عادی ای که به خاطر سرگرمی میرن سمتش میزنه. 
کتاب کلا سه تا بخش داره که اگه تا بخش اول صبر کنید، اتفاقاتی میفته که واقعا باعث هیجانتون میشه .یعنی با وجود ریتم آروم اتفاقاتی میفته که اگه صبور باشید میتونه جذبتون بکنه تا آخر داستان. 
شخصیت ها خوب پردازش شده بودن غیر ادوارد و ویلوبی. ویلوبی خودش هم نمیدونست میخواد چیکار بکنه و واقعا یه شخصیت سردرگم خودخواه بود از نظرم. ادوارد هم همین طور . اون هم نمیدونست هدفش چیه و میخواد چه کار بکنه!
به نظرم شخصیت خانم جنینگز شبیه شخصیت ریچل لیند در آنه شرلی بود، هردوشون زبون تند و تیز داشتن ولی در عین حال صلاح شخصیت های اصلی رو میخواستن .
شخصیت های دوشیزه استیل ها ... خدایی خیلی حرص درار بودن .دوتا زن چاپلوس که با خودشیرینی و دهن لقی بین بقیه جایگاه پیدا میکردن . 
(از اینجا به بعد داستان لو خواهد رفت )🚫🚫
پایان بندی خیلی پایان بندی رویایی و خوش و خرمی بود که واقعا خنده م گرفته بود . شخصیت ها انقدر رویایی و قشنگ به هم برسن ؟!قابل پیش بینی نبود پایان ولی خب باز هم خوشم نیومد از اینکه پایان یه جوری بود انگار نویسنده ماریان و الینور رو فقط برای ازدواجشون در پایان داستان خلق کرده .حرص دراره که توی بیشتر رمان های این نویسنده ،انگار شخصیت ها فقط روند داستان رو طی میکنن و سختی میکشن که چی ؟ شخصیت مرد بار ها بهشون خیانت کنه آخرش هم بیاد بگه من دوستت دارم بیا ازدواج کنیم و اون هم بگه باشه.درسته که الینور ، ادوارد رو دوست داشت ، ولی با توجه به اینکه این شخصیت بیشتر به عقل بها میداد تا قلبش، خیلی عجیب بود که خیلی راحت در پایان با هم ازدواج کردن و خوش و خرم رفتن سر زندگی شون. از یه طرف اینجا قدرت عشق الینور به ادوارد رو نشون میده و از اون طرف این روند کلیشه ای داستان های جین آستین که همه ته داستان به هم میرسن . ولی خلاصه که کارهای ادوارد از نظر من خواننده اصلا جای بخششی نداشت!ولی خب اینکه نویسنده ۱۰۰،۲۰۰ سال پیش زندگی میکرده هم بی تاثیر در روند داستان و شخصیت پردازی و پایان بندی نیست. 
ولی داستان پیام خاصی نداره و فقط برای گذران وقت خوبه . به نظرم اگر نویسنده ش جین آستین نبود هیچ کس نیم نگاهی هم بهش نمی انداخت . اکثرا مردم بیشتر به نویسنده توجه میکنن تا محتوا!
ولی خب از خوندنش تجربه ی خوبی داشتم و در کل ارزش خوندن رو داشت ، برای یه بار .

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

19

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        جین آستین عزیزم با عاشقانه‌های کلاسیک جذابش
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1