معرفی کتاب عقل و احساس اثر جین آستین مترجم شهرزاد لولاچی

عقل و احساس

عقل و احساس

جین آستین و 3 نفر دیگر
3.3
177 نفر |
47 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

34

خوانده‌ام

425

خواهم خواند

174

ناشر
افق
شابک
9786003532656
تعداد صفحات
432
تاریخ انتشار
1398/11/15

توضیحات

        
عقل و احساس که با نام حس و حساسیت نیز در ایران شناخت می شود نخستین رمان جین آستین است. آستین این کتاب را زمانی نوشت که فقط بیست سال داشت. او ماجراهای عاطفی، خصلت های رفتاری و روش زندگی دو خواهر را در این داستان با طنز خاص خود روایت می کند.
آنک لی، کارگردان تایوانی تبار آمریکایی، بر اساس این کتاب فیلمی به یاد ماندنی ساخته است.

      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

20 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به عقل و احساس

پست‌های مرتبط به عقل و احساس

یادداشت‌ها

 Farzaneh

Farzaneh

1401/5/24

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

2

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        جین آستین عزیزم با عاشقانه‌های کلاسیک جذابش
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          عقل و احساس داستان دو تا خواهر به نام های الینور و ماریانه که بعد از مرگ پدرشون اوایل همراه مادرشون پیش  برادر ناتنی شون و زنش زندگی می کنن و بعد به دلایلی برای زندگی با مادرشون به خونه ی دیگه ای نقل مکان می کنن. الینور منطقیه و ماریان احساسی. و طبیعتا مثل همه کتاب های جین آستین برای هردوشون ماجراهای عشقی پیش میاد.
از نظر سیر داستان و حوادث خیلی قوی و گیرا نبود. لحن نصیحتی خانوم آستین که دخترا! عاقل باشید، متین و خانوم و سنگین رنگین باشید،اینجا دیگه خیلی مشخص بود.هرچند توی ذوقم نزد. 
شخصیت پردازی واقعی و همدلی آوره. به نظرم بین کتاب های جین آستین این کتاب یک برتری ای داره و اونم نشون دادن بخش های تاریکی از افراد جامعه ست. خونواده زن برادر الینور و سرگذشت کلنل براندون و آقای ویلوبی نوعی از زندگی ان که چندان اخلاقی و جالب نیستن و به نظرم اونقدر که به رفتاراشون و عواقبش توی این کتاب پرداخته شده، توی بقیه کتاب های جین آستین نشده. مخصوصا سرگذشت کلنل براندون خیلی چندلایه تر و دراماتیک تر از اغلب شخصیت هاییه که توی کتابای جین آستین خوندم. شخصیتی که واضحا خاکستریه و حتی برام غافلگیر کننده بود که جین آستین محکوم و مطرودش نکرده بود و توی داستان وجه انسانی بهش داده بود و لایق رستگاری دونسته بودش.
به طور کلی کشش غرور و تعصب و منسفیلد پارک رو نداشت اما از نظر داستان و شخصیت ها از اما قوی تره، از نورثنگر ابی هم شخصیت های پیچیده تر و جالب تری داره.
پ. ن: در تکمیل عرایضم باید بگم توی فیلم نقش کلنل براندون رو آلن ریکمن بازی می کنه :`))) 
        

15

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        خیلی خب بالاخره بعد چند تا فانتزی یه کتاب کلاسیک خوندم از جین آستین . اکثرا کتاب های این نویسنده رو توی تابستون میخونم و شاید دلیلش این باشه حس و حال تابستون میده بهم، نمیدونم چرا. شاید چون که نورثنگر ابی رو توی تابستون پارسال خوندم،کلاسیک های جین آستین بهم حس و حال تعطیلات تابستان رو میدن .
راستی این رو هم بگم که این کتاب رو خودم ندارم و از کتابخونه قرض گرفتم و کتابدار بهم گفتن این کتاب مناسب سن و سال شما نیست 🙂😂😂(حالا سنم بماند)
خیلی خب ، اول از همه بگم کتاب عقل و احساس رو با ترجمه ی رضا رضایی خوندم که خب ترجمه ی خوبی بود و راجع به ترجمه های دیگه ش اطلاعاتی ندارم .
کتاب داستان خانواده ی دشوود رو روایت می کنه که بعد مرگ پدر خانواده شرایط خانواده کلا عوض میشه و جان دشوود،پسر همسر سابق آقای دشوود وارث خونه و املاک و ثروت پدرش میشه . با همسرش،فانی و پسرش توی اون خونه ای که خانواده ی پدرش زندگی میکردن ساکن میشن .بعد یه مدتی خواهر جان ،الینور  عاشق برادر فانی ، ادوارد میشه .ولی در همون حال وقتی فانی میفهمه خیلی بدرفتاری میکنه با مادر خونده ی همسرش و خواهر شوهرش و خلاصه که خانواده ی آقای دشوود بعد یه مدتی یه خونه ی خوب پیدا میکنن و میرن و زندگی خونواده ی آقای دشوود عوض میشه. الینور ، ماریان ، مارگرت دشوود و خانم دشوود که مادرشون بوده به یه جایی به اسم برتن میرن که متعلق به یکی از آشنایانشون بوده و زندگی شون کلا از این رو به اون رو میشه .
 داستان ریتمی داره که امکان داره خواننده خسته بشه و فقط خواننده ای که به کتاب های کلاسیک و قلم جین آستین علاقه داشته باشه می‌تونه رمان رو بخونه . البته نه اینکه ژانر مورد علاقه و ... کلاسیک باشه ، ولی این ریتم آروم آروم و تفاوت های رمان با رمان های امروزی توی ذوق خواننده های عادی ای که به خاطر سرگرمی میرن سمتش میزنه. 
کتاب کلا سه تا بخش داره که اگه تا بخش اول صبر کنید، اتفاقاتی میفته که واقعا باعث هیجانتون میشه .یعنی با وجود ریتم آروم اتفاقاتی میفته که اگه صبور باشید میتونه جذبتون بکنه تا آخر داستان. 
شخصیت ها خوب پردازش شده بودن غیر ادوارد و ویلوبی. ویلوبی خودش هم نمیدونست میخواد چیکار بکنه و واقعا یه شخصیت سردرگم خودخواه بود از نظرم. ادوارد هم همین طور . اون هم نمیدونست هدفش چیه و میخواد چه کار بکنه!
به نظرم شخصیت خانم جنینگز شبیه شخصیت ریچل لیند در آنه شرلی بود، هردوشون زبون تند و تیز داشتن ولی در عین حال صلاح شخصیت های اصلی رو میخواستن .
شخصیت های دوشیزه استیل ها ... خدایی خیلی حرص درار بودن .دوتا زن چاپلوس که با خودشیرینی و دهن لقی بین بقیه جایگاه پیدا میکردن . 
(از اینجا به بعد داستان لو خواهد رفت )🚫🚫
پایان بندی خیلی پایان بندی رویایی و خوش و خرمی بود که واقعا خنده م گرفته بود . شخصیت ها انقدر رویایی و قشنگ به هم برسن ؟!قابل پیش بینی نبود پایان ولی خب باز هم خوشم نیومد از اینکه پایان یه جوری بود انگار نویسنده ماریان و الینور رو فقط برای ازدواجشون در پایان داستان خلق کرده .حرص دراره که توی بیشتر رمان های این نویسنده ،انگار شخصیت ها فقط روند داستان رو طی میکنن و سختی میکشن که چی ؟ شخصیت مرد بار ها بهشون خیانت کنه آخرش هم بیاد بگه من دوستت دارم بیا ازدواج کنیم و اون هم بگه باشه.درسته که الینور ، ادوارد رو دوست داشت ، ولی با توجه به اینکه این شخصیت بیشتر به عقل بها میداد تا قلبش، خیلی عجیب بود که خیلی راحت در پایان با هم ازدواج کردن و خوش و خرم رفتن سر زندگی شون. از یه طرف اینجا قدرت عشق الینور به ادوارد رو نشون میده و از اون طرف این روند کلیشه ای داستان های جین آستین که همه ته داستان به هم میرسن . ولی خلاصه که کارهای ادوارد از نظر من خواننده اصلا جای بخششی نداشت!ولی خب اینکه نویسنده ۱۰۰،۲۰۰ سال پیش زندگی میکرده هم بی تاثیر در روند داستان و شخصیت پردازی و پایان بندی نیست. 
ولی داستان پیام خاصی نداره و فقط برای گذران وقت خوبه . به نظرم اگر نویسنده ش جین آستین نبود هیچ کس نیم نگاهی هم بهش نمی انداخت . اکثرا مردم بیشتر به نویسنده توجه میکنن تا محتوا!
ولی خب از خوندنش تجربه ی خوبی داشتم و در کل ارزش خوندن رو داشت ، برای یه بار .

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

18

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          『هو النور』
این اولین کتابی بود که من از جین آستین خوندم. باید بگم که قلم بسیار قوی و شخصیت پردازی دقیق و ریزبینانه‌ای داشت. طوری که خواننده می‌تونست خیلی راحت از واکنش و رفتارِ فرعی‌ترین شخصیت در یک موقعیت خاص آگاه باشه و تعجب نکنه.

حقیقتا این کتاب رو به این دلیل شروع کردم تا ازش چیزهایی یاد بگیرم و خب یاد هم گرفتم. نویسنده سعی کرده بود حرفش رو لابه‌لای همون حرف‌های روزمره که ساده به نظر می‌رسند بزنه.

همچنین همیشه اهمیت درستکاری، صداقت و شرافت توی کتاب‌های کلاسیک برام جذاب بوده و خواهد بود.

اما امتیاز من ۴ هستش. بخاطر اینکه:
رشد شخصیت‌ها در طول داستان خیلی تاثیر گذار بود اما به شخصه دلم می‌خواست داستان بی‌طرفانه‌تر جلو بره. همون طور که احساسات شدید و بیش از حد می‌تونه آسیب زننده باشه، منطق بیش از حد هم می‌تونه باشه.
در نتیجه دوست داشتم همون طور که ماریان اشتباه می‌کرد الینور هم اشتباه کنه و نتایج هر دو رو ببینیم ولی خب الینور تا حدودی کامل و عاری از اشتباه طراحی شده بود.

نکته‌ دیگه‌ای که برای من سوال بود اینه که الینور و ماریان با خواهر کوچک‌تر و مادر خود زندگی می‌کردند. عملا در طول داستان فقط در مهمانی‌ها و مجالس بودند و به کار خاصی مشغول نبودند. پس چطور هزینه‌های زندگی خود رو جور می‌کردند؟
-چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱
        

8