معرفی کتاب رومئو و ژولیت اثر ویلیام شکسپیر مترجم مرجان صادقی

رومئو و ژولیت

رومئو و ژولیت

ویلیام شکسپیر و 1 نفر دیگر
3.7
62 نفر |
17 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

10

خوانده‌ام

176

خواهم خواند

60

شابک
9786008699064
تعداد صفحات
224
تاریخ انتشار
1395/12/15

توضیحات

        کتاب حاضر، نمایشنامه ای از شکسپیر است که در آن «رومئو» و «ژولیت» دختر و پسر جوانی اند که خانواده های آنان با یکدیگر دشمنی دیرینه دارند و ازاین رو اجازه نمی دهند آن ها با هم ازدواج کنند. وقایع داستان در دو شهر «ورونا» و «مانتوا» در ایتالیا روی می دهد و خود نمایش نامه مرکب از دو داستان جداگانه است. دو دلداده یعنی «رومئو» و «ژولیت» نمی توانند به هم برسند و پس از تنها شب مشترک عشق ورزی متوسل به حیله ای می شوند. «ژولیت» داروی بیهوش کننده می خورد و «رومئو» بی خبر از ماجرا فکر می کند که معشوقه اش مرده پس او نیز اقدام به خودکشی می کند . وقتی «ژولیت» از خواب برمی خیزد و اثر دارویی بیهوشی از بین می رود  با دیدن مرگ «رومئو» خود را می کشد.
      

یادداشت‌ها

          تنها قوت این نمایشنامه در تراژیک بودن آن است! البته طبع شاعرانه، عبارات دوست‌داشتنی شکسپیر را به عنوان یک شاعتر خوش‌قریحه فرض باید گرفت.
حال اگر قالب نمایش‌نامه را هم به این تراژدی درام اضافه کنید قدری از زهر دلخوری‌تان بعد از خواندن آن گرفته می‌شود. چه اینکه گفتگو‌هایی را که شاعر تنظیم می‌کند باید در خاک صحنه دید تا قضاوت کنیم خوب از آب درآمده است یا خیر!
مفاهیم مورد توجه شکسپیر بیش از آن‌که حول عاشقی، وصال، فراق، درد هجران، صبر عاشق و ناز معشوق بچرخد حول پختگی و خامی، عجله و حماقت، امید و تباهی، مرگ و نجات به چرخش در‌آمده است.
کل ماجرای رمئو بعد از فراموش کردن رزالین و نرد عشق باختن با ژولیت ۱۳ ساله! در کمتر از یک شبانه‌روز یا کمی بیش از آن رقم می‌خورد! مقایسه کنید با شاهکار شاعر میان‌رده فارسی‌زبان نظامی گنجوی در لیلی مجنون که پر است از مضامین حکمی و صوفیانه، صحنه‌آرایی‌های بدیع عاشقانه، سوختن دلداده در آتش حرمان دلدار و زر شدن مس وجود او...
سخنان حکمت‌آمیز مجنون و لیلی، نرم‌ شدن خوی عاشق در آتش حب دلدار بجای عصبیت و آتش‌بازی‌های رومئو
با صرف‌نظر از وجه تراژیک این نمایشنامه بایستی در مقایسه با شاهکار نظامی گنجوی نمره‌ای پایین به این اثر داد.
        

10

          نوجوان که بودم «رومئو و ژولیت» رو خوندم و کمی ناامید شدم. انتظار داشتم یکی از بزرگترین عاشقانه‌های جهان، بیشتر تحت تأثیرم قرار دهد. حالا حدود ده سال بعد دوباره خواندمش با این امید که چون بزرگتر شده‌ام، احتمالاً بیشتر تحت تأثیر قرار خواهم گرفت، اما نه‌خیر. باز هم ناامید شدم. درباره‌ی جنبه‌ی ادبی و زبانی کار حرفی نیست، اما عمق کودکانه بودن رفتار رومئو و ژولیت، ابله بودن‌شان، زود دست به عمل زدن‌شان - با وجود این‌که درک می‌کنم این‌ اغراق‌ها در تراژدی‌ها، کمدی‌ها و کلاً ادبیات نمایشی شاید معمول باشد - برایم چندان خوشایند نیست. یکی از مشکلات بزرگی که با این داستان دارم به صورت خاص سطحی بودن حس رومئو به ژولیت است. رومئو پیش از دیدن ژولیت از عشق و بی‌مهری روزالین می‌نالید و ادعا می‌کرد نمی‌تواند هرگز او را فراموش کند، آن وقت به محض این‌که ژولیت را دید که از روزالین زیباتر بود اصلاً به کل عشق پیشینش را فراموش کرد. رفتار و شخصیت ژولیت هم که اصلاً مهم نینست. البته ژولیت هم دست‌کمی از او نداشت. تا رومئو از زیبایی‌اش تعریف کرد عاشقش شد! ولی این‌که حماقت انسان‌هاست که در درجه‌ی اول سبب بدبختی‌شان می‌شود و این به شکلی اغراق‌یافته در دشمنی دو خاندان که اصلاً دلیل دشمنی‌شان هم مطرح نشد (که احتمالاً نشان از غیرمنطقی بودن دلیل دشمنی‌شان دارد) و فاجعه‌‌ی تراژیکی که در نهایت دو خاندان را عزادار کرد به زیبایی به تصویر کشیده شده بود.
        

3