یادداشت شقایق شامخی
دیروز
تراژدی عشق نافرجام! قصد دارم بدون اسپویل بنویسم؛ بنابراین کار سختیست. داستان این عشاق، که در وررونای ایتالیا روایت میشود، به نظر میرسد بر اساس داستان منظوم ایتالیایی (تاریخ باستانی رومئو و ژولیت) که در سال ۱۵۶۲ توسط آرتور برووک به رشته تحریر درآمده است، در سال ۱۵۹۱-۱۵۹۵ توسط ویلیام شکسپیر نگاشته شده باشد. این نمایشنامه، درونمایه هایی مشترک از داستان باستانی پیراموس و طیسبه، از کتاب دگردیسی های اووید دارد؛ از جمله نفرت خانواده های عشاق از هم. دو خاندان مونتاگیو (که رومئو وارث آن است)، و کپولیت (ژولیت) نفرتی دیرینه از یکدیگر داشته و دائم با هم در جدال هستند؛ در این بین، رومئو و ژولیت، پنهانی به تزویج یکدیگر درآمده و در روز زفاف، اتفاقاتی منجر به تبعید رومئو میگردد. ژولیت، که مجبور به ازدواج با کنت پاریس شده است، برای فرار از این ازدواج اجباری، از راهب لارنس، که او و رومئو را به عقد یکدیگر درآورده چارهجویی میکند؛ و مجموعه اتفاقاتی که نهایتا صحنه پایانی نمایش، یعن (آیین عشق شهسوارانه) را رقم میزند. رومئو و ژولیت، فقط یک داستان رمانتیک نیست؛ بنظر میرسد شکسپیر به مثابه تمامی آثار خویش به دنبال نشان دادن بسیاری مضامین دیگر است؛ عشق، سرگشتگی، جنون، خشم بیپایه و اساس و سرنوشت از دیگر کلیدواژه هاییست، که میتوان در نمایشنامه به شکلی سمبولیک به آنها برخورد؛ احتمالا در زمان نگارش، نقدهای فمنیستی جایی پررنگ نداشتهاند؛ اما هماکنون به وضوح میتوان فرهنگ پدرسالاری و منتجات اخلاقی آن را در داستان مشاهده نمود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.