معرفی کتاب رومئو و ژولیت اثر ویلیام شکسپیر مترجم فواد نظیری

رومئو و ژولیت

رومئو و ژولیت

ویلیام شکسپیر و 1 نفر دیگر
3.8
74 نفر |
19 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

11

خوانده‌ام

198

خواهم خواند

73

شابک
9789646404335
تعداد صفحات
192
تاریخ انتشار
1399/5/19

توضیحات

        
ترجمه نمایشنامه رومئو و 
ژولیت، به این قلم، حاصل چند سال وسوسه و انتظار و آرزوست. به ویژه آنکه همواره خاطره فیلم خوب فرانکوزفیرلی را با برگردان دلپذیر آقای پرویز دوایی (پیام)، در ضمیر خویش داشته و، با آن زیسته ام. عاقبت سال گذشته وسوسه قدیم کارگر افتاد و، به ترجمه نشستم. حاصل کار، متن موجود است.
یادداشت مترجم

      

لیست‌های مرتبط به رومئو و ژولیت

یادداشت‌ها

          تنها قوت این نمایشنامه در تراژیک بودن آن است! البته طبع شاعرانه، عبارات دوست‌داشتنی شکسپیر را به عنوان یک شاعتر خوش‌قریحه فرض باید گرفت.
حال اگر قالب نمایش‌نامه را هم به این تراژدی درام اضافه کنید قدری از زهر دلخوری‌تان بعد از خواندن آن گرفته می‌شود. چه اینکه گفتگو‌هایی را که شاعر تنظیم می‌کند باید در خاک صحنه دید تا قضاوت کنیم خوب از آب درآمده است یا خیر!
مفاهیم مورد توجه شکسپیر بیش از آن‌که حول عاشقی، وصال، فراق، درد هجران، صبر عاشق و ناز معشوق بچرخد حول پختگی و خامی، عجله و حماقت، امید و تباهی، مرگ و نجات به چرخش در‌آمده است.
کل ماجرای رمئو بعد از فراموش کردن رزالین و نرد عشق باختن با ژولیت ۱۳ ساله! در کمتر از یک شبانه‌روز یا کمی بیش از آن رقم می‌خورد! مقایسه کنید با شاهکار شاعر میان‌رده فارسی‌زبان نظامی گنجوی در لیلی مجنون که پر است از مضامین حکمی و صوفیانه، صحنه‌آرایی‌های بدیع عاشقانه، سوختن دلداده در آتش حرمان دلدار و زر شدن مس وجود او...
سخنان حکمت‌آمیز مجنون و لیلی، نرم‌ شدن خوی عاشق در آتش حب دلدار بجای عصبیت و آتش‌بازی‌های رومئو
با صرف‌نظر از وجه تراژیک این نمایشنامه بایستی در مقایسه با شاهکار نظامی گنجوی نمره‌ای پایین به این اثر داد.
        

12

          نوجوان که بودم «رومئو و ژولیت» رو خوندم و کمی ناامید شدم. انتظار داشتم یکی از بزرگترین عاشقانه‌های جهان، بیشتر تحت تأثیرم قرار دهد. حالا حدود ده سال بعد دوباره خواندمش با این امید که چون بزرگتر شده‌ام، احتمالاً بیشتر تحت تأثیر قرار خواهم گرفت، اما نه‌خیر. باز هم ناامید شدم. درباره‌ی جنبه‌ی ادبی و زبانی کار حرفی نیست، اما عمق کودکانه بودن رفتار رومئو و ژولیت، ابله بودن‌شان، زود دست به عمل زدن‌شان - با وجود این‌که درک می‌کنم این‌ اغراق‌ها در تراژدی‌ها، کمدی‌ها و کلاً ادبیات نمایشی شاید معمول باشد - برایم چندان خوشایند نیست. یکی از مشکلات بزرگی که با این داستان دارم به صورت خاص سطحی بودن حس رومئو به ژولیت است. رومئو پیش از دیدن ژولیت از عشق و بی‌مهری روزالین می‌نالید و ادعا می‌کرد نمی‌تواند هرگز او را فراموش کند، آن وقت به محض این‌که ژولیت را دید که از روزالین زیباتر بود اصلاً به کل عشق پیشینش را فراموش کرد. رفتار و شخصیت ژولیت هم که اصلاً مهم نینست. البته ژولیت هم دست‌کمی از او نداشت. تا رومئو از زیبایی‌اش تعریف کرد عاشقش شد! ولی این‌که حماقت انسان‌هاست که در درجه‌ی اول سبب بدبختی‌شان می‌شود و این به شکلی اغراق‌یافته در دشمنی دو خاندان که اصلاً دلیل دشمنی‌شان هم مطرح نشد (که احتمالاً نشان از غیرمنطقی بودن دلیل دشمنی‌شان دارد) و فاجعه‌‌ی تراژیکی که در نهایت دو خاندان را عزادار کرد به زیبایی به تصویر کشیده شده بود.
        

5

          تراژدی عشق نافرجام! قصد دارم بدون اسپویل بنویسم؛ بنابراین کار سختیست.
‌داستان این عشاق، که در وررونای ایتالیا روایت میشود، به نظر میرسد بر اساس داستان منظوم ایتالیایی (تاریخ باستانی رومئو و ژولیت) که در سال ۱۵۶۲ توسط آرتور برووک به رشته تحریر درآمده است، در سال ۱۵۹۱-۱۵۹۵ توسط ویلیام شکسپیر نگاشته شده باشد.
این نمایش‌نامه، درون‌مایه هایی مشترک از داستان باستانی پیراموس و طیسبه، از کتاب دگردیسی های اووید دارد؛ از جمله نفرت خانواده های عشاق از هم.
دو خاندان مونتاگیو (که رومئو وارث آن است)، و کپولیت (ژولیت) نفرتی دیرینه از یکدیگر داشته و دائم با هم در جدال هستند؛ در این بین، رومئو و ژولیت، پنهانی به تزویج یکدیگر درآمده و در روز زفاف، اتفاقاتی منجر به تبعید رومئو میگردد.
ژولیت، که مجبور به ازدواج با کنت پاریس شده است، برای فرار از این ازدواج اجباری، از راهب لارنس، که او و رومئو را به عقد یکدیگر درآورده چاره‌جویی میکند؛ و مجموعه اتفاقاتی که نهایتا صحنه پایانی نمایش، یعن (آیین عشق شهسوارانه) را رقم میزند.
رومئو و ژولیت، فقط یک داستان رمانتیک نیست؛ بنظر میرسد شکسپیر به مثابه تمامی آثار خویش به دنبال نشان دادن بسیاری مضامین دیگر است؛ عشق، سرگشتگی، جنون، خشم بی‌پایه و اساس و سرنوشت از دیگر کلیدواژه هاییست، که میتوان در نمایشنامه به شکلی سمبولیک به آن‌ها برخورد؛ احتمالا در زمان نگارش، نقدهای فمنیستی جایی پررنگ نداشته‌اند؛ اما هم‌اکنون به وضوح میتوان فرهنگ پدرسالاری و منتجات اخلاقی آن را در داستان مشاهده نمود.
        

4