معرفی کتاب دختری که رهایش کردی اثر جوجو مویز مترجم مسعود هاشمی

دختری که رهایش کردی

دختری که رهایش کردی

جوجو مویز و 4 نفر دیگر
3.5
202 نفر |
67 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

23

خوانده‌ام

593

خواهم خواند

105

ناشر
آسو
شابک
9786008755272
تعداد صفحات
442
تاریخ انتشار
1399/5/28

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        
می دونی چه حسی داره وقتی خودتو به سرنوشت می سپری؟
یه جورایی بهت خوشامد می  گه. دیگه نه دردی هست، نه ترسی و نه اشتیاق و آرزویی. مرگ، امید بود که داشت با این تسکین به وجود می اومد.به زودی می توانستم ادوارد رو ببینم. ما تو اون دنیا به هم می رسیدیم، چون مطمئن بودم که خدا مهربونه، خدا هرگز اون قدری بی رحم نیست که ما رو از تسکین تو اون دنیا محروم کنه.

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به دختری که رهایش کردی

نمایش همه
Delbar

Delbar

1404/1/23

بریدۀ کتاب

صفحۀ 60

«سوفی ، عزیزترینم! از آخرین باری که خبری از تو به دستم رسیده است ، خیلی می گذرد. در تاریک ترین لحظات به خودم می گفتم که اگر نباشی قسمتی از وجودم می‌تواند مانند ارتعاشات ناقوس آن را حس کند. حرف کمی برای گفتن دارم. برای اولین بار تمایلی به بازگردانی رنگ دنیای اطرافم ندارم. کلمات کاملا نامناسب اند. همسر ارزشمندم! دانست ناینکه همهٔ ذهن و جان و روحم آکنده از یاد توست کار دشواری نیست . اینجا همهٔ مردان عکس عشقشان را مانند طلسمی در برابر تاریکی به همراه دارند- همان عکس های مچاله و کثیفی که همچون گنج گران بهایی برای ماست .من برای به یاد آوردنت نیازی به عکس ندارم؛همین که چشمانم را ببندم چهره ات صدایت عطرتنت را به یاد می آورم و تو نمی‌دانی چقدر موجب آسایش منی. منم مثل همرزم هایم که از عزیزانشون دور هستند، نمی توانم هر روز تو را ببینم، اما خدا را شاکرم که زنده ام و این یعنی بر میگردم و تمام بیست و چهار ساعت روز و شب را به تماشای تو می نشینم.» ((ادوارد تو ))

2

یادداشت‌ها