🌸🌿🌸🌿🌸🌿
در این داستان سنت اگزوپری به شیوهای سوررئالیستی به بیان فلسفه خود از دوست داشتن و عشق و هستی میپردازد.
طی این داستان سنت اگزوپری از دیدگاه یک کودک، که از سیارکی به نام ب۶۱۲ آمده، پرسشگر سؤالات بسیاری از آدمها و کارهایشان است.
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
شازده کوچولو گفت :
بعضی کارا بعضی حرفا
بدجور دل آدمو آشوب میکنه
گل گفت مث چی ؟
شازده کوچولو گفت :
مث وقتی که میدونی
دلم برات بی قراره
و کاری نمیکنی..
💟💟💟💟💟💟💟💟
شازده کوچولو به سیاره دوم رفت. آنجا فقط یک پادشاه تنها زندگی میکرد.
بعد از ملاقاتی کوتاه , شازده کوچولو خواست که سیاره را ترک کند.
اما فرمانروا که دلش میخواست او را نگه دارد گفت:
نرو, تورا وزیر دادگستری میکنیم.
شازده کوچولو گفت: اینجا کسی نیست که من او را محاکمه کنم
فروانروا گفت:
خب, خودت را محاکمه کن! این سخت ترین کار دنیاست! اینکه بتونی درباره خودت قضاوت درستی داشته باشی و عادلانه خودت رو محاکمه کنی...