گوژپشت نتردام
در حال خواندن
10
خواندهام
134
خواهم خواند
101
نسخههای دیگر
نمایش همهتوضیحات
این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.
کتاب حاضر، رمانی تخیلی است که در آن در قرن پانزدهم در شهر پاریس، دختر جوان کولی زیبایی به نام «اسمرالدا» با بز کوچک خود می رقصید و برنامه اجرا می کرد. «کلود فرولورئیس» قبیله «نتردام» که عاشق «اسمرالدا» شده بود با کمک مردی به نام «کازیمودو» سعی در دزدیدن دختر دارد که ناکام می ماند. چندی بعد فردی به نام «فوبوس» که توانسته بود «اسمرالدا» را مغلوب خود کند توسط «کازیمودو» به قتل می رسد و با ناعدالتی هرچه تمام تر «اسمرالدا» را به جرم قتل به اعدام محکوم می کنند.
بریدۀ کتابهای مرتبط به گوژپشت نتردام
نمایش همهپستهای مرتبط به گوژپشت نتردام
یادداشت ها
1401/7/4
17
1401/9/2
21
1402/1/12
0
1402/3/22
1
1402/8/30
5
1402/1/30
14
1402/9/3
اولین باریه که یک کتابی رو تموم میکنم و واقعا احساس میکنم هیچ حرفی راجع بهش ندارم. ولی خب خیلی دوستش داشتم این کتاب رو. و حتی احساس میکنم داستانش از بینوایان هم جذابتر بود؛ از این جهت که حاشیه نداشت اصلا. برخلاف مقدمههای طولانی بینوایان این کتاب در کمال تعجب اصلا اضافهگویی نداشت و همه چیزش به اندازه بود و همین باعث شده میشد بیشتر از داستان لذت ببرم. و سراسر غم و رنج بیچارگی بود:) احتمالا دارای اسپویل اینو باید اضافه کنم که با اینکه پایان کتاب به شدت غمانگیز بود اما من زیاد تحت تاثیر قرار نگرفتم چرا؟ به نظرم زمانی مخاطب تحت تاثیر سرنوشت غمانگیز کراکترا غصه میخوره که علاوه بر درک و همدردی اندکی بهش علاقهمند هم بشه. و هر چی مخاطب بیشتر به شخصیت کتاب علاقهمند بشه بیشتر از سرنوشت غمانگیزش غصه میخوره و تحت تاثیر قرار میگیره اما در مورد دختر کولی و مادرش من اصلا نتونستم این دو تا شخصیت رو دوست داشته باشم و صرفا داستانشون رو خوندم...هیچ تاثیری تو حالم نداشتند چون دختر کولی به وضوح کودن بود؛ منظورم اینه که دورهی شخصیتهای "زیبای بیعرضه" گذشته دیگه. یک شخصیت باید یک چیزی تو چنته داشته باشه و دختر کولی شدیدا شخصیتی تک بعدی بود و فقط با زیبایی و مهربونیش توی داستان تعریف شد که این برای من اصلا کافی نبود. در واقع من بیشتر از سرنوشت غمانگیز کازیمودو غمگین شدم:) اونم اینقدر بدبخت و فلکزده ترسیم شده بود که چیزی که براش اتفاق افتاد متاسفانه قابل پیشبینی بود. اما با همهی اینا به نظرم این کتاب به عنوان یک کلاسیک برجسته ارزش خوندن داشت.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
2
1402/5/19
بالاخره تموم شدد من با ترجمه اقای پارسایار خوندم و واقعا راضی بودم از ترجمشون. خیلی خوب بود که نشون داد سرنوشت هر کدومشون چیشد و تنها کسایی که زنده موندن فبوس و گرنگوار بودن. گرنگوارم بالاخره به پولش رسید😂 سرنوشت کازیمودو هم خیلی بد بود دیگه هیچ کسی رو نداشت تو زندگیش و انقدر اسمرالدای احمق رو بغل کرد که مرد. خیلی خوب و قشنگ احساسات مادر رو به دخترش نشون داد دل مخاطب رو کباب میکرد. درمورد شخصیت دون کلود من واقعا نه ازش متنفرم نه دوسش دارم واقعا یه شخصیت خاکستری بود برام خودخواه بود و اشتباهات زیادی کرد اما از طرفی هم مراقب داداشش بود هم کازیمودو. بعد دیگهه درکل که کتاب خوبی بود ولی چیزی نیست که بخوام دوباره بخونمش و احتمالا بعدا همه چیشو یادم میره😂 چون توصیفاتش از مکان ها با اینکه خیلی خوب بود اما زیاد بودن و هدفش نگه داشتن معماری اون دوران بود و این مغایر با هدف من بود من هدفم سرگرمی و نتیجه گیری از خود داستان بود و معماری برام اهمیت نداشت😂 اگه مثلا کسی دانشجوی معماری باشه یا توی فرانسه زندگی کنه شاید از این توصیفات لذت ببره ولی از نظر تاریخی و فرهنگی کارش خیلی بزرگ بوده داستانشم داستان ساده ای بود من خودم کتابایی که شخصیت پردازی بیشتری دارن رو بیشتر دوست دارم و کاش به رابطه ی دون کلود و کازیمودو بیشتر میپرداخت.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
0