کتاب حاضر یک رمان معمایی و جنایی با روایتی مدرن و در خصوص سه زن که هرکدام از آن ها فقط قسمتی از حقیقت را در دست دارند که هر کس از زاویه دید خود ماجرا را تعریف می نماید.در قسمت هایی از این کتاب می خوانیم:سرم را به شیشه قطار چسباندم. خانه ها را نگاه می کنم؛ مانند دنبال کردن صحنه های فیلم با دقت آن ها را ورانداز می کنم. به چیزهایی دقت دارم که دیگران دقت نمی کنند فکر نمی کنم صاحبان این خانه ها هم از این زاویه که من به جزئیات خانه ها دقت دارم تا حالا نگاه کرده باشند. دو بار در روز این از این مسیر رد می شوم و هر چیز را چند بار تماشا می کنم. مرگ با قطار مرگ خیلی بدی است. نمای دانم هر دو سه روز یک بار چند نفر بر اثر برخورد با قطار می میرند. نمی دانم چند نفرشان به طور اتفاقی مرده اند و چند نفر قصد خودکشی داشته اند.