معرفی کتاب اقیانوس انتهای جاده اثر نیل گیمن مترجم فرزاد فربد

اقیانوس انتهای جاده

اقیانوس انتهای جاده

نیل گیمن و 2 نفر دیگر
3.9
78 نفر |
31 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

6

خوانده‌ام

117

خواهم خواند

108

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به اقیانوس انتهای جاده

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به اقیانوس انتهای جاده

نمایش همه

پست‌های مرتبط به اقیانوس انتهای جاده

یادداشت‌ها

        پسر داستان ما، با دختر همسایه که لتی همپستاک نام داره آشنا میشه. این خانواده، ویژگی های خاصی دارند که همینجور هم  خاص تر و عجیب تر میشن.
اونا علم خیلی زیادی دارن و توانایی هایی خارق العاده.

در نهایت داستان، راستش نفهمیدم نویسنده چرا همچین سوژه ای رو نوشت. البته که داستان فانتزیه دیگه. ولی یه وقتا داستان فانتزی هم میخونی انگار تهش یه حس و حال خیلی خوب داری و یه چیزایی تو ذهنت تغییر کرده.
با توجه به این که پسر داستان، در نهایت هیچی یادش نمیاد و هربار باید کلی زمان بذاره که داستان زندگیش رو تو اون مدت دوستی با لتی، به خاطر بیاره ( تازه باز هم یه قسمت هاییش رو یادش نمیاد) در انتها بهم یه حس خلأ میداد که میگفتم اصلا ارزش این تجربه چیه که نه برای پسرک خاطره شد، نه درس عبرت شد، نه تجربه شد.... هیچی.... تازه تهش لتی هم هنوز برنگشته بعد اینهمه سال!
انتظار پایان درخشان تری هم داشتم. مثلا همون موقع که اومد، لتی بالاخره برگرده. یه چیزی این وسط تغییر کنه.
توصیفات البته خیلی گیرا بود و شما میتونستید داستان رو تو ذهنتون تصور کنید. قلم هم خیلی خوش پیش میرفت. ولی نهایتا، حس میکردم اوج داستان قشنگ تری رو ترجیح میدم.
و انتهای داستان هم خیلی تند تند تموم شد . 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

10

نرگس

نرگس

1403/1/27

          برکه‌ یا اقیانوس؟ اولش خندم گرفت اما هرچی جلوتر رفت دیگه بهش نخندیدم ̃o.O

داستان از زبان مردی ۴۰ ساله روایت میشه که بعد از مراسم عزایی که در محل زندگی کودکیش برگذار شده بود، سوار ماشین میشه تا حال و هواش رو عوض کنه. ناخوداگاه خودش رو در محله‌ی بچگیش میبینه. خونه‌ای که کودکیش اونجا سپری شده و بازهم ناخوداگاه مسیرش رو ادامه میده و به سمت خونه‌ی دوستش «لتی همپستاک» میره. مادربزرگ لتی رو می‌بینه و باهاش خوش‌وبش میکنه، سراغ لتی رو می‌گیره و در حینی که داره با مادربزرگ صحبت می‌کنه یا اطراف خونه رو میبینه؛ خاطراتی رو بیاد میاره که ما در ادامه می‌خونیم.

نثر شیرین و روانی داره و خیلی سریع پیش میره. ژانر کتاب رئالیسم جادوییه. اما اگه خیلی روی اتفاقات داستان، اینکه دلیل و توضیحات داشته باشن حساسین، احتمالاً این کتاب خیلی براتون مناسب نباشه! چون حتی بعد از تموم کردن کتاب خیلی چیزا بدون توضیح رها میشن، هرچند پایان‌بندی کتاب تا حدودی این حس بد رو رفع می‌کنه اما خیلی هم قابل قبول نیست.
مثلاً خانواده‌ی همپستاک یه خانواده‌ی عجیب و غریبن که شما در انتهای کتاب هم اونارو کامل نمی‌شناسین(ˇ^ˇ).
همچنین پراز اتفاقای عجیب و غریبه که مقدمه‌چینی یا دلیل خاصی ندارن. 
پس مجددا بگن اگه تو این حوزه سخت‌گیرین این کتاب پیشنهاد مناسبی برای شما نیست!

من بخاطر چالش بهخوان، تعریف‌ها و گزارش پیشرفتای بقیه دوستان خوندمش و با اینکه خیلی به سن من نمی‌خورد ولی آنچه باید یاد میگرفتمو از دلش کشیدم بیرون ( ^_^ ). داستان نکات ریز و درشت زیاد داشت مثلاً در مورد تربیت بچه: وقتی می‌رفت خونه‌ی دوستش با احترام باهاش برخورد میشد، نظرش رو می‌پرسیدن و احساس مهم بودن می‌کرد.
🌱گلدان ها را در جایی که من پیشنهاد کرده بودم گذاشتیم و من خیلی احساس مهم‌بودن کردم.

و از حق نگذریم پایان‌بندی داستان رو دوست داشتم. پایانی بلوغانه و بدون کلیشه.


❌⚠️احتمال لو رفتن داستان:
اینکه یک بزرگسال داستان کودکیش رو تعریف می‌کنه، بی‌اشکال نبود اما با همون وجود تفاوت دنیای کودکی و بزرگسالی خیلی مشهود بود. عملاً با اینکه خانواده‌ی بدی نداشت ولی مورد آزار اذیت جسمی و روانی قرار گرفته بود. 
یه مقدار کمی هم به این اشاره کرد که در سرگذشتش، جنسیتش هم دخیل بوده:
🌱درخواستی داشتم؛ از طرف من از پدرومادرم خداحافظی کنند، یا به خواهرم بگوید عادلانه نیست که برای او هیچ اتفاق بدی نمی‌افتد: که زندگی امن‌امان و جذابی دارد، در حالی که من مدام با فاجعه رو‌به‌رو می‌شدم. 
البته که در پایان داستان، خواهرش زندگی خوب و خوشی داره، در صورتی که زندگی خودش از هم پاشیده شده.

اینکه هرلحظه یه چیزی پیدا میشد یا یه اتفاق عجیب میفتاد که نویسنده رو از گوشه‌ی رینگ در بیاره یا داستان رو جذاب کنه خیلی خوشم نمیومد. حالا در انتهای کتاب مشخص شد که راوی خیلی از چیزها رو چون به صلاحش نیست فراموش میکنه و بایدم فراموش کنه، شاید دلیل خوبی بود اما بنظر من کافی نبود へ‿(ツ)‿ㄏ.

روند بزرگ‌شدنش رو دوست داشتم که متاسفانه بعد ازون اتفاق دیگه اطلاعات خاصی نداد (‧_‧). فقط برگشتم یبار دیگه چند صفحه اولی رو خوندم..

🌱دوران کودکی‌ام را به‌وضوح به یاد دارم.. چیزهای بدی را می‌دانستم. اما می‌دانستم که بزرگتر ها نباید بدانند که چه می‌دانم. باعث وحشتشان می‌شد. 
به این بریده‌ای که اول کتاب آورده شده بود خیلی فکر کردم، به ارتباطش با داستان. شاید به راوی ما هم به دلیل چیزهای زیادی که می‌دونست و کتابای زیادی که میخوند، هیولا می‌گفتند..
        

22

          دنیای عجیب و غریب کودکان!
انسان وقتی حسابی کودک و کوچولو ست دوست نداره غم رو درک کنه، دوست داره همش توی شادی و خوشحالی دست و پا بزنه.
دوست داره سواره ترن هوایی ای باشه که فقط بالا و بالاتر میره.
ولی اقیانوس انتهای جاده درباره ی پسرک هفت ساله ای بود که زندگیش رو غم گرفته بود. این پسر با لِتی آشنا میشه، زندگیش قشنگ میشه، شکل ترن هوایی که بالا و بالاتر میره رو میگیره، غذاهای خوشمزه میخوره، با افراد عجیب و غریب آشنا میشه، دشمن رو شکست میده، زندگیش میشه شبیه کتاب ها و داستان هایی که خونده ولی یک غم بزرگی سراغش میاد، اون با غمی که اشتباهی به وجود اومد. غمی که خود پسرک هفت ساله باعثش بود. غمی که حتی تا پیرشدن هم رهاش نکرد. ولی این غم باعث شد که زندگیش نجات پیدا کنه. 
ولی آیا نجات داده شدن ارزش یک غم بزرگ رو داشت؟
چرا انسان حاضره با غم زندگی کنه ولی زنده بمونه؟ چرا انسان وقتی دوران کودکی‌ش تموم میشه انقدر به غم تن میده و غم دیگه ازش جدا نمیشه؟
چرا انسان خودخواهه؟ :))
        

4