رکسانا پیراسته

رکسانا پیراسته

بلاگر
@roxan

24 دنبال شده

47 دنبال کننده

https://t.me/roxandejavu

یادداشت‌ها

نمایش همه
        چیزی که هست اینه که اگه حتی آدما زندگی حیوانی‌ هم داشته باشن حیوان نیستن‌.
نویسنده کتاب یک فرد فلسفه خونده بود، کل کتاب روایت دوم شخص بود و عجیب نشسته بود به محتوا. جنگ و بلایی که سر آدم‌ها میاد، چیزی که سیستم‌ها از آدما می‌سازن و نگاه و ارتباط عجیب با خدا وسط این آشفته بازار و انسانیت و عشق.
و معنا
درکی که تا الان از معنا داشتم شبیه یه ماهیه
ماهی کوچولو از دستت سر می‌خوره و می‌ره و می‌ری تا ماهی بزرگ‌تری بگیری و این روند ادامه داره
نمی‌دونم یک جا ماهی رو تا آخر نگه می‌داری یا نه
نمی‌دونم وقتی ماهی دستته می‌میری یا وقتی که دستت نیست
نمی‌دونم از ماهی داخل دستت راضی‌ای یا نه
ولی می‌دونم که وقتی به پروسه نگاه کنی دیگه اونقدر‌ هم نگران نمی‌شی.
نبود معنا نمی‌ترسونتت چون نوید ماهی‌های بزرگ‌تر رو می‌ده.
و عشق برای ما آدما یه چیزی خیلی خیلی فراتر از میل جنسیه
و همینه که پیچیدش می‌کنه
دیگه فقط درمورد بقا نیست
چون اگه بود انقدر پیچیده نمی‌شد
و عشقی که به بنده خدا حس می‌کنی
و عشقی که به خدا حس می‌‌کنی
و توضیح دادنش سخته
چون از جنس کلمات نیست
و مثال حلاج داخل کتاب آورده شده بود که به طرز عجیبی با متن کتاب آمیخته می‌شد
ما انسانیم
و مطمئنم اگه اجازه ندیم
هیج سیستمی نمی‌تونه انسانیت رو، عشق رو از ما بگیره، هیچ سیستمی.
طوری که وقتی دو دست و پات قطع شده ذکر گفتن رو متوقف نمی‌کنی 
چون معنا اونقدر عمیقه
که مرگ هم جلوش رو نمی‌گیره.
      

3

        این کتاب هم نصفش رو خوانده بودم و نیمه باقی موند برای امشب.
مجموعه داستان بود ولی به طرز عجیبی با هم پیوند می‌خوردن، انگار نه انگار که یه داستان دیگست...
از طرفی ادامه داستان بعدی هم نبود!
بعضی از داستان‌ها رو دوست داشتم بعضی‌ها بیش از حد غریب بودن....
این کتاب جزو کتاب‌هایی بود که باید می‌خوندم
ولی خیلی متفاوت‌تر از چیزی بود که فکر می‌کردم، حتی اونقدر متفاوت و دور از من که انگار برای یه کشور دیگه بود! یه جای دیگه! و انگار نه انگار که من و آقای نجدی هردو ایرانی بودیم.
تفاوت نوشتار و قلم رو دوست داشتم، قلمی که فقط و فقط مال همین نویسنده بود! 
از طرفی همین داستان کمی خوندن رو برای من سخت می‌کرد چون عادت نداشتم!
نمی‌دونم چرا ولی همش انگار زندگی مادربزرگم رو داخل داستان‌ها می‌دیدم، انگار مرتضی و طاهر و عالیه و ... همه همسایه‌های مادربزرگم بودن و هنگام جوانی مادربزرگم اینا اتفاق افتاده بود!
مرثیه‌ای برای یک چمن، دوباره‌ از همان خیابان‌ها،تن آبی تنابی داستان‌هایی بودن که بیشتر از بقیه ازشون خوشم اومد.
      

4

        این کتاب یه چیز مهم رو در ذهنم گسترش داد، چیزی که برای آدم‌هایی که علوم انسانی می‌خونن حیاتیه. واقعیت و ایده.
تفاوت چیزی که روی کاغذ نوشته می‌شه و چیزی که در جامعه جریان داره
 چیزی که داخل اخبار می‌بینی و چیزی که واقعا هست.
ایسم‌ها و ایست‌های مختلفی که روی برگه‌های کتاب  پرفروش و مشهور می‌درخشن 
کلماتی که مدام ازشون استفاده می‌شه: عدالت! عدالت واقعی! و چیزی که واقعا داخل جامعه هست. چیزی که وقتی می‌ری و می‌گردی و فکر می‌کنی می‌بینی 
و متوجه می‌شی که ایدئولوژی‌های کاغذی کافی نیستن، رژیم‌های مختلف کاغذی کار نمی‌کنن.
درک تفاوت کاغذ و واقعیت
چیزی که به نظرم باید بهش برسم و بفهمم تعادلی که بینش باید رعایت شه. کتاب از دید جالبی کل ماجرای کمونيسم و سوسیالیسم در اروپای شرقی و دموکراسی نوپای جایگزین شده رو بررسی می‌کرد. از دید روایت‌های واقعی زنان. آدم‌ها با زندگی‌های واقعیشون.
توزیع عادلانه فقر!
در نظر گرفتن نیاز‌های ابتدایی یک جنسیت به عنوان نیمی از جمعیت یک جامعه
درنظر نگرفتن زندگی روزمره مردم یک جامعه برای رسیدن به هدفی که صد سال یا بیشتر سال دیگه قراره احتمالا به جایی برسه...
و زندگی آدم‌هایی که این بین نابود می‌شه برای یک هدف به قول بعضی‌ها مهم‌تر.
کتاب رو دوست داشتم و واقعا از کتاب یادگرفتم
و به همه پیشنهادش می‌کنم!
      

46

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.