معرفی کتاب النور و پارک اثر رینبو راول مترجم مهرزاد جعفری

النور و پارک

النور و پارک

رینبو راول و 1 نفر دیگر
3.3
63 نفر |
14 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

8

خوانده‌ام

165

خواهم خواند

46

شابک
9786007845806
تعداد صفحات
326
تاریخ انتشار
1396/6/19

توضیحات

        
کاملا مطمئن بود که به او- برای نجات زندگی اش-یک تشکر بدهکار است. نه فقط دیروز، بلکه تمام روزهایی که از آشنایی شان گذشته بود...و این باعث می شد حس کند خنگ ترین و ضعیف ترین دختر دنیاست. اگر کسی نتواند زندگی خودش را نجات دهد، آیا زندگی اش اصلا ارزش نجات دادن دارد؟
سعی کرد به او بگوید تو زندگی مرا نجات دادی، نه تا ابد، نه برای همیشه...احتمالا فقط به طور موقت، ولی زندگی مرا نجات دادی...پس حالا به تو تعلق دارم. منی که اکنون هستم، متعلق به توست. برای همیشه.
از متن کتاب

      

لیست‌های مرتبط به النور و پارک

نمایش همه

یادداشت‌ها

لیلیان

لیلیان

1403/1/18

        واقعا برای رهایی از این کتاب های پیچیده خیلی کتاب خوبیه ولی صفحه آخرش ناامید کننده بود 
یک لحظه وقتی پارک گفت با کت رفته جشن حس کردم پارک النور رو برای همیشه فراموش کرده و لحظه ای بعد کارت پستالی از النور 
صفحه آخر واقعا گیج کننده بود 
ولی اگر فیلمش رو بسازن فیلم قشنگی میشه 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

3

          النور و پارک رو توی حال خیلی بدی خوندم. زیر منگنه سمینار و بعد از یک روز پرکار توی آزمایشگاه درحالی که از شش صبح بیدار بودم و قطعا زودتر از دوی نصف شب کارام تموم نمی شد!
النور و پارک یک کتاب عاشقانه تین ایجریه که از زبان دو تا شخصیت اصلی یعنی النور و پارک روایت می شه. پدر پارک آمریکایی و مادرش کره ایه و النور بچه ی یک خانواده از هم پاشیده س.
زاویه دید به تناوب بین النور و پارک  جا به جا می شه. البته اگر بخوام بهتر بگم انگار النور و پارک  اتفاقات و افکار و احساسات روزمره شون رو برای مخاطب تعریف می کنن. از این زاویه دیدها خوشم اومد چون چیزهایی از النور و پارک می دونستی که خودشون درباره هم نمی دونستن و اثر هر رفتار یکی رو روی احساسات و زندگی اون یکی دیگه می دیدی.
سیر داستان هم تفاوتی با بقیه داستان های عشق دبیرستانی آمریکایی نداشت. اگرچه که یک جاهایی حس می کردم خیلی منطقی پیش نمی ره و عیب هایی هم داره.
بین شخصیت ها از مامان پارک خیلی خوشم اومد. خود النور و پارک رو هم دوست داشتم اگرچه که النور به نظرم باید تلخ تر از این شخصیت پردازی می شد. 
پایان داستان رو دوست داشتم و باهاش گریه کردم.
برای من سخته که این کتاب رو درست قضاوت کنم. می دونم توی زندگی واقعی النورها اینقدر شانس نمیارن و واقعیت برای اینجور آدم ها تلخ تر و دردناک تر از این قصه نوجوانانه س اما خب چه اشکالی داره که حداقل توی کتاب ها چنین پایان و زندگی ای ببینیم؟ دروغ چرا، حس عاشقانه کتاب طوری روم اثر گذاشت که سمینار و کارای درهم برهمم یادم رفت و  وقتی دم غروب از  آزمایشگاه زدم بیرون یک حال خوش پاییزی ای داشتم.
شاید بعدا کتاب رو دوباره بخونم و درباره ش بتونم بهتر قضاوت کنم و کمتر یا بیشتر دوستش داشته باشم. 
        

24

طناز

طناز

1403/10/3

        «کاملاً مطمئن بود که به او - برای نجات زندگی اش ـ یک تشکر بدهکار است. نه فقط ،دیروز بلکه تمام روزهایی که از آشناییشان گذشته بود... و این باعث میشد حس کند خنگترین و ضعیفترین دختر دنیاست. اگر کسی نتواند زندگی خودش را نجات دهد، آیا زندگی اش اصلاً ارزش نجات دادن دارد؟
سعی کرد به او بگوید تو زندگی مرا نجات دادی، نه تا ابد، نه برای همیشه.... احتمالاً فقط به طور موقت ولی زندگی مرا نجات دادی.... پس حالا به تو تعلق دارم منی که اکنون ،هستم متعلق به توست برای همیشه»

«نگه داشتن دست ،النور مثل نگه داشتن یک پروانه بود، یا شبیه ضربان قلب. مثل نگه داشتن یک چیز کامل یک چیز زنده به محض این که النور را لمس کرده بود با خودش فکر کرده بود که چطور تا حالا بدون انجام این کار دوام آورده است. او انگشت شست‌اش را کف دست النور و به سمت انگشتان او حرکت داد و هر نفس النور را حس کرد.»

«او هیچ وقت خوب به نظر نمیرسید او مثل هنر بود و هنر هیچگاه خوب به نظر نمی رسد؛ به نظر میرسد تنها باعث ایجاد حسی در شما میشود. وقتى النور کنار پارک روی کاناپه نشست باعث شد پارک احساس کند کسی وسط اتاق پنجره ای را باز کرده انگار کسی تمام هوای اتاق را با هوای تازه تری عوض و آن را بهتر کرده بود.»


این کتاب رو خیلی خیلی دوست دارم 
خیلی زیاد دوسش دارم حسی که بهم میده حس عمیق و قشنگیه
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

          داستان این کتاب مثل یه نسیم پاییزی بود..
میتونستی ازش لذت ببری و فقط بذاری اون نسیم خنک صورتتو نوازش کنه و نفس بکشی اما بعدش همون نسیم مریضت میکنه و از پا درت میاره!
کتاب از شخص سوم درباره زندگی پارک و النور روایت میشه و با اینکه از زبان خود شخصیت ها نیست ولی به راحتی میتونی باهاش ارتباط بگیری و لمسش کنی.
دو تا نوجوون ۱۶ ساله که اولین بار در اتوبوس مدرسه همدیگرو میبینن و اتفاقی میافته که اصلا فکرشو نمیکنن.
احساسات النور کاری میکنه که با وجود خانواده‌ی سمی ای که داره خطر هر چیزیو به جون بخره و شجاعتشو نشون بده ؛ در مقابل پارک هرکاری برای این عشق میکنه!
پایان بندی کتاب رو دوست داشتم و اینکه بعضی وقتا نویسنده مرموزبازی در میاورد برام باحال و اعصاب خوردکن بود!
یکی از چیزایی که رو مخم بود این بود که کتاب یکمی کند پیش میرفت و بعضی وقتا خسته کننده میشد ولی اونقدر زیاد نبود.
در کل به عنوان یک کتاب رومنس تینیجری دوستش داشتم و از خوندش تو هوای پاییزی لذت بردم!
پ.ن۱: Angels like you - miley cyrus انگار از زبون النوره!
پ.ن۲ : وقتی به موقعیت النور توی مدرسه و توی خونه فکر میکنی فقط دلت میخواد بغلش کنی و باهاش گریه کنی..
پ.ن۳ : خانواده پارک به شدت دوست داشتی بودن!
پ.ن۴ : این کتابو در حالی تموم کردم که تو حیاط بودم و اولین نم پاییزی اومده!(ذوق)


        

11