معرفی کتاب خشم و هیاهو اثر ویلیام فاکنر مترجم بهمن شعله ور

خشم و هیاهو

خشم و هیاهو

ویلیام فاکنر و 1 نفر دیگر
3.8
108 نفر |
48 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

20

خوانده‌ام

228

خواهم خواند

231

ناشر
نگاه
شابک
97896435123٠9
تعداد صفحات
414
تاریخ انتشار
_

توضیحات

        داستان در سال ۱۸۹۵ و با مرگ مادربزرگ خانواده‌ی کامپسون آغاز می‌شود. در خانه مراسم تدفین در حال برگزاری است. خانم و آقای کامپسون برای آن که چهار فرزندشان متوجه مرگ مادربزرگ نشوند، آن‌ها را به خارج از خانه فرستاده‌اند، اما بچه‌ها زیر درخت گلابیِ پشت پنجره‌ی تالار محل برگزاری مراسم جمع شده‌اند. کدی، دختر هفت ساله‌ی خانواده، از درخت گلابی بالا رفته است و هر آن‌چه پشت پنجره می‌بیند را به طور مبهم درک کرده و برای بقیه تعریف می‌کند، داستان این بچه‌ها ادامه می‌یابد...
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به خشم و هیاهو

نمایش همه

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          نسخه کامل این یادداشت را در صفحه‌ی اینستاگرام بنده بخوانید.
بررسی فصل اول: 
جریان شدید سیال ذهن در فصل اول عملکرد خوبی در خلق شخصیت ها دارد و باعث می شود که مخاطب حقیقت را نه از منظر کارها و گفتارها بلکه از منظر نتایج آنها بیابد. به طور کلی نویسنده در فصول ابتدایی مشتش را به آسانی باز نمی کند و خواننده باید تلاش کند تا با استفاده از حس، برداشت و تفسیری که به دست می آورد، حقیقت را کشف کند. این موضوع برای من جذاب و چالش برانگیز بود زیرا هر شخص ممکن است برداشت های متفاوتی از آن داشته باشد.
بیشترین تلاش ذهنی من صرف یافتن خط زمانی داستان و مرتب کردن پازل های آن شد. برخلاف فلسفه بافی های که در مقاله های ضمیمه شده انتهای کتاب راجع به بازی با زمان و خطی ندانستن آن شده، این داستان چیز زیادی به دست خواننده نمی دهد. درنهایت فضایی را ترسیم می کند و مرا در گنگی ناشی از نبود خط سیر منظم زمانی رها می کند. همین و بس! به نظر من «جریان سال ذهن» به اندازه کافی به شخصیت ها نپرداخته و به دنیای ذهنی و احوالات روحی آنها راهی ارائه نمی کند لذا این داستان از این حیث با دیگر آثار کلاسیک –اگر بتوان آن را کلاسیک دانست- قابل مقایسه نیست. پرسش های موجود در داستان حتی اگر به گمان بیشتر تفاسیر از محوری بودن "موضوع زمان، روزگار و تاثیر آن بر خانواده" حکایت کند اما از آن ضربه کاری که بخواهد مخاطب را از باورهای پیشین خود جدا کند و افق های جدیدی را بر سر راهش قرار دهد خبری نیست. 
ما در داستان با چیزی به نام تعلیق مواجه نمی شویم زیرا شخصیت ها چنان در گذشته و آینده اعمالشان گیر کرده اند که دیگر فرصتی برای غافلگیری مخاطب پیدا نمی شود. در خشم و هیاهو شاید به کمترین زمانی که پرداخته می شود زمان حال است و حتی شاید به زحمت بتوان یک چارچوب زمانی برای هر فصل را در نظر گرفت. در حقیقت ما با چهار روایت از یک واقعه طرف هستیم که به ادعای برخی از مفسرین همگی تلاشی از سوی نویسنده برای توضیح فصل اول بوده اند.
بررسی فصل۲-کوئنتین
الف) از‌همان‌ ابتدای فصل و‌ با نقل کلام پدر بزرگ آرایه اصلی این بخش آشکار می شود: بیهودگی جریان زندگی.
شاید افراطی به نظر برسد اما هنگامی که پدربزرگ از بی معنا بودن زمان محصور شده در پشت عقربه های ساعت سخن می گوید، گمان نمی‌کنم حتی با شکستن و توقف حرکت عقربه های ساعت زندگی‌ برای او آغاز شود. این حصار، زندانی است به قامت زندگی. 
در طول سفر کوئنتین با تراموا و مواجه شدن با آدم ها، خیابان ها، مغازه ها، حیوانات و… شاید موضوعی که اصلا اهمیت ندارد هویت آن ها باشد. دیدن و تماشای آنها نه در او انبعاثی ایجاد می کند و نه معنای خاصی را در او بر می انگیزد. علت این است که کوئنتین نه با تکه های جدا و از هم فاصله گرفته اجزای این جهان که با چسبی که آنها را بهم وصل کرده و دیگر وجود ندارد، کار دارد. او ربط و ارتباطی که تعلق ساز باشد و منشا بروز احساسات و عواطف را دیگر در جهان پیرامون خود نمی یابد.
برای درک بهتر شرایط کوئنتین تصور کنید یک درگیری بزرگ ذهنی شما را به خود مشغول کرده و یا با وضعیتی بغرنج مانند شکی بنیان افکن و غمی خانمان سوز طرف هستین و باید برای خرید یا انجام کار اداری از خانه بیرون روید. به آدم های اطراف، گفتگوهای آنها و چیزهایی که به آنها می خندند چگونه می نگرید؟ از دیدن در و دیوار شهر، پیکر ساختمان ها، حرکت ماشین ها و سرو صدای آنها و شلوغی پیاده رو ها چه احساسی به شما دست می دهد؟ آیا هویت آنها، کارکردشان، جزئیاتشان‌را می بینید یا در انتزاعی ترین و کلی نگرترین حالت ذهنی نهایتا به غایت وجودشان می اندیشید و در کسری از ثانیه حکم به عبث بودن وجودشان می کنید. شاید هم با خود بگویید «خب که چی!؟ چه اهمیتی دارد؟!» این حسی بود که در ابتدای فصل به من دست داد.
---------------
ب) کدی که حالا شخصیت محوری داستان است در این فصل شخصیتی به مراتب متزلزل دارد. با فردی ازدواج کرده که حداقل کوئنتین از او راضی نیست و حتی چند بار نسبت زنا به کدی (ظاهرا) داده می شود. و این ماجرا تاثیر شدیدی روی کوئنتین می گذارد. شرایطی که در این فصل با آن مواجه ایم دقیقا برخلاف فصل اول است. حالا با کوئنتینی طرف هستیم که به شدت تحث تاثیر اتفاقات خانواده کامپسن ها است و این اتفاقات حتی در دنیای هاروارد هم از او جدا نشده است. حرفی که پدر بزرگش راجع به زمان به او زد اثر بدی روی او گذاشته به طوری که خود را در چنگال زمانی محتوم و در حال خفه شدن می بیند. به خاطر داریم که کوئنتین در ابتدای فصل ساعت را برگرداند تا عقربه هایش را نبیند و حتی بعدها آن را شکست. تعقیب شدن توسط سایه یا آنچه او فرار بیهوده از سایه می پندارد گویا نماد گذشته دودمان کامپسن ها و فرهنگ جنوبی است که رو به زوال است. 
ج) به نظر من برای اینکه درک جامع تری از داستان حاصل شود باید این کتاب را دو بار و با فاصله کم خواند. مطالعه مکبث شکسپیر نیز می تواند راه را برای فهمیدن فضای ذهنی فاکنر هموار کند. ناگفته نماند در ماجرای وسواس کوینتین بر سر زمان، موضوع تعقیب سایه ها در چند جای مکبث نیز مطرح شده است.
د) در تحلیل استاد دانشگاه براون که پیشتر بخشی از صحبت های ایشان را در IGTV قرار دادم، بین مکبث و این کتاب مقایسه تطبیقی انجام شده:
 مکبث بندی دارد با این مطلع که «فردا، فردا، فردا....» این استاد دانشگاه پس از اینکه گذشته خانواده کامپسن ها را تباه شده می دید، آینده ای نیز برای آنها متصور نبود و در واقع به یک قرائت نهیلیستی و بی معنا بودن زندگی و مافیها اشاره می کرد و از هر دو کتاب برای اثبات مدعای خود بهره می گرفت. چه سخت است بین گذشته و آینده در زمانی که شاید زمان هم نباشد شناور و حیران دست و پا زدن.
        

16

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        نسخه‌ی صوتی کتاب رو گوش دادم و همین خیلی کمک کرد که فهم داستان با توجه به پیچیدگی‌هاش مثل فرم سیال ذهن، یا رفت‌وبرگشت های زمانی‌‌، برام آسون‌تر باشه. 
از فصل اول کتاب هم خیلی لذت بردم. ساخت و پرداخت راوی‌ای که شرایط نرمال ذهنی نداره، واقعا هنرمندانه انجام شده. لذتی که البته در فصلهای بعدی کتاب در پرداخت سایر شخصیت‌ها برام تکرار نشد.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

3

زکیه

زکیه

1400/7/11

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          خشم و هیاهو ، اثر جذاب ویلیام فاکنر...
 این کتاب به شیوه سبک ذهن سیال روایت شده؛ و حکایت زوال خانواده کامپستون رو از ذهن چهار شخصیت کاملا متفاوت از اعضای اون خانواده رو به شیوه‌ای اثرگذار طرح می‌کنه. بنجی (بنجامین)، فرزند کندذهن خانواده هست،  کونتین پسر با احساس و درگیر افکار و اخلاقیات خانواده، جیسون پسر بی‌اخلاق و سودجوی خانواده، و نیز دیلسی خدمتکار سیاه پوست و نجیب که راوی دانای کل داستانه. خشم و هیاهو حاصل محتویات ذهن و حدیث نفس این ۴شخصیته. اما جالب اینجاست که خود فاکنر کَدی، خواهر این ۳برادر و تنها دختر خانواده رو که مورد تجاوز قرار گرفته و بخشی از دعواها سر این دختر هست رو قهرمان اثر خودش میدونه.
چیزی که توی این رمان من رو به وجد میآورد و خوووب منو جذب می‌کرد، این بود که توی هر فصل، با روایت هرکدوم از راوی‌ها کاملا می‌تونستم در جلد اون قرار بگیرم، از دریچه چشمای اون شخصیت نگاه کنم و به زبان ذهن اون فکر کنم.
 و اینکه شاید توی دوفصل اول داستان ابری از ابهام روی دریافت کامل جریان داستان باشه، اما خواننده معطل و با مشت خالی باقی نمی‌مونه، جذابیتی توی طراحی داستان و روند روایت هست که دست‌کم من به ادامه خوندن کتاب وفادار می‌موندم و البته لذت می‌بردم.
خیلی از آثار ادبی مشهور در جهان هستن که خشم و هیاهو رو مورد اقتباس قرار دادن. من جمله کتاب خواندنی _سمفونی مردگان_ که ۱رمان بسیار موفق ایرانیه. عباس معروفی توی نوشتن این کتاب متاًر از قلم فاکنر در خشم و هیاهو بوده.

بنظرم اگر اهل سفرهای ذهنی هستید، طوری که دلتون میخواد از منظر و در قالب شخصیتی متفاوت با شخصیت خودتون فکر کنید، احساس کنید، و زندگی کنید، قطعا از خوندن این کتاب لذت می‌برید.
        

2

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          به عقیده‌ی اغلب صاحب‌نظران، خشم و هیاهو بهترین رمان فاکنر است. استفاده از چهار روایت متفاوت برای توصیف فروپاشی خانواده‌ی کامپسون از ویژگی‌های تکنیکی و منحصربه‌فرد فاکنر در خشم و هیاهو است. کتاب با ترجمه‌ی بهمن شعله‌ور به همت انتشارات نگاه منتشر شده. این کتاب با ترجمه‌ی صالح حسینی نیز منتشر شده است. 
از فاکنر کتاب‌های زیادی به فارسی ترجمه شده، ولی بهترین ترجمه‌ها، به باور اغلب کتاب‌خوان‌ها، از آن نجف دریابندری است. دریابندری در رمان گوربه‌گور و مجموعه داستان یک گل سرخ برای امیلی با استفاده از گفتار عامیانه و تسلط بی‌بدیل به زبان مادری، به‌خوبی از پس ویژگی‌های زبانی و پیچیده‌ی فاکنر برآمده. هر فصل از کتاب گوربه‌گور از زبان یک شخصیت روایت می‌شود، روایت‌های متفاوت از سروکله زدن یک خانواده‌ی روستایی با مضمون مرگ. شاید به همین دلیل است که مترجم، هوشمندانه، به جای ترجمه‌ی تحت‌اللفظی عنوان کتاب عبارت «گوربه‌گور» را انتخاب کرده است. گوربه‌گور در انتشارات چشمه و یک گل سرخ برای امیلی در نشر نیلوفر به چاپ رسیده. ترجمه‌های دریابندری را برای یاد گرفتن زبان فارسی هم که شده از دست ندهید. 


ماه‌نامه‌ی شهر کتاب، شماره‌ی هشتم، سال 1395.
        

3

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          یک. خشم و هیاهو سخت‌خوان است. به طور ویژه فصل اول و دوم. حوصله می‌خواهد. کتابی نیست که برای سنگین شدن چشم‌ها و به خواب رفتن دستتان بگیرید. راستش را بخواهید من تقلب کردم و در مورد داستان و شخصیت‌هایش خواندم. وقتی ماجرا کمی برایم روشن‌تر شد، خواندن کتاب کمی راحت‌تر شد اما نه لذت بخش‌تر. خشم و هیاهو کتابی نبود که من از آن لذت ببرم و مشتاق باشم ادامه‌اش بدهم. اواسط فصل دوم خواستم کتاب را رها کنم، به سختی مقاومت کردم و ادامه دادم. پیشنهاد من این است: اگر شروع به خواندن کتاب کردید و تا اواسط فصل دوم چیزی دستگیرتان نشد، راجع به خود داستان بخوانید تا کمی ماجرا و نسبت‌های شخصیت‌ها برایتان روشن شود.

دو. از نظر تکنیک و حتی خود شخصیت‌ها، خشم و هیاهو بسیار نزدیک به سمفونی مردگان بود. همانطور که خیلی‌های دیگر هم در مورد این شباهت گفته‌اند. خواهری که از خانه رفته است، برادری که خودکشی می‌کند و آن یکی برادری که راه پدر را می‌رود. فکر می‌کنم از سمفونی مردگان به این خاطر لذت برده بودم که قصه‌اش جذاب‌تر و قابل فهم‌تر بود. راستش را بخواهید هیچ‌وقت با ادبیات آمریکایی دلم صاف نبوده است.

سه. من ترجمه‌ی بهمن شعله‌ور را خواندم. بد بود‌. خیلی از جمله‌ها به زمینه داستان نمی‌خورد و مشخص بود که اشتباهی در آن است. بگذریم که خیلی جاها گویی ترجمه لفظ به لفظ بود و درست به فارسی برگردانده نشده بود. 
در مورد ترجمه یک چیز دیگر را هم بگویم که کمی حساب کار دستتان بیاید. اسم یکی از برادرها Jason است که قاعدتا می‌شود جیسون، اما در کتاب جاسُن ترجمه شده است که خیلی توی ذوق می‌زند. 
فکر نکنم به این زودی‌ها دیگر سراغ فاکنر بروم، باید چیزی بخوانم که بشورد و ببرد. 


نوروز نود و نه، نوروز کرونایی.
        

4

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          به عقیده‌ی اغلب صاحب‌نظران، خشم و هیاهو بهترین رمان فاکنر است. استفاده از چهار روایت متفاوت برای توصیف فروپاشی خانواده‌ی کامپسون از ویژگی‌های تکنیکی و منحصربه‌فرد فاکنر در خشم و هیاهو است. کتاب با ترجمه‌ی بهمن شعله‌ور به همت انتشارات نگاه منتشر شده. این کتاب با ترجمه‌ی صالح حسینی نیز منتشر شده است. 
از فاکنر کتاب‌های زیادی به فارسی ترجمه شده، ولی بهترین ترجمه‌ها، به باور اغلب کتاب‌خوان‌ها، از آن نجف دریابندری است. دریابندری در رمان گوربه‌گور و مجموعه داستان یک گل سرخ برای امیلی با استفاده از گفتار عامیانه و تسلط بی‌بدیل به زبان مادری، به‌خوبی از پس ویژگی‌های زبانی و پیچیده‌ی فاکنر برآمده. هر فصل از کتاب گوربه‌گور از زبان یک شخصیت روایت می‌شود، روایت‌های متفاوت از سروکله زدن یک خانواده‌ی روستایی با مضمون مرگ. شاید به همین دلیل است که مترجم، هوشمندانه، به جای ترجمه‌ی تحت‌اللفظی عنوان کتاب عبارت «گوربه‌گور» را انتخاب کرده است. گوربه‌گور در انتشارات چشمه و یک گل سرخ برای امیلی در نشر نیلوفر به چاپ رسیده. ترجمه‌های دریابندری را برای یاد گرفتن زبان فارسی هم که شده از دست ندهید. 


ماه‌نامه‌ی شهر کتاب، شماره‌ی هشتم، سال 1395.
        

3

نعیمک

نعیمک

1403/9/25

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          چه باید گفت؟ انتظار چنین چیزی را نداشتم. اگر بگویم شاهکار کم‌لطفی در حق کتاب کردم. بگذارید اول یک چیزی را بگویم. «خشم و هیاهو» کتاب ساده‌ای نیست پس اگر حوصله‌ی خواندن و کشف رمزها را ندارید. مثل هر کتابی اگر هم تا آخر عمر نخواندید هیچ اتفاقی نمی‌افتد. بله، این کتاب تجربه‌ای بی‌نظیر است اما گول کتاب‌خوان‌های شبه‌منورالفکر را نخورید که با خواندن آثاری از این دست سوادشان را به رخ ما می‌کشند. 
فاکنر در این کتاب روایت یک خانواده را از زبان چند نفر بیان می‌کند و خب، هر کدام هم بیان خودشان را دارند. کتاب را با یک بار خواندن نمی‌شود فهمید و من برای کشف رمزها به اینترنت رفتم تا بفهمم کی به کی و چی به چی است. مهم‌تر از روایت فرمی است که فاکنر برای بیان این داستان انتخاب می‌کند. فرم داستان و کشف لحظات گنگ لذت‌بخش است. روایت‌ها مدام در هم می‌پیچند و لحظاتی از گذشته و حال کنار هم می‌آیند و در نهایت با روایت آخر پازل این خانواده‌ی بخت‌برگشته کامل می‌‌شود. این کتاب برای کسانی که به فرم و فی‌نفسه خود نوشتن و کلمات علاقه دارند یا کلمه برایشان تقدس دارد بسیار لذت‌بخش است.
پیشنهاد می‌کنم کتاب را به شیوهۀ معمول نخوانید و کم‌کم با آن کنار بیایید. اگر هم خواندید و چیزی سردرنیاوردید و گذاشتید کنار هیچ عیبی ندارید. ولی سعی کنید روزگار دیگری دوباره به آن سر بزنید. من هم همین کار را با کتاب دیگر فاکنر «برخیز ای موسی» کردم و هنوز برای بار دوم پیشش نرفتم.
        

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

خشم و هیاه
          خشم و هیاهو
نویسنده: ویلیام فاکنر
مترجم: صالح حسینی
چاپ چهارم: ۱۳۸۱
نشر: نیلوفر
تعداد صفحات: ۴۳۰

📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚

« انسان مساوی است با حاصل جمع بدبختیهایش. ممکن است گمان برند که عاقبت روزی بدبختی خسته و بی اثر می شود،اما آن وقت خود زمان است که سرچشمهٔ بدبختی ما خواهد شد.»
 «هر کسی سزاوار فرصتی دیگر است؛ اما نه برای همان اشتباه.»

کتاب چهار روز از سرگذشت خانوادهٔ از هم پاشیدهٔ« جیسن کامپسن» است.
 
فصل نخست(هفتم آوریل ۱۹۲۸) که به شیوهٔ جریان سیّال ذهن از زبان « بنجامین» پسر معلول ذهنی خانواده روایت می شود‌. ماجراها و گفتگوها مدام از زمانی به زمان دیگر می پرند و ذهن خواننده مدام درگیر یافتن یک تناسب در بین سطور کتاب است. بنجامین نسبت به خواهرش« کدی» احساس وابستگی می کند و مدام در جستجوی اوست. بر خلاف حسی که نسبت به مادرش «کاولین» دارد.

فصل دوم (دوم ژوئن ۱۹۱۰) از زبان « کونتین» پسر دیگر خانواده ست. او نیز خواهرش «کدی» را دوست دارد اما با احساساتی عاشقانه تر. و همین است که وقتی کدی نامشروع باردار می شود، این کونتین است که ادعا می کند او باعث ایجاد این وضعیت برای کدی شده و البته خانواده هیچگاه این گفتهٔ او را باور نمی کنند. ذهن کونتین مدام درگیر توقف زمان است و حتی ساعت جیبی که از پدرش به یادگار گرفته را می شکند. او در نهایت خودکشی می کند. این فصل نیز بسیار پیچیده است.
فصل سوم(ششم آوریل ۱۹۲۸) از زبان جیسن پسر کوچکتر و مادی طلب خانواده ست. بعد از مرگ پدر به علت مصرف بی رویه مشروبات الکی و خودکشی برادر و طرد کردن خواهرش، اوست که مسئولیت خانواده و حتی دختر کدی « کونتین» را می پذیرد و با کنار زدن آرزوهای خود برای تحصیل و کار سعی می کند خانواده را از نظر مالی تأمین کند. او مدام درگیر گفتگوهای خسته کننده با مادر تنبل، همیشه بیمار و ناامید خود کاولین است که تنها افتخار او بالیدن به نسب خانوادگی خود می باشد. این فصل بر خلاف دو فصل پیشین دیگر سخت و پیچیده نیست.
و در نهایت فصل چهارم (هشتم آوریل ۱۹۲۸) به صورت دانای کل روایت می شود و می توان گفت یک روز از زندگی « دیلسی»خدمتکار سیاهپوست خانواده ست و ماجراهایی که سرانجامِ خانواده کامپسن را مشخص می کند. بدون پیچیدگی های زمانی و گفتاری. 
فاکنر در بخش های زیادی از کتاب به تعالیم « کتاب مقدس» و مسیحیت گریزی می زند و کتاب را به عنوان یک اثر اخلاقی پیش روی خواننده می گذارد.
🎬در سالهای ۱۹۵۹و ۲۰۱۴ دو فیلم با اقتباس از این رمان ساخته شد.


        

2

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          اولین بارم بود که با تکنیک جریان سیال ذهن مواجه می شدم. برای همین خوندن کتاب برام سخت بود و خیلی وقت و انرژی ازم گرفت.رفت و آمد متن بین گذشته و آینده اونقدر سرگیجه آور بود که چندبار بعضی قسمت های کتاب رو خوندم تا بفهمم چی به چیه. یک حالت ابهام و مشوش بودن و پریشانی ای به متن کتاب حاکمه که تعمد نویسنده بوده برای نشون دادن حال و روز شخصیت های کتاب. 
کتاب رو از انتشارات نیلوفر و با ترجمه صالح حسینی خوندم. ترجمه خوبی بود و موخره ای نسبتا طولانی  درباره آثار فاکنر از جمله خشم و هیاهو به متن اصلی اضافه کرده بود. بدون خوندن این موخره قطعا نمی فهمیدم خشم و هیاهو چرا یک اثر ادبی با ارزشه. الان هم نمی تونم بگم به نظرم شاهکاره اما به لطف اون موخره حداقل هنر نویسندگی فاکنر و ارزش کتاب رو تا حدودی درک کردم.
کتاب خشم و هیاهو از زبان سه تا پسر خانواده کامپسن که یک خانواده جنوبی آمریکایی هستن روایت می شه. بنجی معصوم که عقب مونده ذهنیه، کونتین درمانده که دانشجوی هاروارده و جیسن پست فطرت. این سیر رو به زوال اخلاق توی سه تا برادر به نظرم نمادین می اومد. خانواده کامپسن دختری به نام کدی داشتن که توی ذهن سه تا برادر انعکاس پیدا می کنه و خواننده مستقیما ازش روایتی نمی خونه. نوع انعکاس خواهر توی ذهن هرکدوم از برادر ها هم به نظرم نمادین بود. 
پایان بندی کتاب به نظرم راضی کننده بود. 
کلا خوندن شرح تباهی آدم ها سخته، مخصوصا وقتی که قصه معصومیت شون رو هم خونده باشی. صمیمت کدی و کونتین و چیزی که به سرشون اومد  هنوز رنجم می‌ده. خشم و هیاهو از این نظر یک جون از جون هام کم کرد. 


        

6

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0