بریدهای از کتاب خشم و هیاهو اثر ویلیام فاکنر
2 روز پیش
صفحۀ 111
در جنوب باکره بودن خجالت دارد. پسرها، مردها، همهشان از این بابت دروغ میگویند. پدر میگفت.چون این برای زنها اهمیتش کمتره. میگفت، بکارت رو مردها اختراع کردند نه زنها. پدر میگفت مثل مرگه. فقط حالتی که دیگران در آن باقی میمانند و من گفتم اما این که برای آدم مهم نباشه و او گفت نه تنها بکارت بلکه غمانگیزی هرچیزی در همینه. و من گفتم، چرا به جای بکارت او بکارت من برداشته نشده بود و او گفت، برای همینه که این هم غمانگیزه؛ هیچ چیز حتی ارزش عوض کردن رو هم نداره، و شریو گفت اگه شعورش از این بیشتره که دنبال جنده شاشوها بیفته و من گفتم هیچوقت خواهر داشتهای؟ هیچوقت داشتهای؟ هیچوقت داشتهای؟
در جنوب باکره بودن خجالت دارد. پسرها، مردها، همهشان از این بابت دروغ میگویند. پدر میگفت.چون این برای زنها اهمیتش کمتره. میگفت، بکارت رو مردها اختراع کردند نه زنها. پدر میگفت مثل مرگه. فقط حالتی که دیگران در آن باقی میمانند و من گفتم اما این که برای آدم مهم نباشه و او گفت نه تنها بکارت بلکه غمانگیزی هرچیزی در همینه. و من گفتم، چرا به جای بکارت او بکارت من برداشته نشده بود و او گفت، برای همینه که این هم غمانگیزه؛ هیچ چیز حتی ارزش عوض کردن رو هم نداره، و شریو گفت اگه شعورش از این بیشتره که دنبال جنده شاشوها بیفته و من گفتم هیچوقت خواهر داشتهای؟ هیچوقت داشتهای؟ هیچوقت داشتهای؟
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.