خشم و هیاهو

خشم و هیاهو

خشم و هیاهو

ویلیام فاکنر و 2 نفر دیگر
3.8
70 نفر |
35 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

9

خوانده‌ام

127

خواهم خواند

121

در این رمان، نوشته "ویلیام فاکنر" (1896 - 1897) نویسنده آمریکایی، ماجرای سی سال از زندگی خانواده ی "کامپسون" که در جنوب زندگی می کنند بیان شده است. فاکنر در این رمان، فساد جامعه پهناور در سرزمین های جنوب را وصف کرده است. "بنجی" یکی از پسران خانواده کامپسون، حالاتی غیر عادی دارد و منظورش را با فریادهای دلخراش بیان می کند "کواتین"، پسر بزرگ تر خانواده به گونه ی ناخوش آیندی مجذوب خواهرش "کاری" است و این دختر خود رای و هوسران دلداده ای نیز دارد. کوانتین برای ادامه تحصیل به هاروارد می رود. او که فکری تیره و روحی غمگین دارد چندی بعد خودکشی می کند. در این هنگام خانواده، کادی را که باردار شده شوهرش می دهند. یک سال بعد، شوهر کادی او را از خود می راند و کادی نیز دخترش را که مانند دایی اش "کوانتین" نام دارد. تنها و بی سرپرست رها می کند. "جیسون" پسر دوم خانواده که جوانی حریص، متقلب و وقیح است، بعد از مرگ پدر و مادر، سرپرست خانواده می شود و چون کینه خواهرش کادی را در دل دارد، دخترش کوانتین را آزار می دهد و.....

لیست‌های مرتبط به خشم و هیاهو

نمایش همه
حماسه گیلگمشافسانه های جهان باستان "ایلیاد و ادیسه"ماهاباراتا

۱۰۰ کتاب برتر جهان؟!.(بعضی هاش هم در ایران نیست)

88 کتاب

بین‌النهرین ۱۸۰۰ ق. م حماسه گیلگمش. یونان ۷۰۰ ق. م ایلیاد و ادیسه . هومر هند ۵۰۰ ق. م مهاباراتا یونان ۴۳۱ ق. م مده آ. ائوریپیدس یونان ۴۲۸ ق. م ادیپ شهریار . سوفکلس فلسطین ۴۰۰ ق. م کتاب ایوب ایران ۴۰۰ ق. م هزار و یکشب هند ۳۰۰ ق. رامایانا . والمیکی ایتالیا ۲۹–۱۹ ق. انئید . ویرژیل ایتالیا ۱۰ ق. م-۱۹ دگردیسی‌ها . اوید هند ۲۰۰ شکونتلا . کالیداس ژاپن ۱۰۰۰ افسانه گنجی موراساکی شیکیبو ایران ۱۲۰۰ بوستان سعدی ایران ۱۲۶۰ مثنوی معنوی مولوی ایسلند ۱۳۰۰ سرگذشت نیال ایتالیا ۱۳۰۸–۱۳۲۱ کمدی الهی . دانته آلیگیری ایتالیا ۱۳۴۸ دکامرون . جووانی بوکاچو انگلیس ۱۳۷۲ حکایت‌های کنتربری جفری چاسر فرانسه ۱۵۳۲ گارگانتوا و پانتاگروئل فرانسوا رابله فرانسه ۱۵۹۲ مقالات میشل دو مونتنی انگلیس ۱۵۹۹–۱۶۰۳ هملت ویلیام شکسپیر انگلیس ۱۶۰۳ اتلو ویلیام شکسپیر انگلیس ۱۶۰۵ لیرشاه ویلیام شکسپیر اسپانیا ۱۶۰۵ دن کیشوت میگوئل سروانتس ایرلند ۱۷۲۶ سفرهای گالیور جوناتان سویفت ایرلند ۱۷۶۰–۱۷۶۷ زندگانی و عقاید آقای تریسترام شندی لارنس استرن فرانسه ۱۷۷۱–۱۷۷۸ ژاک قضا و قدری و اربابش دنیس دیدرو انگلیس ۱۸۱۳ غرور و تعصب جین اوستین آلمان ۱۸۲۸ فاوست یوهان ولفگانگ فون گوته ایتالیا ۱۷۹۸–۱۸۳۷ مجموعهٔ اشعار گیاکومو لئوپاردی فرانسه ۱۸۳۰ سرخ و سیاه استاندال فرانسه ۱۸۳۵ بابا گوریو انوره دو بالزاک دانمارک ۱۸۰۵–۱۸۷۵ داستان‌ها و قصه‌ها هانس کریستیان آندرسن روسیه ۱۸۴۲ نفوس مرده نیکلای گوگول آمریکا ۱۸۰۹–۱۸۴۹ مجموعه داستانها ادگار آلن پو انگلیس ۱۸۴۷ بلندی‌های بادگیر‌ امیلی برونته آمریکا ۱۸۵۱ موبی‌دیک هرمان ملویل آمریکا ۱۸۵۵ برگ‌های علف والت ویتمن فرانسه ۱۸۵۷ مادام بواری گوستاو فلوبر انگلیس ۱۸۶۰ آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز انگلیس ۱۸۷۱–۱۸۷۷ میدل مارچ جورج الیوت فرانسه ۱۸۲۱–۸۰ تربیت احساسات گوستاو فلوبر روسیه ۱۸۶۶ جنایت و مکافات فئودور داستایوسکی روسیه ۱۸۶۹ ابله فئودور داستایوسکی روسیه ۱۸۷۲ شیاطین (جن زدگان) فئودور داستایوسکی روسیه ۱۸۸۰ برادران کارامازوف فئودور داستایوسکی روسیه ۱۸۶۹ جنگ و صلح لی یف نیکالاوریج تولستوی روسیه ۱۸۷۷ آنا کارنینا لی یف نیکالاوریج تولستوی روسیه ۱۸۸۶ مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالاوریج تولستوی نروژ ۱۸۷۹ خانه عروسک هنریک ایبسن آمریکا ۱۸۸۴ ماجراهای هاکلبری فین مارک توین نروژ ۱۸۹۰ گرسنه کنوت هامسون آلمان ۱۹۰۱ بودنبروک‌ها توماس مان انگلیس ۱۹۰۴ نوسترومو جوزف کنراد روسیه ۱۸۶۰–۱۹۰۴ مجموعه داستان‌ها آنتون پاولوویچ چخوف ایتالیا ۱۹۲۳ وجدان زنو ایتالو اسوو فرانسه ۱۹۱۳–۱۹۲۷ در جستجوی زمان از دست رفته مارسل پروست آلمان ۱۹۲۴ کوه جادو توماس مان آلمان ۱۹۲۹ برلین، میدان الکساندر آلفرد دوبلین اتریش ۱۹۳۰–۴۳ مرد بدون خاصیت روبرت موزیل چین ۱۹۱۸ دفتر خاطرات مرد دیوانه لو خوان ایرلند ۱۹۲۲ اولیس جیمز جویس انگلیس ۱۹۲۷ به سوی فانوس دریایی ویرجینیا وولف انگلیس ۱۹۲۵ خانم دالوی ویرجینیا وولف آلمان ۱۹۲۳ محاکمه (رمان) فرانتس کافکا آلمان ۱۹۲۴ قصر فرانتس کافکا آلمان ۱۹۲۴ مجموعه داستانهای کافکا فرانتس کافکا یونان ۱۹۴۶ زوربای یونانی نیکوس کازانتزاکیس انگلیس ۱۸۸۵–۱۹۳۰ پسران و عشاق دی. اچ. لارنس پرتغال ۱۹۱۳–۳۴ کتاب دلواپسی فرناندو پسوآ فرانسه ۱۹۳۲ سفر به انتهای شب لویی فردینان سلین آمریکا ۱۹۲۹ خشم و هیاهو ویلیام فاکنر آمریکا ۱۹۳۶ ابشالوم، ابشالوم ویلیام فاکنر آمریکا ۱۹۲۹ وداع با اسلحه ارنست همینگوی اسپانیا ۱۹۲۸ قصیده‌های کولی‌ها فدریکو گارسیا لورکا آمریکا ۱۹۵۲ پیرمرد و دریا ارنست همینگوی ژاپن ۱۹۴۸ صدایی از کوهستان یاسوناری کاواباتا روسیه ۱۹۵۵ لولیتا ولادیمیر ناباکوف آرژانتین ۱۹۵۱ هزارتوهای بورخس خورخه لوئیس بورخس ایسلند ۱۹۰۲–۱۹۹۸ مردم مستقل هالدور لاکسنس فرانسه ۱۹۰۳–۱۹۸۷ خاطرات آدرین مارگریت یورسنار ایرلند ۱۹۵۱–۵۵ مولی، مالون می‌میرد، بی‌نام ساموئل بکت سوئد ۱۹۰۷–۲۰۰۲ پی‌پی جوراب‌بلنده آسترید لیندگرن برزیل ۱۹۵۶ شیطان در راه گویمارس روزا الجزایر ۱۹۴۲ بیگانه آلبر کامو آمریکا ۱۹۰۸ مرد نامریی رالف الیسون مکزیک ۱۹۱۸–۱۹۸۶ پدرو پارامو خوان رولفو رومانی ۱۹۲۰ - ? اشعار پل سلان نیجریه ۱۹۵۸ همه چیز فرو می‌پاشد چینوآ آچه‌به مصر ۱۹۸۰ بچه‌های محله ما نجیب محفوظ آلمان ۱۹۵۹ طبل حلبی گونتر گراس انگلیس ۱۹۶۲ دفترچه طلایی دوریس لسینگ سودان ۱۹۶۶ موسم هجرت به شمال طیب صالح کلمبیا ۱۹۶۷ صد سال تنهایی گابریل گارسیا مارکز ایتالیا ۱۹۷۹ تاریخ(مورانته) الزا مورانته هند ۱۹۸۰ بچه‌های نیمه‌شب سلمان رشدی کلمبیا ۱۹۸۵ عشق در زمان وبا گابریل گارسیا مارکز آمریکا ۱۹۸۷ دلبند تونی موریسون پرتغال ۱۹۹۵ کوری (رمان) ژوزه ساراماگو

13

یادداشت‌های مرتبط به خشم و هیاهو

            نسخه کامل این یادداشت را در صفحه‌ی اینستاگرام بنده بخوانید.
بررسی فصل اول: 
جریان شدید سیال ذهن در فصل اول عملکرد خوبی در خلق شخصیت ها دارد و باعث می شود که مخاطب حقیقت را نه از منظر کارها و گفتارها بلکه از منظر نتایج آنها بیابد. به طور کلی نویسنده در فصول ابتدایی مشتش را به آسانی باز نمی کند و خواننده باید تلاش کند تا با استفاده از حس، برداشت و تفسیری که به دست می آورد، حقیقت را کشف کند. این موضوع برای من جذاب و چالش برانگیز بود زیرا هر شخص ممکن است برداشت های متفاوتی از آن داشته باشد.
بیشترین تلاش ذهنی من صرف یافتن خط زمانی داستان و مرتب کردن پازل های آن شد. برخلاف فلسفه بافی های که در مقاله های ضمیمه شده انتهای کتاب راجع به بازی با زمان و خطی ندانستن آن شده، این داستان چیز زیادی به دست خواننده نمی دهد. درنهایت فضایی را ترسیم می کند و مرا در گنگی ناشی از نبود خط سیر منظم زمانی رها می کند. همین و بس! به نظر من «جریان سال ذهن» به اندازه کافی به شخصیت ها نپرداخته و به دنیای ذهنی و احوالات روحی آنها راهی ارائه نمی کند لذا این داستان از این حیث با دیگر آثار کلاسیک –اگر بتوان آن را کلاسیک دانست- قابل مقایسه نیست. پرسش های موجود در داستان حتی اگر به گمان بیشتر تفاسیر از محوری بودن "موضوع زمان، روزگار و تاثیر آن بر خانواده" حکایت کند اما از آن ضربه کاری که بخواهد مخاطب را از باورهای پیشین خود جدا کند و افق های جدیدی را بر سر راهش قرار دهد خبری نیست. 
ما در داستان با چیزی به نام تعلیق مواجه نمی شویم زیرا شخصیت ها چنان در گذشته و آینده اعمالشان گیر کرده اند که دیگر فرصتی برای غافلگیری مخاطب پیدا نمی شود. در خشم و هیاهو شاید به کمترین زمانی که پرداخته می شود زمان حال است و حتی شاید به زحمت بتوان یک چارچوب زمانی برای هر فصل را در نظر گرفت. در حقیقت ما با چهار روایت از یک واقعه طرف هستیم که به ادعای برخی از مفسرین همگی تلاشی از سوی نویسنده برای توضیح فصل اول بوده اند.
بررسی فصل۲-کوئنتین
الف) از‌همان‌ ابتدای فصل و‌ با نقل کلام پدر بزرگ آرایه اصلی این بخش آشکار می شود: بیهودگی جریان زندگی.
شاید افراطی به نظر برسد اما هنگامی که پدربزرگ از بی معنا بودن زمان محصور شده در پشت عقربه های ساعت سخن می گوید، گمان نمی‌کنم حتی با شکستن و توقف حرکت عقربه های ساعت زندگی‌ برای او آغاز شود. این حصار، زندانی است به قامت زندگی. 
در طول سفر کوئنتین با تراموا و مواجه شدن با آدم ها، خیابان ها، مغازه ها، حیوانات و… شاید موضوعی که اصلا اهمیت ندارد هویت آن ها باشد. دیدن و تماشای آنها نه در او انبعاثی ایجاد می کند و نه معنای خاصی را در او بر می انگیزد. علت این است که کوئنتین نه با تکه های جدا و از هم فاصله گرفته اجزای این جهان که با چسبی که آنها را بهم وصل کرده و دیگر وجود ندارد، کار دارد. او ربط و ارتباطی که تعلق ساز باشد و منشا بروز احساسات و عواطف را دیگر در جهان پیرامون خود نمی یابد.
برای درک بهتر شرایط کوئنتین تصور کنید یک درگیری بزرگ ذهنی شما را به خود مشغول کرده و یا با وضعیتی بغرنج مانند شکی بنیان افکن و غمی خانمان سوز طرف هستین و باید برای خرید یا انجام کار اداری از خانه بیرون روید. به آدم های اطراف، گفتگوهای آنها و چیزهایی که به آنها می خندند چگونه می نگرید؟ از دیدن در و دیوار شهر، پیکر ساختمان ها، حرکت ماشین ها و سرو صدای آنها و شلوغی پیاده رو ها چه احساسی به شما دست می دهد؟ آیا هویت آنها، کارکردشان، جزئیاتشان‌را می بینید یا در انتزاعی ترین و کلی نگرترین حالت ذهنی نهایتا به غایت وجودشان می اندیشید و در کسری از ثانیه حکم به عبث بودن وجودشان می کنید. شاید هم با خود بگویید «خب که چی!؟ چه اهمیتی دارد؟!» این حسی بود که در ابتدای فصل به من دست داد.
---------------
ب) کدی که حالا شخصیت محوری داستان است در این فصل شخصیتی به مراتب متزلزل دارد. با فردی ازدواج کرده که حداقل کوئنتین از او راضی نیست و حتی چند بار نسبت زنا به کدی (ظاهرا) داده می شود. و این ماجرا تاثیر شدیدی روی کوئنتین می گذارد. شرایطی که در این فصل با آن مواجه ایم دقیقا برخلاف فصل اول است. حالا با کوئنتینی طرف هستیم که به شدت تحث تاثیر اتفاقات خانواده کامپسن ها است و این اتفاقات حتی در دنیای هاروارد هم از او جدا نشده است. حرفی که پدر بزرگش راجع به زمان به او زد اثر بدی روی او گذاشته به طوری که خود را در چنگال زمانی محتوم و در حال خفه شدن می بیند. به خاطر داریم که کوئنتین در ابتدای فصل ساعت را برگرداند تا عقربه هایش را نبیند و حتی بعدها آن را شکست. تعقیب شدن توسط سایه یا آنچه او فرار بیهوده از سایه می پندارد گویا نماد گذشته دودمان کامپسن ها و فرهنگ جنوبی است که رو به زوال است. 
ج) به نظر من برای اینکه درک جامع تری از داستان حاصل شود باید این کتاب را دو بار و با فاصله کم خواند. مطالعه مکبث شکسپیر نیز می تواند راه را برای فهمیدن فضای ذهنی فاکنر هموار کند. ناگفته نماند در ماجرای وسواس کوینتین بر سر زمان، موضوع تعقیب سایه ها در چند جای مکبث نیز مطرح شده است.
د) در تحلیل استاد دانشگاه براون که پیشتر بخشی از صحبت های ایشان را در IGTV قرار دادم، بین مکبث و این کتاب مقایسه تطبیقی انجام شده:
 مکبث بندی دارد با این مطلع که «فردا، فردا، فردا....» این استاد دانشگاه پس از اینکه گذشته خانواده کامپسن ها را تباه شده می دید، آینده ای نیز برای آنها متصور نبود و در واقع به یک قرائت نهیلیستی و بی معنا بودن زندگی و مافیها اشاره می کرد و از هر دو کتاب برای اثبات مدعای خود بهره می گرفت. چه سخت است بین گذشته و آینده در زمانی که شاید زمان هم نباشد شناور و حیران دست و پا زدن.
          

15

                نسخه‌ی صوتی کتاب رو گوش دادم و همین خیلی کمک کرد که فهم داستان با توجه به پیچیدگی‌هاش مثل فرم سیال ذهن، یا رفت‌وبرگشت های زمانی‌‌، برام آسون‌تر باشه. 
از فصل اول کتاب هم خیلی لذت بردم. ساخت و پرداخت راوی‌ای که شرایط نرمال ذهنی نداره، واقعا هنرمندانه انجام شده. لذتی که البته در فصلهای بعدی کتاب در پرداخت سایر شخصیت‌ها برام تکرار نشد.
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

3

زکیه

1400/7/11

            خشم و هیاهو ، اثر جذاب ویلیام فاکنر...
 این کتاب به شیوه سبک ذهن سیال روایت شده؛ و حکایت زوال خانواده کامپستون رو از ذهن چهار شخصیت کاملا متفاوت از اعضای اون خانواده رو به شیوه‌ای اثرگذار طرح می‌کنه. بنجی (بنجامین)، فرزند کندذهن خانواده هست،  کونتین پسر با احساس و درگیر افکار و اخلاقیات خانواده، جیسون پسر بی‌اخلاق و سودجوی خانواده، و نیز دیلسی خدمتکار سیاه پوست و نجیب که راوی دانای کل داستانه. خشم و هیاهو حاصل محتویات ذهن و حدیث نفس این ۴شخصیته. اما جالب اینجاست که خود فاکنر کَدی، خواهر این ۳برادر و تنها دختر خانواده رو که مورد تجاوز قرار گرفته و بخشی از دعواها سر این دختر هست رو قهرمان اثر خودش میدونه.
چیزی که توی این رمان من رو به وجد میآورد و خوووب منو جذب می‌کرد، این بود که توی هر فصل، با روایت هرکدوم از راوی‌ها کاملا می‌تونستم در جلد اون قرار بگیرم، از دریچه چشمای اون شخصیت نگاه کنم و به زبان ذهن اون فکر کنم.
 و اینکه شاید توی دوفصل اول داستان ابری از ابهام روی دریافت کامل جریان داستان باشه، اما خواننده معطل و با مشت خالی باقی نمی‌مونه، جذابیتی توی طراحی داستان و روند روایت هست که دست‌کم من به ادامه خوندن کتاب وفادار می‌موندم و البته لذت می‌بردم.
خیلی از آثار ادبی مشهور در جهان هستن که خشم و هیاهو رو مورد اقتباس قرار دادن. من جمله کتاب خواندنی _سمفونی مردگان_ که ۱رمان بسیار موفق ایرانیه. عباس معروفی توی نوشتن این کتاب متاًر از قلم فاکنر در خشم و هیاهو بوده.

بنظرم اگر اهل سفرهای ذهنی هستید، طوری که دلتون میخواد از منظر و در قالب شخصیتی متفاوت با شخصیت خودتون فکر کنید، احساس کنید، و زندگی کنید، قطعا از خوندن این کتاب لذت می‌برید.
          

1

            یک. خشم و هیاهو سخت‌خوان است. به طور ویژه فصل اول و دوم. حوصله می‌خواهد. کتابی نیست که برای سنگین شدن چشم‌ها و به خواب رفتن دستتان بگیرید. راستش را بخواهید من تقلب کردم و در مورد داستان و شخصیت‌هایش خواندم. وقتی ماجرا کمی برایم روشن‌تر شد، خواندن کتاب کمی راحت‌تر شد اما نه لذت بخش‌تر. خشم و هیاهو کتابی نبود که من از آن لذت ببرم و مشتاق باشم ادامه‌اش بدهم. اواسط فصل دوم خواستم کتاب را رها کنم، به سختی مقاومت کردم و ادامه دادم. پیشنهاد من این است: اگر شروع به خواندن کتاب کردید و تا اواسط فصل دوم چیزی دستگیرتان نشد، راجع به خود داستان بخوانید تا کمی ماجرا و نسبت‌های شخصیت‌ها برایتان روشن شود.

دو. از نظر تکنیک و حتی خود شخصیت‌ها، خشم و هیاهو بسیار نزدیک به سمفونی مردگان بود. همانطور که خیلی‌های دیگر هم در مورد این شباهت گفته‌اند. خواهری که از خانه رفته است، برادری که خودکشی می‌کند و آن یکی برادری که راه پدر را می‌رود. فکر می‌کنم از سمفونی مردگان به این خاطر لذت برده بودم که قصه‌اش جذاب‌تر و قابل فهم‌تر بود. راستش را بخواهید هیچ‌وقت با ادبیات آمریکایی دلم صاف نبوده است.

سه. من ترجمه‌ی بهمن شعله‌ور را خواندم. بد بود‌. خیلی از جمله‌ها به زمینه داستان نمی‌خورد و مشخص بود که اشتباهی در آن است. بگذریم که خیلی جاها گویی ترجمه لفظ به لفظ بود و درست به فارسی برگردانده نشده بود. 
در مورد ترجمه یک چیز دیگر را هم بگویم که کمی حساب کار دستتان بیاید. اسم یکی از برادرها Jason است که قاعدتا می‌شود جیسون، اما در کتاب جاسُن ترجمه شده است که خیلی توی ذوق می‌زند. 
فکر نکنم به این زودی‌ها دیگر سراغ فاکنر بروم، باید چیزی بخوانم که بشورد و ببرد. 


نوروز نود و نه، نوروز کرونایی.
          

2

            به عقیده‌ی اغلب صاحب‌نظران، خشم و هیاهو بهترین رمان فاکنر است. استفاده از چهار روایت متفاوت برای توصیف فروپاشی خانواده‌ی کامپسون از ویژگی‌های تکنیکی و منحصربه‌فرد فاکنر در خشم و هیاهو است. کتاب با ترجمه‌ی بهمن شعله‌ور به همت انتشارات نگاه منتشر شده. این کتاب با ترجمه‌ی صالح حسینی نیز منتشر شده است. 
از فاکنر کتاب‌های زیادی به فارسی ترجمه شده، ولی بهترین ترجمه‌ها، به باور اغلب کتاب‌خوان‌ها، از آن نجف دریابندری است. دریابندری در رمان گوربه‌گور و مجموعه داستان یک گل سرخ برای امیلی با استفاده از گفتار عامیانه و تسلط بی‌بدیل به زبان مادری، به‌خوبی از پس ویژگی‌های زبانی و پیچیده‌ی فاکنر برآمده. هر فصل از کتاب گوربه‌گور از زبان یک شخصیت روایت می‌شود، روایت‌های متفاوت از سروکله زدن یک خانواده‌ی روستایی با مضمون مرگ. شاید به همین دلیل است که مترجم، هوشمندانه، به جای ترجمه‌ی تحت‌اللفظی عنوان کتاب عبارت «گوربه‌گور» را انتخاب کرده است. گوربه‌گور در انتشارات چشمه و یک گل سرخ برای امیلی در نشر نیلوفر به چاپ رسیده. ترجمه‌های دریابندری را برای یاد گرفتن زبان فارسی هم که شده از دست ندهید. 


ماه‌نامه‌ی شهر کتاب، شماره‌ی هشتم، سال 1395.
          

2

            به عقیده‌ی اغلب صاحب‌نظران، خشم و هیاهو بهترین رمان فاکنر است. استفاده از چهار روایت متفاوت برای توصیف فروپاشی خانواده‌ی کامپسون از ویژگی‌های تکنیکی و منحصربه‌فرد فاکنر در خشم و هیاهو است. کتاب با ترجمه‌ی بهمن شعله‌ور به همت انتشارات نگاه منتشر شده. این کتاب با ترجمه‌ی صالح حسینی نیز منتشر شده است. 
از فاکنر کتاب‌های زیادی به فارسی ترجمه شده، ولی بهترین ترجمه‌ها، به باور اغلب کتاب‌خوان‌ها، از آن نجف دریابندری است. دریابندری در رمان گوربه‌گور و مجموعه داستان یک گل سرخ برای امیلی با استفاده از گفتار عامیانه و تسلط بی‌بدیل به زبان مادری، به‌خوبی از پس ویژگی‌های زبانی و پیچیده‌ی فاکنر برآمده. هر فصل از کتاب گوربه‌گور از زبان یک شخصیت روایت می‌شود، روایت‌های متفاوت از سروکله زدن یک خانواده‌ی روستایی با مضمون مرگ. شاید به همین دلیل است که مترجم، هوشمندانه، به جای ترجمه‌ی تحت‌اللفظی عنوان کتاب عبارت «گوربه‌گور» را انتخاب کرده است. گوربه‌گور در انتشارات چشمه و یک گل سرخ برای امیلی در نشر نیلوفر به چاپ رسیده. ترجمه‌های دریابندری را برای یاد گرفتن زبان فارسی هم که شده از دست ندهید. 


ماه‌نامه‌ی شهر کتاب، شماره‌ی هشتم، سال 1395.
          

1

            بدون اغراق فصل اول خشم و هیاهو  را دو بار کامل خواندم تا بفهمم برای « بنجی» مفهوم زمان قفل است و او درکی از آن ندارد.
ولیام فاکنر، داستان را سیال، آغاز می کند تا عنصر زمان را حذف شود و عنصر مکان را پررنگ. اما در قسمت دوم، زمان بارز می شود. خاصه ساعت با تصویر ساعت « کوئنتین»
در ادامه داستان، خانواده را در حال متلاشی شدن نشان می دهد که تنها با محوریت « دیلسی»، خدمتکار خانواده هنوز پا بر جاست. نقطه قوت این است که تنها فردی که هنوز از احساس خود حرف می زند « دیلسی» است.
برداشتم از خشم و هیاهو، نوعی هوشمندی گیج کننده است با یک شخصیت اصلی پیدا و پنهان به نام «کدی»
فاکنر، با واژه هایی ساده تصویری رمز آلود و فلسفی و بسیار پیچیده،  از زندگی تصویر می کند
داستان در ۴ فصل و با ۴ راوی ساخته و پرداخته می شود.
صفحه ی آخر که تمام شد انگار معادله سختی حل شده باشد، ذهن را با نشاط می کند. به چیده شدن پازل پنج هزار تکه می ماند. آخرین پازل را که سر جایش قرار دهی، آسوده می شوی و انگار مغز از شر وزنه ی سنگینی رها شده باشد. 
اما از  رنج حاصل از زوال خانواده کامپسون، با شخصیت های پیچیده و غیر قابل اعتمادش، در عجب می مانی و روزها افکارت را گرفتار خود می سازد.
خشم و هیاهو سخت خوان است و وقت گیر. اما در زمره کتاب هایی قرار می گیرد که باید مطالعه شود.
#سیال_ذهن
          

20

            بدون اغراق فصل اول خشم و هیاهو  را دو بار کامل خواندم تا بفهمم برای « بنجی» مفهوم زمان قفل است و او درکی از آن ندارد.
ولیام فاکنر، داستان را سیال، آغاز می کند تا عنصر زمان را حذف شود و عنصر مکان را پررنگ. اما در قسمت دوم، زمان بارز می شود. خاصه ساعت با تصویر ساعت « کوئنتین»
در ادامه داستان، خانواده را در حال متلاشی شدن نشان می دهد که تنها با محوریت « دیلسی»، خدمتکار خانواده هنوز پا بر جاست. نقطه قوت این است که تنها فردی که هنوز از احساس خود حرف می زند « دیلسی» است.
برداشتم از خشم و هیاهو، نوعی هوشمندی گیج کننده است با یک شخصیت اصلی پیدا و پنهان به نام «کدی»
فاکنر، با واژه هایی ساده تصویری رمز آلود و فلسفی و بسیار پیچیده،  از زندگی تصویر می کند
داستان در ۴ فصل و با ۴ راوی ساخته و پرداخته می شود.
صفحه ی آخر که تمام شد انگار معادله سختی حل شده باشد، ذهن را با نشاط می کند. به چیده شدن پازل پنج هزار تکه می ماند. آخرین پازل را که سر جایش قرار دهی، آسوده می شوی و انگار مغز از شر وزنه ی سنگینی رها شده باشد. 
اما از  رنج حاصل از زوال خانواده کامپسون، با شخصیت های پیچیده و غیر قابل اعتمادش، در عجب می مانی و روزها افکارت را گرفتار خود می سازد.
خشم و هیاهو سخت خوان است و وقت گیر. اما در زمره کتاب هایی قرار می گیرد که باید مطالعه شود.
#سیال_ذهن
          

6

            شخصیت "بنجی" در این رمان ، لکنتِ انسان معاصر است در بیان آنچه که در این جهان می بیند. 
۰
سه نقل قول از کتاب را در ۳ بند می نویسم : 
۰
 ۱.تعبیر ویلیام فاکنر از "ساعت" و "زمان" در صفحه اول فصل دوم رمان 《خشم و هیاهو》 تعبیر جالبی است‌. او "ساعت" و "زمان" را "مزارِ همه امیدها و آرزوها" می داند. فاکنر در این فصل می نویسد :《 وقتی سایه پنجره روی پرده ها افتاد، ساعت بین هفت و هشت بود و من دوباره پایبند زمان بودم و صدای ساعت را می شنیدم. این ساعت پدربزرگ بود و وقتی پدر آن را به من داد، گفت : " کوئنتین، من بقعه همه امیدها و آرزوها را به تو می دهم. به طرز عذاب دهنده ای شایسته است که آن را برای تحصیل پوچی تجارب بشری به کار ببری که همان قدر به درد احتیاجات شخصی ات بخورد که به درد احتیاجات پدرت یا پدرِ پدرت خورد. من این را به تو می دهم، نه برای اینکه به یاد زمان باشی ، بلکه برای آنکه بتوانی گاه و بیگاه زمان را فراموش کنی و تمام نفست را برای فتح آن حرام نکنی." گفت  "چون هیچ نبردی فتح نمی شود، حتی در هم نمی گیرد. میدان نبرد تنها ابلهی و نومیدی بشر را به رخش می کشاند و پیروزی، خیال باطل فیلسوف ها و احمق هاست.》
٠
۲.  پدر می گفت آدم جمعِ بدبختی هایش است.  
۰
۳. و عجیب این است که انسانی که بر حسب اتفاق پدید آمده و با هر نَفَسش طاسی را می ریزد که از پیش بر ضد او آماده شده، از مواجهه با غایتی سر باز می زند که از پیش می داند که بی چون و چرا باید با آن رو به رو شود.
          

2

            به نام او 

ویلیام فاکنر از آن دست نویسندگانی‌ست که نباید بی‌مقدمه و سرسری به سراغش رفت اگر صرف شهرت کارهایش بخواهی کتابی از او بخوانی مطمئنا تو را پس خواهد زد و در تمام عمر از او و کارهایش متنفر خواهی شد ولی اگر حوصله رمان خواندن (آن هم رمان سخت و طاقت‌فرسا) را داشته باشی لذتی از آثارش خواهی برد که از آثار کمتر نویسنده‌ای می‌شود برد. و در اینجاست که فاکنر یکی از محبوبترین نویسنده‌هایت می‌شود

خود من خشم وهیاهو معروفترین اثر جنابشان را سه نوبت خواندم تا به طور تام و تمام درکش کنم و از آن لذت وافر ببرم. و پر واضح است که این سه بار خواندن از جبر نبوده بلکه اینقدر داستان کشش داشته است که مخاطب مشتاق را به چنین کاری واداشته. البته کار من با دوبار خواندن هم راه می‌افتاد اگر نسخه بسیار بد انتشارات علمی فرهنگی را برای بار اول نمی‌خواندم نسخه‌ای که علاوه بر فونت ریز و نامناسبش رسم الخط اصلی کتاب را نیز رعایت نکرده و سختی رمان را دو چندان کرده است. بگذریم در آذرماه دوبار پشت سر هم این کتاب را خواندم اول با ترجمه بهمن شعله ور و ویراست منوچهر انور (انتشارات نگاه) و بعد با ترجمه صالح حسینی و ویراست هوشنگ گلشیری (نشر نیلوفر) و اتفاقا این توالی بسیار کارساز بود. آنچه که من دریافتم این است که ترجمه شعله‌ور خواندنی‌تر است و برای بار اول باید آن را خواند ولی ترجمه حسینی ترجمه دقیق‌تریست و بسیاری از گره‌هایی که در ترجمه اول هست را می‌گشاید هرچند زبان فارسی ترجمه چندان مطلوب نیست، البته در قیاس با سایر کارهای صالح حسینی فوق العاده است

در کل پیشنهادم برای فاکنرخوانی به دوستان عزیز این است که ابتدا مجموعه داستان شاخه گلی برای امیلی با ترجمه نجف دریابندری را بخوانید بعد رمان گور ه گور باز هم به ترجمه نجف که نسبت به کارهای دیگر فاکنر داستان سرراستتری دارد بعد خشم و هیاهو با ترجمه شعله‌ور و بعد با ترجمه صالح حسینی پس از آن رمان آبشالوم آبشالوم پس از آن دیگر فرقی ندارد که کدام یک از شاهکارهای فاکنر را می‌خوانید نویسنده‌ای که بسیاری او را بزرگترین نویسنده قرن بیستم می‌دانند

برای مقایسه دو ترجمه پاراگراف اول فصل دوم  که به نظر من بهترین فصل کتاب هم هست، درادامه می
آورده میشود

ترجمه شعله ور:

وقتی سایه پنجره روی پرده ها افتاد ساعت بین هفت و هشت بود و من دوباره پابند زمان بودم و صدای ساعت را میشنیدم. این ساعت پدربزرگ بود و وقتی پدر آن را به من داد گفت: کونتین من این گور آمال و آرزوها را به تو میدهم. به طرز عذاب دهنده ای شایسته است که آن را برای تحصیل پوچی تجارت بشری به کار ببری، همان قدر به درد احتیاجات شخصی ات بخوره که به درد احتیاجات پدرت یا پدر پدرت خورد. من این را به تو میدهم نه برای اینکه به یاد زمان باشی بلکه برای آنکه بتوانی گاه و بیگاه زمان را فراموش کنی و تمام نفست را برای فتح آن حرام نکنی. گفت چون هیچ نبردی فتح نمیشود ، حتی درهم نمیگیرد. میدان نبرد تنها ابلهی و نومیدی بشر را به رخ اش میکشاند و پیروزی خیال باطل فیلسوفها و احمقهاست

ترجمه صالح حسینی:

سایه پنجره بر پرده ها پیدا که شد ساعت بین هفت و هشت بود و آن وقت دوباره من در زمان بودم و صدای ساعت را میشنیدم. ساعت پدربزرگ بود و 
 روزی که پدرمان ان را به من داد گفت: کونتین گور امیدها و آرزوها را به تو میدهم؛ آنچه در در عین مناسبت خونین جگرت میکند این است که استفاده از آن تو را به نتیجه عبث به سرآمده های آدمیزاد میرساند و میبینی که، عین جور در نیامدن با حوائج شخصی او یا پدرش، با حوائج شخصی تو جور در نمیآید. این را به تو نه از این بابت میدهم که زمان را به خاطر بسپاری، بلکه از این بابت که گاه و بیگاه لحظه ای هم که شده ، از یادش ببری و تمام هم و غم خودت را بر سر غلبه بر آن نگذاری. گفت چون هیچ نبردی به پیروزی نمیرسد. اصلا نبردی در نمیگیر. عرصه نبرد جز حماقت و نومیدی بشر را بر او آشکار نمیکند، و پیروزی پندار فیلسوفان و لعبتکان است
          

8

«میدان نبر
            «میدان نبرد تنها بلاهت و نومیدی بشر را به رخ‌اش می‌کشاند و پیروزیْ خیال باطل فیلسوف‌ها و احمق‌ها است.» 

📌یادداشتم طولانی است چون دو بخش دارد، یکی راجع به داستان و دیگری راجع به این نسخه‌ ترجمه‌ی افتضاح!

(۱
🔸خشم و هیاهو کتاب آسانی نیست. فاکنر تمام تلاشش را برای سخت کردن کتاب به کار گرفته است. انگار کتابی نوشته تا اثبات کند می‌تواند سخت‌ترین رمان ادبیات_ یا لااقل ادبیات انگلیسی_ را بنویسد. موضوع داستان یا موقعیت آن ابداً پیچیده نیست بلکه تکنیک روایی آن غامض و نوآورانه است. داستان در چهار بخش روایت می‌شود که از سخت‌ترین به آسان‌ترین می‌رسد: بخش اول را از درون ذهن یک معلول ذهنی دنبال می‌کنیم؛ بنجامین کامپسون. بخش دوم از درون ذهن پسر بزرگ خانواده یعنی کوئنتین کامپسون روایت میشود. بخش سوم از زبان جیسون کامپسون و بخش آخر را دانای کل با تمرکز بر دیلسی_ آشپز سیاهپوست و به نوعی همه‌کاره عمارت کامپسون_ دنبال می‌کند. 

🔹همانطور که در خلاصه های کتاب آمده داستان خشم و هیاهو راجع به زوال خانواده کامپسون است؛ خانواده‌ای اشرافی ساکن جنوب آمریکا. جنوب آمریکا تِمی ثابت و کلیشه‌ای دارد: نژادپرستی. فاکنر به عنوان یک متولد جنوب از این کلیشه آگاه است و در داستانش این کلیشه را با بداعت در روایت، بازآفرینی می‌کند. خشم و هیاهو داستان زوال اشرافیت سفیدپوستان جنوب است. حکایت مجازات سفیدپوستان بخاطر سال‌ها جنایت آنها در حق سیاه‌پوستان. سیاه‌پوستانی که داستان نشان می‌دهد بدون آنها چرخ اقتصاد و زندگی اشراف از چرخش باز می‌ایستد. 

(۲
▪️خشم و هیاهو را باید دوباره و شاید سه‌باره خواند تا به عمقش رسید. به خصوص برای ما که از زبان دیگری سراغش می‌رویم؛ آن هم با این ترجمه های ناقص و حتی افتضاح!
آقای شعله‌ور در مقدمه گفته‌اند که چند پاراگراف را حذف کرده‌اند چون معنای آن را نمی‌دانستند! بعد می‌گویند بیش از یک بار ترجمه‌اش کرده‌اند که ای کاش اصلاً سراغ این متن نمی‌رفتند. اشتباهات ترجمه گاهی بسیار واضح و مضحک هستند مثل اینکه Jason را جاسن خواندند یا با فهم غلط از جمله بندی ها، فهم کتاب را سخت‌تر از آنچه هست کردند.
ترجمه آقای حسینی را پیش‌تر تورق کردم و با شناختی که از انتخاب سخت‌ترین کلمه ها از ایشان دارم خیلی به ترجمه ایشان هم امیدی نمی‌بندم. 

▫️انتشارات نگاه باز هم توانست در رقابت با خودش رکورد بدترین و اعصاب خردکن‌ترین حروف‌چینی را بزند. کتاب به قدری بد ویراستاری شده که با خواندن هر صفحه کتاب درودی نثار ناشر و ویراستار کردن ناگزیر است. 

🔺امتیاز دادن به داستان را به بعد از خواندن مجددش حواله می‌کنم اما امتیاز این ترجمه و این ویراستاری زیر صفر است. 

خلاصه امر اینکه خشم و هیاهو سخت، مهم و خواندنی است اما نه با این ترجمه! و البته بهتر است در خواندن این کتاب عجله نکنید. 

پ.ن۱: از روی کتاب دو فیلم در سال‌های ۱۹۵۹ و ۲۰۱۴ ساخته شده است.تماشای دومی که جیمز فرانکو ساخته و نقش بنجی را هم بازی کرده است، برای درک بهتر داستان مفید است. 

پ.ن۲: بعد از خواندن این کتاب ارج و قرب سمفونی مردگان برایم بسیار کم شد؛ در حد نسخه‌ای نسبتاً ایرانی و متوسط از خشم و هیاهو.


          

40