بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

منصوره پورکریمی

@Mansooreh

32 دنبال شده

29 دنبال کننده

                      کتاب خواندن را دوست دارم....
کارشناسی ارشد تجارت الکترونیک 
                    
Mansooreh007

یادداشت‌ها

نمایش همه
                تعطیل کردن فکر ممنوع🚫
تعطیل کردن عقل ممنوع🚫
حالا که کلی کتاب می‌خونیم تا توی موقعیت های مختلف درست فکر کنیم، لازمه که یک کتاب هم برای همین "فکر" بخونیم، وقتی یاد بگیریم چطوری فکر کنیم و درست فکر کنیم، قیام لِالله داریم نه قیام لِنفس.
نتیجه این تفکر هم میشه یه رابطه دلچسب و عاشقانه با خدا و وقتی هم که عاشق خدا بشی راضی میشی به رضای خودش و صبر می‌کنی و وقتی صبر کنی بین خوبا تو رو انتخاب می‌کنه.
یه جای کتاب گفته شده:
¤فرق است بین کسی که کارش نتیجه تقصیرش است با کسی که کارش نتیجه تقدیرش است¤
تفکر دقیقا اون تقصیر رو از بین می‌بره و  اونجاست که حدیث "الخیر فی ما وقع" معنا و کاربرد درستش معلوم میشه.
سه تا آیه توی کتاب آورده شده که شاید دقیق خوندش با معنی خیلی بهمون کمک کنه توی روزهای عادی زندگی.

🔹️قُل لَّن يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ
ﺑﮕﻮ: ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺟﺰ ﺁﻧﭽﻪ ﺧﺪﺍ ﻟﺎﺯم ﻭ ﻣﻘﺮّﺭ ﻛﺮﺩﻩ، ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﻴﺪ، ﺍﻭ ﺳﺮﭘﺮﺳﺖ ﻭ ﻳﺎﺭ ﻣﺎﺳﺖ ﻭ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﻓﻘﻂ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮ ﺧﺪﺍ ﺗﻮﻛﻞ ﻛﻨﻨﺪ. (توبه ٥١) 

🔹️وَمَا أَصَابَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍ
ﻭ ﻫﺮ ﺁسیبی ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺳﺪ ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﺍﻋﻤﺎلی ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺮﺗﻜﺐ ﺷﺪﻩﺍﻳﺪ ، ﻭ ﺍﺯ ﺑﺴﻴﺎﺭی [ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻫﻢ ]ﺩﺭﻣﻰﮔﺬﺭد.(شوری ٣٠) 

🔹️مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ
ﻫﻴﭻ ﮔﺰﻧﺪ ﻭ ﺁسیبی ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ [ ﭼﻮﻥ ﺯﻟﺰﻟﻪ ، ﺳﻴﻞ ، ﺗﻮﻓﺎﻥ ﻭ قحطی ] ﻭ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ [ ﭼﻮﻥ ﺑﻴﻤﺎﺭی، ﺭﻧﺞ، ﺗﻌﺐ ﻭ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﺘﻦ ﻣﺎﻝ ﻭ ﺛﺮﻭﺕ، ] ﺭﻭی نمیﺩﻫﺪ ﻣﮕﺮ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺁﻧﻜﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻭﺭﺩﻳﻢ ﺩﺭ ﻛﺘﺎبی [ ﭼﻮﻥ ﻟﻮﺡ ﻣﺤﻔﻮﻅ ] ﺛﺒﺖ ﺍﺳﺖ ، بی ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺍﻳﻦ [ ﺗﻘﺪﻳﺮ ﺣﻮﺍﺩﺙ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻥ قطعی ﺑﻪ ﭘﺪﻳﺪ ﺁﻣﺪﻧﺶ ] ﺑﺮ ﺧﺪﺍ ﺁﺳﺎﻥ ﺍﺳﺖ. (حدید ٢٢)
        
                حاء
سین
نون
داستانی از بی وفایی هاست. داستانی از آدم هایی که شک و یقینشان درهم پیچیده و قوه ادراکشان نسبت به ولایت و معیت ولی خشکیده، سر بر گریبان خفت فرو برده و گوش به جهالت می دهند. امام خویش را محکوم میکنند به تنهایی، به چشیدن ناسپاسی از یاران و همراهان. آن هنگام که یقین نداشتند هرچه امام میفرماید حق محض است و لاغیر، ماحصلش می شود واقعه روز پای منبر مَسکِن... 
امام مردم را مخیّر کند به انتخاب بین عزت و ذلت ... اما جماعتی کج فهم به صلح تن در دهند، صلحی که خار در چشم است و در آن عزت و عدالتی نیست.
چه اندوه بدی در دل داشت امام هنگامی که شنید " با خواری زنده ماندن، شرف دارد به مردن با عزت"... 
اما چه کسی فهمید وقتی امام میگوید" افزون بر شکست اکنون معاویه؛ اگر چنین نکنم. شیعه ای بر خاک نمی ماند مگر کشته و به خون غلطیده...." 
امام از چیزی سخن گفت که کسی نفهمید و نه دید پس به جرم این نفهمیدن ها او را مذل المومنین خواندند. اما او برای همیشه و همه شیعیان معزل المومنین است.
        
                "من بسیجی ام. یه بسیجی پیرو خط امام. فاصله ام با مرگ یه ثانیه اس."
🍃
بعضی از کتاب ها را آدم نمیداند درباره ی شان چه بنویسد و چگونه معرفی کند. گلستان یازدهم هم جز این گونه کتاب هاست که فقط در تعریف میتوانی به مخاطب بگویی: بخوان!!... 
نثر کتاب به سبب سبک "زندگی نامه" اجازه شرح بیشتر را نمیدهد.
گلستان یازدهم کتابی است که خواندنش خالی از لطف نخواهد بود...
چه لطفی بهتر از آشنایی با زندگی وسلوک و بندگی شهیدانی که ما زندگی حال و آینده مان را، حتی همین اوقات فراغت و آرامش و امنیت را به آن ها مدیونیم...
"زیاد آرزو نکنین، چون مرگ به آرزو های شما میخنده."
"کسی میتواند از سیم خاردارهای دشمن عبور کند که در سیم خاردارهای نفسش گیر نکرده باشد."
چنین خط هایی از کتاب تلنگرهایی میزند که ما را از خواب روزمره بیدار کرده و غفلت ما را نسبت به اهداف اصیل یادآور میشود...
شهید علی چیت سازیان در جایی از کتاب میگویند:
"تو زندگی من جنگ اولویت اوله، چون  امام تکلیف کرده ان جبهه ها را خالی نذارید، اگه این جنگ بیست سال هم طول بکشه، می مانم و می جنگم و از دین و ایمان و انقلاب دفاع می کنم."
        
                نخستین بار که عنوان کتاب را خواندم هیچگاه تصور نمیکردم داستان کتاب این چنین باشد. به راستی که باید یک مرحبا به آقای سید مهدی شجاعی گفت به سبب چنین اثری...
کرشمه خسروانی یا مخالف بیداد به طرز همایون #نمایشنامه ای است به قدر ۱۷۴ صفحه که حجم کم آن حتی ذره ای از جذابیت اثر نمی کاهد. کتاب تو را به برهه ای از تاریخ می برد که حق به سبب مزدورانی از صاحبان اصلیش  چپاول شد.
بازگیران این نمایشنامه معاویه، مشاور معاویه، یزید فرزند معاویه، ابوهریره، زینب، اسحاق، عبدالله، ابودرداء و فرد دیگری هستند.
باید کتاب را بخوانی تا بفهمی خاندان بنی امیه در مکر و حیله و تزویر و بد عهدی و شهوت پرستی و هوس رانی و پوشاندن حق همتا ندارند.
که هستند مردانی به سبب جاه و مقام و شهرت، همسر و زندگی خود را به بهایی اندک میفروشند.
که افرادی به ظاهر مسلمان و جفاکار همچون ابوهریره تنها برای نفع خویش اسلام را وسیله ای کردند تا هم سودی به معاویه برسانند و هم برای خویش آبرو بخرند. ضربه ای که اسلام و شیعه را به چندین سال عقبتر راند.
از جعل حدیث برای فروش پیاز عکه
در ذی الحجه،میتوان پی به حماقت این جماعت جاهل و ریاکار برد.
اما اصل داستان در مذمت کسی نیست، که اگر در مذمت افرادی چون معاویه و یزید باشد، حقیقتا اثر به فنا خواهد رفت... 
داستان در ستایش مرد دیگری است...در ستایش کرامت و آقایی و بخشندگی کس دیگری است....
        
                شاید خیلی از ماها تعریف اشتباهی از زهد در ذهنمون داشته باشیم که زهد یعنی نداشتن اما معنای درست زهد یعنی اینکه تمایل نداشتن و بی اعتنایی، نه نداشتن و بیگانگی.
اینکه بگذری از تعلقات و وابستگی‌های زندگی.
              زهد = عدم رغبت و کشش 
این زهد هست که به ما بینایی و هوشیاری میده تا غلط بودن راه رو پیدا کنیم.
میدونید چطور میشه از شکر به زهد رسید؟!
این قسمت جزء جذابیترین قسمت‌های کتاب بود برام😊 قضایای دبیرستان که یادتون هست؟! به رابطه زیر دقت کنید:

شکر ↔️ آرزو
آرزو ↔️ زهد
پس:
شکر ↔️ زهد
آدمی که آرزوهای بلند داره شاکر نیست، کسی که شاکر نباشه هم همیشه گلایه‌منده در نتیجه زهد نداره.
دقیق‌تر بخوام بگم چون "آرزو" بر مبنای رویا و واقعیت هست آدمی برای دستیابی بهش دچار وهم و نهایت‌طلبی میشه و به این خاطر هم از تعلق رهایی پیدا نمیکنه( قبلتر گفتم که زهد میشه عدم تعلق) پس زهد نخواهد داشت. شاید الان بگید که نمیشه که آدمی آرزو نداشت باید بهتون بگم که آرزوهای بلند نداشته باشید ولی به جاش "آرمان" داشته باشید. اگر بخواید توی یک پست فرق آرمان و آرزو رو خواهم گفت.
امیرالمومنینِ جان میفرمایند: هر که دامنه آرزوهایش گسترده شود، کردارش ناروا گردد(۱) و یا یک جای دیگر میفرمایند:
اى مردم، ترسناک‌ترين چيزى كه بر شما مى‌ترسم دو چيز است: پيروى از هواى نفس و آرزوهای طولانی. اما پيروى خواهش نفس، آدمى را از راه حقّ باز مى‌دارد و آرزوهاى طولانى، آخرت را از ياد مى‌برد.(۲) 
پس مراقب آرزوهامون باشیم که توی صراط مستقیم ناک‌اوت نشیم. 
شهید یک جای کتاب با استفاده از آیه ۷۶ سوره قصص و کلام مولا میگن: زهد بین تاسف و خوشحالیه،
            تاسف      زهد    خوشحالی
یعنی نه آنقدر برای چیزهای از دست رفته خیلی متاسف بشی و نه برای چیزهای بدست آمده آنقدر خوشحال که این چیزها مانع حرکتت بشن. حتی رغبت انسان را محکوم به جامعه میکنه اما زهد انسان را بر جامعه‌اش حاکم؛ حالا شما میخواید محکوم باشید یا حاکم؟!!!!
        
                امام در دنیا، صراط مستقیم است برای عبور از این صراط هم ضابطه اولش شناخت امام در دنیاست و از اونجایی که آفرینش ما طبق قرآن بی هدف نیست و هدف آزمایش ماست:
🔸️الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ
ﺁﻧﻜﻪ ﻣﺮﮒ ﻭ ﺯﻧﺪگی ﺭﺍ ﺁﻓﺮﻳﺪ ﺗﺎ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻴﺎﺯﻣﺎﻳﺪ ﻛﻪ ﻛﺪﺍﻣﺘﺎﻥ ﻧﻴﻜﻮﻛﺎﺭﺗﺮﻳﺪ ، ﻭ ﺍﻭ ﺗﻮﺍﻧﺎی ﺷﻜﺴﺖ ﻧﺎﭘﺬﻳﺮ ﻭ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺁﻣﺮﺯﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ(ملک ۲)🔸️
پس حالا که قراره آزمایش بشیم نیاز به یه سری ابزار داریم، اگر ابزاری نباشد پس آزمایش معنایی ندارد. ¤اولین ابزار راه و ¤دومین ابزار وجود نور و روشنایی است و ¤سومین ابزار قدرت انتخاب است و ¤چهارمین ابزار توانایی انجام. 
اما ما به عنوان یک فرد مسلمان راهی رو قبول داریم که تجسم عینی پیدا کنه یعنی چی؟ یعنی راه هدایت باید به هادی تبدیل شود و در جلوه یک فرد که او را ببینیم ظاهر شود. راه هدایت برای ما همان قرآن است و چون قرآن کلی است باید در کنارش مفسر آن باشد چرا که ممکن نیست قرآن به تنهایی هادی باشد( برای اثبات این سخن حدیث ثقلین مکفی است) مفسر کنار قرآن در زمان پیامبر خودشان و بعد ایشان امام و در صورت عدم حضور عینی و جسمی امام، ولی فقیه است....
        
                در تعریف شفاعت جدای از کلیشه ذهنی ما که همان دستگیری اهل بیت ع در آخرت است، با سخن شهید دیالمه شروع میکنم که میگن:
《جهت شهادت از بالا به پایین است.》
این جمله یعنی که شفاعت به اذن خدا و به خواست خدا به کسانی که خودش بخواهد تفویض میشود پس شبهه قائل شدن شرک به خدا در صورت پذیرش شفاعت منتفی است. لذا خداوند امر به شفاعت نمیکند بلکه اجازه به شافعین مخصوص خود میدهد، آن هم زمانی که خود شافع رغبت به شفاعت ما داشته باشد؛ پس باید در دنیا نشان دهیم که ما هم راغب و شایسته شفاعت هستیم. پس شفاعت از دنیا شروع و به آخرت ختم میشود اما به اعتقاد شهید شفاعت در دنیا و آخرت متفاوت است. نزدیک ترین معنا به شفاعت "همراه و جفت و اتصال" است؛ اما دو بُعد دنیوی و اخروی دارد همانطور که علامه طباطبایی هم به دو بُعد تکوینی و تشریعی شفاعت قائل بودند.
شفاعت در بُعد تکوین به معنای "حلقه رابط" (هر آدمی بین پدرش و فرزندش حلقه واسط است) و در بُعد تشریع به معنای آنچه که بین ما و انسان های دیگر مطرح میشود است؛ مثل قرآن و انبیا و عمل صالح که شافعین ملموس هستند(یعنی همان همراهان ما) و غیر ملموس هم ملائکه.
"بر اساس دیدگاه علامه شفاعت در اصطلاح به این معناست که شخصی که متوسل به شفیع میشود، نیروی خودش به تنهایی برای رسیدن به هدف کافی نیست، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند و در نتیجه آن را دو چندان نموده، به آنچه میخواهد نائل میشود، به طوری که اگر این کار را نمی­کرد و تنها نیروی خود را به کار میزد، به مقصود خود نمیرسید، چون نیروی خودش به تنهایی ناقص و ضعیف و کوتاه بود."
        
                ما آدمها تا اسم فقر که می‌آید حس بدی پیدا میکنیم و معمولا دل خوشی از آن نداریم اما شاید آنقدرها هم بد نباشد یا حداقل قابل تحمل شود وقتی که شناختی پیدا کنیم مثل داستان ما و زهد و تعریف غلطی که از زهد در ذهنمان کردند. در مبانی اسلام و طبق کلام معصوم فقر دو گونه است یا بیرونی که "مذموم" است و یا درونی که "مقبول و ممدوح" است.
فقر درونی نیز بر دو وجه است وجه اول فقری است که با زندگی در جامعه غیرالهی به واسطه پایبندی به عقاید از یک سری امکانات محروم می‌شویم و از آنها می‌گذریم و وجه دومش هم حس فقر ذاتی نسبت به خدا است که بالاترین سطح فقر هست و باید برسیم به اینکه در برابر "الله" فقیریم.
فقر درونی اول را با حضور در جمع متقین میتوان به غنا تغییر داد. به همین دلیل آیه قرآن می‌فرماید:  اگر در جامعه شرک زده‌ای قرار گرفته‌اید و میخواهید حرکتی در آن انجام دهید، فقط در ضمن مجموعه افراد خاصی میتوانید این ایستایی نفسانی را داشته باشید و اهداف خودتان را محقق کنید.
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

            سر سفره بهت تعارف می کنن بیا یه لقمه بزن. از بقیه اصرار و از تو انکار. حقم داری، سیر سیری،این وسط نگاهت میافته به یکی که جوری با ملچ مولوچ غذا می خوره که تویی هم که سیری به خودت میای می بینی نه، انگار بدت نمیاد یه لقمه بزنی. نیم ساعت که می گذره می بینی اونایی که داشتن اصرار می کردن که بیا یه لقمه بزن حالا دارن بهت تیکه می ندازن که حالا خوب شد گفتی سیرم!
آداب کتاب خواری آقای رضایی هم دقیقا همینطوری دچارتون می کنه. اصلا جوری این فرایند خرید کتاب،کتابای چاپ اول و ... تعریف می کنه که اگر کتاب خون هم نباشی بعد از خوندن این تعاریف هوس می کنی حالا بری یه کتاب(رمان،علمی،دایره المعارف و...) هم بخونی. 
راستش من وقتی رمان می خونم حوصله ام سر میره بیشتر با اینجاش مشکل دارم که نویسنده بهت کلی جزئیات میده تا تو توی ذهنت بهشون تصویر بدی ولی من حوصله حلاجی کردن این همه جزئیات رو ندارم با اینکه حس تخیلم هم عالیه. ولی با خوندن آداب کتاب خواری گفتم برم یه سر هم به دنیای رمان و داستان بزنم.
کارآمد ترین بخش کتاب هم برای من "قصه ریش رستم بود "و راهکاری که بیان میشه. شخصی سازی کتاب باعث میشه ذهنت رو کامل درگیر کتاب کنی .به خودت میای میبینی چند ساعت گذشته و تو گرفتار فرایند شخصی سازی کتاب شدی.چه با نوشتن،چه با فکر کردن،چه با مباحثه ویا هر روش دیگه.
سعی کنید روند شخصی سازی کتاب رو برای خودتون یک اصل قرار بدید به نظر من مهم ترین قسمت کتاب خوانی هم همین قسمت هست.