بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

محمد حسین قهرمانی

@MohammadHoseinGhahremani

16 دنبال شده

22 دنبال کننده

                      راضی به زحمت شما نیستم والا.
                    

یادداشت‌ها

                سر سفره بهت تعارف می کنن بیا یه لقمه بزن. از بقیه اصرار و از تو انکار. حقم داری، سیر سیری،این وسط نگاهت میافته به یکی که جوری با ملچ مولوچ غذا می خوره که تویی هم که سیری به خودت میای می بینی نه، انگار بدت نمیاد یه لقمه بزنی. نیم ساعت که می گذره می بینی اونایی که داشتن اصرار می کردن که بیا یه لقمه بزن حالا دارن بهت تیکه می ندازن که حالا خوب شد گفتی سیرم!
آداب کتاب خواری آقای رضایی هم دقیقا همینطوری دچارتون می کنه. اصلا جوری این فرایند خرید کتاب،کتابای چاپ اول و ... تعریف می کنه که اگر کتاب خون هم نباشی بعد از خوندن این تعاریف هوس می کنی حالا بری یه کتاب(رمان،علمی،دایره المعارف و...) هم بخونی. 
راستش من وقتی رمان می خونم حوصله ام سر میره بیشتر با اینجاش مشکل دارم که نویسنده بهت کلی جزئیات میده تا تو توی ذهنت بهشون تصویر بدی ولی من حوصله حلاجی کردن این همه جزئیات رو ندارم با اینکه حس تخیلم هم عالیه. ولی با خوندن آداب کتاب خواری گفتم برم یه سر هم به دنیای رمان و داستان بزنم.
کارآمد ترین بخش کتاب هم برای من "قصه ریش رستم بود "و راهکاری که بیان میشه. شخصی سازی کتاب باعث میشه ذهنت رو کامل درگیر کتاب کنی .به خودت میای میبینی چند ساعت گذشته و تو گرفتار فرایند شخصی سازی کتاب شدی.چه با نوشتن،چه با فکر کردن،چه با مباحثه ویا هر روش دیگه.
سعی کنید روند شخصی سازی کتاب رو برای خودتون یک اصل قرار بدید به نظر من مهم ترین قسمت کتاب خوانی هم همین قسمت هست.
        
                سلام
انگار من اولین نفری هستم که توی بهخوان می خوام از این کتاب بنویسم.لذتش شبیه به لذت اولین کامنته زیر پست کسی که دوستش داری:) نگید داری مبالغه می کنی دیگه، ماکه توی این دنیا کسی رو نداریم دوستش داشته باشیم ولی خب اگر شما بزرگترا اجازه بدید،بدون اجازه پدر و مادرم، من کتاب رو دوست دارم.
خب دیگه زیاد دور نشیم از کتاب.
من این کتاب رو این روزا دارم می خونم ولی از وقتی فیلم "نمایش ترومن" رو دیدم خوندن این کتاب برام یه معنای دیگه پیدا کرد؛ بین این کتاب و نمایش ترومن توی ذهن من یه اشتراکات و رابطه هایی  پیدا شد. توی این فیلم،ترومن سرش گرم بود به دنیای خودش، قشنگ داشت مال خودش حال می کرد. ولی خب بنده خدا اصلا خبر نداشت چه بلایی داشت سرش میومد.به این فکر کردم که اساسا چرا آدما باید سرشون گرم باشه؟ اون کسایی که میخوان سر آدما گرم بشه از شدت علاقه زیادشونه که برای سرگرمی آدما برنامه ریزی میکنن؟
خب قطعا جواب این سئوال ها خیر هست.با این سئوالات فکر کنم شما هم تو ذهنتون به ارتباط بین "نمایش ترومن" و "امپراتوران و دزدان دریایی" رسیدید. من باید سرم گرم باشه فکر  کنم چه قدر عالی دارم زندگی می کنم. به یه سری از آرزوهام هم برسم؛مثل ترومن که از بچگی آرزو داشت تاجر بشه. 
آره من و شما باید سرمون گرم باشه تا ندونیم اون طرف دنیا داره چه بلایی سر بعضی از آدما میافته. سرگرمی من و شما قطعا بی دلیل نیست. یه جورایی می فرستنمون پی نخود سیاه تا خب هرکاری دلشون بخواد انجام بدن.
یک نکته خیلی جالبی توی کتاب نویسنده میگه و تونست با این جمله چالش ذهنی من رو برطرف کنه.میگه که شما تعریفای زیادی از آمریکا شنیدین که مهد آزادی هست و توی هیچ کشور دیگه ای مثل آمریکا آزادی بیان وجود نداره.(فکر میکنی میخواد ردش کنه اما نه متاسفم:) )این تعریفایی که شما شنیدید همه درسته. توی آمریکا به شدت فضای آزادی وجود داره و هرکی هرچی دلش می خواد میگه و خب کسی بهش گیر نمیده. سئوال اینجا پیش میاد که خب چرا یه نفر حاضر نیست به جنایات آمریکا توی کشورهای آمریکای مرکزی یا ویتنام و یا فلسطین بپردازه؟ دقیقا مسئله همینجاست؛ کسی به شما گیری نمیده در مورد این مسائل حرف بزنی ولی اصلا مردم در این حد نیستن که در مورد این موضوعات حرفی بزنن. اصلا حتی مردم براشون نشونه هایی از این مضوعات وجود نداره تا بتونن یه سر نخ فکری پیدا کنن  تا  حداقل دقایقی به این موضوعات فکر بکنن یعنی اصلا نه دانشی دارن نه تحقیقی کردن نه فضایی برای تحقیق دارن؛ آمریکا با ابررسانه هایی که داره هر روز برای مردم شروع میکنه نماد سازی از شیطان. یه روز شوروی شیطان هست یه روز ایران یه روز فلسطین و...؛ وقتی همه مردم چنین تصوری از طریق این ابر رسانه پیدا  عملا دیگه اصلا هیچ دلیلی براشون وجود نداره تا برن قضایا رو اونجوری که هست بررسی کنن و خودشون به یه نتیجه ای برسن. دقیقا میشه از بین بردن  آزادی اما نه به شکل مستقیم و ملموس؛ غیر مستقیم و نامرئی.
خلاصه و کوچه بازاریشو بخوام بهتون بگم:یه جورایی آمریکا به مردمش میگه عزیران من شل کنید و لذت ببرید. دقیقا این فرایند شل کنید و لذت ببرید توی فیلم"نمایش ترومن" به تصویر کشیده شده.
مسئله این هست که ما الان تو چه فضایی هستم؟       " آزادی" یا "شبه آزادی"
یه اشکالی هم کی میشه به کتاب داشت اینه که خیلی فکت های تاریخی گفته و کار رو طولانی کرده. اگر حوصله خوندن روایت هارو مثل من ندارید یکم  براتون سخته.کسل میشید.
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

            مدرسه‌ای را تصور کنید که هیچ چیزش شبیه به نهادهای آموزشی مرسوم نیست. 
یک جهان دموکراتیک کوچک که در آن تمامی اعضای مدرسه از کارمندان و معلمان گرفته تا خود دانش آموزان حق رای و جایگاهی یکسان دارند، در چیزی به نام کلاس درسی شرکت نمی‌کنند و آزادند وقتشان را آنطور که دوست دارند در مدرسه سپری کنند. 
کتاب شرحی است از اصول و مبانی شکل دهنده به این مدرسه و چالشهای موسسان آن در برابر والدین و کسانی که مدام نگرانند  که بچه‌ها در این مدرسه چیزی یاد نمی‌گیرند و سوال می‌کنند که فایده کارهایی که بچه‌ها می‌کنند چیست.
نویسندگان میان تحت تعلیم بودن و یادگیری تفاوت قائل می‌شوند. از نظر آنها یادگیری فرآیندی درونی و غریزی است و برای هر کس در وقتی و به شیوه‌ای رخ می‌دهد که منحصر به فرد است‌ بنابراین مدرسه اساسا بر پایه احترام به تفاوت‌های هر دانش آموز، دادن آزادی مطلق به او و همینطور عدم تفکیک سنی بنا نهاده شده است‌. اصولی که موجب می‌شوند کودک باری از مسئولیت را بر دوش خود حس کند و تصمیم درستی را مطابق با اراده و تشخیص خودش بگیرد و البته مسئول پیامدهای آن نیز باشد.
بنیان گذاران مدرسه با هر چیزی شبیه به دوره‌های آموزشی و تفکیک کردن بچه‌ها چه به لحاظ سنی و یا هوشی مخالفند‌. آنها معتقدند بودن بچه‌ها فقط با گروه هم سن خودشان موجب می‌شود نوعی رقابت و حسادت و پز دادن شکل بگیرد در حالی که بودن در کنار افراد با سنین مختلف این حس را از بین می‌برد و همه به یکدیگر کمک می‌کنند. از این روست که بازی فوتبال نیز در این مدرسه بر خلاف روال مرسوم است و یک تیم از سنین و سلایق مختلف تشکیل می‌شود و هر کس آزاد است تا هر وقت که خواست بازی کند یا نکند. چنین رویه‌ای سلسله مراتب را که دشمن دموکراسی است از بین می‌برد و بچه‌ها در روال قضایی مدرسه نیز یاد می‌گیرند که چطور نظرات همه را بشنوند، بارها به مباحث تکراری گوش دهند و صبور و خویشتن دار باشند و از آزادی فردی‌شان دفاع کنند.
در این مدرسه معلمان صرفا تسهیل گرند‌‌ آنها بر این اعتقادند که نباید راه خلاقیت بچه‌ها را بست و تنها اگر بچه‌ها کمک خواستند باید به یاری آنها شتافت. برای مدرسه مهم نیست که بچه‌ها دوست دارند چه چیزی یاد بگیرند مهم این است که محیطی فراهم کنند که همه شوق به یادگیری داشته باشند از نجاری و علاقه به شغل کفن و دفن گرفته تا فیزیک و آشپزی و کتاب خوانی. 
مدرسه اعتقاد دارد نمی‌تواند چیزی را به زور به کسی یاد دهد چرا که اگر کسی چیزی را دوست داشته باشد خودش آن را یاد می‌گیرد.

#سادبری_ولی
#مدرسه
          
            چیزی که دیگران درباره تو می گویند ممکنه همه واقعیت تو نباشه
من با این کتاب رفتم به دنیای صدها مراجع کودکی که تا حالا داشتم، پا گذاشتم به دنیایی که میتونه برای اونها خیلی ترسناک باشه، رسیدم به رنج ها و تلاش هاشون. تلاش هر روز شون برای اینکه به دیگران ثابت کنند که احمق نیستند. و ما چی میفهمیم از دنیای کودکی که با دیگران متفاوته؟
و من بارها و بارها در خیالم مراجعانم را بغل کردم، فشار دادم و گفتم بزن قدش و در کلام به روشون آوردم که: بهت افتخار می کنم چون در حال تلاشی برای روشن کردن زندگی ات.
این کتاب برای من یادآور همین لحظه ها بود
کتاب از زبان آلای نیکرسون دختری که اختلال یادگیری داره نوشته شده و ما در خط خط کتاب با افکار و احساسات او جلو میریم.
این کتاب را پیشنهاد می کنم به همه والدین و معلم ها و همه بچه هایی که از آینده نگرانند چون فکر می کنند با دیگران فرق دارند
نوجوان های عشق رمان هم می توانند این کتاب را بخوانند چون متن روانی داره
          
            با خواندن این کتاب ناامید نشدم، اما نگران چرا

از این کتاب چند موضوع به یادگار برده‌ام. برای اینکه یادم نرود مدیونش هستم، می‌نویسمش که بماند.
اول اینکه غرب و پیشرفت‌هایش مدیونِ عاشوراست! عجیب است ولی واقعی. چطور؟ چون امام حسین جلو جهل و ستمگریِ یزیدیان ایستاد و قیام‌های پشت‌بندِ آن باعثِ نابودی این خلافت(بخوانید سلطنت) شد که قصد بازگشت به جاهلیت را داشت. و همین قیام عاشورایِ امام حسین بود که پایه‌گذار تمدن اسلامی و پیشرفت‌های علمی و هنری در قرون ابتدایی اسلام شد. و همین «دانش مسلیمن» را غربی‌ها بُردند و استفاده کردند و رسیدند به اینجا! البته که نظم و پشتکار و غیره و ذالک خودشان هم بی‌تأثیر نبوده. که خود علامه محمدرضا حکیمی هم به همین امر اشاره می‌کند. البته علامه گفت شواهدِ بُردنِ علم به غرب را در کتاب «دانش مسلمین» آورده. و من مشتاقم که بخوانمش؛ هر چه زودتر!
موضوع دوم عدالت است. عدالتی که به قول معصوم اگر باشد، فقر  ریشه‌کن می‌شود. و حالا این موضوع را پیوند می‌دهد به جمهوری اسلامی. چطور؟ می‌گوید ما دو نوع حکومت اسلامی داریم: یک حکومت معصوم و دوم حکومت غیرمعصوم. غیر این دو و حد واسط نداریم. پس در جمهوری اسلامی نوع دوم، یعنی حکومت غیرمعصوم است. حالا که ما معصوم نیستیم، پس باید دستورالعملِ حکومتِ غیرمعصوم را اجرا کنیم. این دستورالعمل از کجا می‌آید؟ امیرالمؤمنین(ع) در یک عهدنامه به مالک اشتر، شیوه‌ی حکومت‌داری را در مصر تشریح می‌کند. مالک‌اشتر هم غیرمعصوم است دیگر. پس در جمهوری اسلامی حداقل باید این دستورالعمل(و دیگر دستورالعمل‌هایی که حضرت به فرمانداران و استانداران خود داشته‌اند) اجرا شود. حالا در جمهوری اسلامی چقدر از این دستورالعمل‌ها اجرا می‌شود؟ پاسخ به همین سؤال و سؤال دیگر که در پایین می‌آید، بدجور فکر و ذکرم را درگیر کرده.
ناظر اقتصادی اهواز خیانت می‌کند. حضرت به حاکم اهواز نامه می‌زند. می‌گوید او را رسوا کن، شلاق بزن، زندانی کن و توی بازار بگردان. مقایسه کنیم با اتفاقی که حدود یک ماهِ پیش در شهر ما گراش افتاد: فردی در اوضاع گرانی، روغن احتکار کرد. خبرش آمد که او را دستگیر کرده‌اند. امام جمعه در تریبون امام جمعه از مسئولان قضایی خواست اسامی این فرد یا افراد را به مردم بگویید. هنوز که خبری از اسامی نیست!
نمی‌دانم این مقایسه‌ها را چطور تحمل کنم. البته یک پاسخ نسبتا قانع‌کننده شنیده‌ام. چه؟
می‌گویند رهبر فعلی جمهوری اسلامی، پیش از انقلاب، پنج مرحله را برای رسیدن به تمدن اسلامی معرفی کرده است. در واقع آن زمان که این حرف را زده، هنوز هیچ‌کدام عملی نشده بود. اولی انقلاب اسلامی، بعد نظام اسلامی و بعد دولت اسلامی و بعد جامعه‌ی اسلامی و در آخر تمدن نوین اسلامی.
رهبری گفته‌اند حدود 40 سال است در مرحله‌ی نظام اسلامی مانده‌ایم! و و حامیان دولت رئیسی می‌گویند این دولت، مقدمه‌ی تشکیل دولت اسلامی است. من، به شخصه امیدوارم این گمانه‌زنی به حقیقت بپیوندد. وگرنه... نمی‌دانم. این نگرانی دارد اذیتم می‌کند. باید بروم سراغ کتابِ دیگری از علامه محمدرضا حکیمی!