بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

محدثه دلنواز

@M.delnavaz

20,020 دنبال شده

1,233 دنبال کننده

                      مرا هزار امید است و
هر هزاااار تویی...
                    
_m.delnavaz_

یادداشت‌ها

نمایش همه
                کلاریسا دالاوی در ماه ژوئن سال ۱۹۲۳، در لندن، و پس از اتمام جنگ، در خیابان قدم می‌زند، تاکسی‌ها را می‌بیند، ویترین‌ها را از نظر می‌گذراند، پیاده‌روها، پارک و... .
در این بین روایت‌گر، دانای کل است که هرچه در ذهن کلاریسا می‌گذرد و همچنین خاطرات او که ربط پیدا می‌کرد به آنچه در ذهنش می‌چرخید یا آنچه در خیابان می‌دید، را بیان می‌کند.
و از سپتیموس که در جنگ شرکت کرده، و حالا می‌تواند استدلال کند، حساب کند، اما نمی‌تواند احساس کند!
راوی می‌گوید از دیدار کلاریسا و پیتر والش که حالا پنجاه سال دارند و به یاد می‌آورند و حس می‌کنند در گذشته عاشق هم بودند. کلاریسا ازدواج کرده و دختر زیبایی به نام الیزابت دارد اما پیتر ازدواج نکرده و از هندوستان برگشته.
داستان در شب و مهمانی کلاریسا ادامه می‌یابد و تمام می‌شود.
همه‌چیز در ذهن و فکر شخصیت‌ها می‌گردد. شخصیت‌هایی که به هم وصل می‌شوند.
متن و تعریف رفتارهای انسان‌های اطراف خانم دالاوی و همچنین خود شخصیت اصلی، بسیار فکرشده و قابلِ‌تحسین است.
توصیف فضا و محیط عالی؛ پرش‌های راوی در ذهن و نگاه شخصیت‌ها و اتصال این پرش‌ها به‌هم، بسیار جذاب و استادانه است. 
        
                یازده داستان کوتاه به قلم رضا امیرخانی:

داستان اول: سهراب عاشق تجسس است، مثل پدرش؛ و دنبال پنج نوشته در در زمزم است. برایش سؤال شده که چرا هیچ‌وقت نتوانسته پنجمی را پیدا کند! در دوره سربازی هم پنجمین پلاک از پنج مفقودالاثر جنگ را پیدا نکرد...

داستان دوم: انگشتری که پای شخصیت اصلی داستان را به کلانتری و جریان قتل دختر زیبارو می‌کشاند.
داستان عجیب و پرداخت کم‌نظیر و دیالوگ‌های عالی.

داستان سوم: از مردی عرب در محله‌ای از تهران می‌گوید که با این‌که همه او را احترام می‌کنند اما هیچ‌کس او را نمی‌شناسد جز آن‌که مثلا می‌دانند معاودی است از عراق.
و از مواجهه سه پسر پشت کنکوری با او، کنجکاوی‌شان و وصلش به ۳۱۳.

داستان چهارم: داستانی کوتاه از مرد پژوهشگری که در دادگاه دارد در مورد پژوهشش توضیح می‌دهد.

داستان پنجم: روایت از زبان پسربچه‌ای گفته می‌شود که منتظرند پدرش از جبهه بیاید، پدری که به قول پسرک، دیگر نمی‌شود با او فوتبال بازی کند.

داستان ششم: ناصر ارمنی، پسری مسلمان، از همسر دوم پدرش که ملقب است به ناصر ارمنی. و می‌گوید از تلاش های او برای محوکردن این لقب.
آخرش با بمب‌انداختن عراقی‌ها شهید می‌شود.

داستان هفتم: کوتاه‌ترین داستان، قصه بانمک از مردی که به نیومکزیکو مهاجرت کرده.

داستان هشتم: داستان چند دقیقه در شلوغی‌های خیابان انقلاب می‌گردد، آنجایی که سه دوست جانباز در حال تردد در آن‌اند.

داستان نهم: قصه‌ای که خیلی دوستش داشتم. داستان حول محور عباس می‌گردد که خیابان‌ها را گز می‌کند، نام هر خیابان برایش مهم است و هربار دنبال نکته‌ای می‌گردد؛ مثلا تقاطع خیابان کارگر با خیابان آزادی، میدان انقلاب است. کارگر که به آزادی می‌رسد، انقلاب می‌شود.
پایان‌بندی شگفتی داشت، بدون پیش‌بینی.

داستان دهم: حال‌وهوای سال نوی سال‌ها بعد از جنگ پیش از سال نوی ۱۳۷۷، جانبازی که با همسرش -همسری که از تاریخ بدش می‌آید- دست‌دردست در خیابان راه می‌روند و برمی‌خورند به پاسبان‌هایی که می‌خواهند ارشادشان کنند. برخی حتی تازه‌به‌دوران‌رسیده و یا متعصب که اینان را جدای از جامعه می‌دانند. زن و مردی که می‌خواهند ماشین لباسشویی بخرند. 
و طنز زبان که بیان می‌کند جدایی‌هایی را که برای این‌وری و آن‌وری در نظر می‌گیرند. تقسیم‌بندی به چپ و راست، گفتن از تعطیلی نشریه‌ها و مسائل کوتاهی از اجتماع و سیاست.

داستان آخر: درددل‌های راوی است با دوست جانبازی که گوش شنواست اما نمی‌تواند حرفی بزند. تمام داستان از پسرخاله‌اش مازی می‌گوید، از قهر و آشتی‌ها تا تغییرات رفتاری و شخصیتی مازی.
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

لیست‌های کتاب

باغبان خاک دیگریاین من های بازیگوشسه... دو... یک... شادی!

سه‌گانه زیست اخلاق‌مدار

3 کتاب

🎈بسم ربّی🎈 . سه‌گانه زیست اخلاق‌مدار، نوشته #سیدعلی_شجاعی 🥰 . ۱. #باغبان_خاک_دیگری 🌱: گروه سنی ب و ج. تصویرگر: فرهاد جمشیدی گرافیست: نرگس زیّانی . "صبرنکردن، مثل آن است که باغبان خاک دیگری باشی" بچه‌ها چند تا دانه گندم دارند که کاشتند تووی گلدان؛ اما می‌خواهند زودی سر از خاک دربیاورند و خوشه کنند. از خورشید خانم می‌خواهند بیشتر بتابد، از باران می‌خواهند بیشتر ببارد و... ولی کم‌کم متوجه می‌شوند که راه‌حلش این‌ها نیست؛ پس باید چه کنند؟! . ۲. #این_من‌های_بازیگوش 🧩: گروه سنی ب و ج. تصویرگر: یگانه یعقوب‌نژاد گرافیست: نرگس زیّانی . "وقتی "من‌‌ها" کنار بروند و جایش را "ما‌" و خرد جمعی پر کند..." طوفان، بزرگ‌ترین درخت شهر را درست وسط مهم‌ترین خیابان در مرکز شهر، انداخته است و بوق‌های ممتد و بی‌فایده ماشین‌ها، در شهر پیچیده. مردم پیاده که می‌شوند، یکی با درخت عکس می‌گیرد و آن‌یکی، به دیدن لانه پرنده می‌ایستد و دیگری کرم برای طعمه ماهیگیری جمع می‌کند و... اما کسی هست که یادش بیاید این "من‌ها" به راه‌حل نمی‌رسد؟ . ۳. #سه_دو_یک_شادی! 🪇: گروه سنی ب. تصویرگر: نرگس طهماسبی گرافیست: نرگس زیّانی . "مشکل از داشته‌ها نیست، از دید ما نسبت به داشته‌های‌مان و چگونه استفاده‌کردن از آنهاست..." بچه‌ها دور یکدیگر جمع شده‌اند تا با هم‌فکری هم بازی کنند و آخرین عصر تابستانی‌شان را خوش بگذرانند. ولی به هرچه فکر می‌کنند و هر نوع بازی که به ذهن‌شان می‌رسد، همانی نیست که به دل‌شان بنشیند. خیال می‌کنند با اسباب‌بازی‌هایی که دارند، نمی‌شود خوش گذراند. تا وقتی که صدای جیغ و فریاد بازی و خوشحالی بچه‌های محله کناری، به گوش‌شان می‌رسد...

خون خورده سرخ سفیدمن منچستر یونایتد را دوست دارم

سه‌گانه تاریخی جذاب و پرکشش مهدی یزدانی‌خرم

3 کتاب

۱. من منچستریونایتد را دوست دارم: اولین اثر از سه‌گانه تاریخی او. رمانی که فوتبالی نیست! مرگ و خون جزء لاینفک آثار اوست. و در این رمان شاید خشونت مرگ‌ها بیش از باقی باشد. رمانی سوررئال که ریتم داستانی تند دارد و اتفاقات معمولا غافلگیرانه و غیرقابل پیش‌بینی‌اند. تعدد شخصیت‌ها بسیار زیاد، اعجاب‌آور و قابل تحسین است که زنجیروار به‌هم متصل می‌شوند؛ مثلا با قاب عکس مردی در پراگ که با دستش به جایی دور اشاره می‌کند. شخصیت‌هایی بی‌نام! داستان از سال ۸۳ و از دانشجوی تاریخی که مبتلا به سرطان خون است شروع می‌شود و پیوند می‌خورد به متفقین و وقایع اجتماعی و سیاسی دهه‌های ۲۰ و ۳۰ که بسیار متفاوت پرداخته شده. سروکله ارواح سرگردان از این رمان پیدا می‌شود. . ۲. سرخِ سفید: ۱۵ مبارزه کیوکوشین‌کای ۳۳ساله در روز برفی اواخر دی سال ۹۱، که می‌خواهد کمربند مشکی بگیرد و پیوند و آمیختگی‌اش با سرنوشت مردمان سال اول انقلاب و اتفاقات اواخر دی‌ماه برفی سال ۵۸. آمیختگی هنرمندانه. و اتصال و ارتباط ظریف برخی از شخصیت‌های داستان، با بعضی دیگرش. نویسنده تسلط کم‌نظیر و عجیبی دارد به تاریخ. و اشراف به مشاغل، جغرافیا، مسائل اجتماعی و سیاسی. اشاره ریزی که به بازی منچستریونایتد می‌کند و آخرهای رمان، از صلاح‌الدین می‌گوید و صلاح‌الدین ایوبی از شخصیت‌های مهم رمان بعدی‌اش خون‌خورده است، به جذابیتش افزوده. ضمن این‌که دو روح سرگردان رمان قبلی هم تماشاچی این ۱۵ مبارزه‌اند. اما نکته جالب و شاید بی‌ربط آن‌که، نویسنده هم کیوکوشین‌کاست، کمربند قهوه‌ای دارد و هم‌سال شخصیت اصلی داستان. 🤷🏻‍♀️🙃 . ۳. خون‌خورده: و امان از #خون‌خورده 🥲😅 که ایده اولیه‌ش از برادران #جهان‌آرا به ذهن نویسنده آمد. رمان از خون شروع می‌شود، به محسن مفتاح، دانشجوی ادبیات عرب پیوند می‌خورد، با داستان پنج برادر پیش می‌رود و می‌رسد به تاریخی دورتر، جایی که صلاح‌الدین ایوبی ایستاده. رفت‌وبرگشتی از سال ۹۴ تا دهه ۶۰ و تا عصر صلاح‌الدین. پرداخت به دو روح این سه‌گانه، در خون‌خورده پررنگ‌تر است و ویژه به آنها و سرگذشت‌شان پرداخته، خصوصا روح خبیث خال‌دار. بی‌شک، بی‌شک و بی‌شک این رمان، از بهترین آثار ادبیات داستانی ایران است؛ کتابی که طی ۷ روز کاری، به چاپ سوم رسید!

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها