دختری با هفت اسم: فرار از کره شمالی

دختری با هفت اسم: فرار از کره شمالی

دختری با هفت اسم: فرار از کره شمالی

هیئون سئو لی و 3 نفر دیگر
4.0
123 نفر |
47 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

12

خوانده‌ام

265

خواهم خواند

121

شابک
9786004611312
تعداد صفحات
432
تاریخ انتشار
1399/9/18

توضیحات

        نگاهی فوق العاده به زندگی در یکی از بی رحم ترین و مخفی کار ترین دیکتاتوری های جهان و ماجرای مبارزه هراس آور یک زن برای فرار از دستگیری و رساندن خانواده اش به آزادی. هیئون سئو لی که کودکی اش در کره شمالی سپری میشد یکی از میلیون ها نفری بود که در دام رژیم مخفی کار و ستمگر کمونیست روزگار می گذراندند. خانه کودکی اش در مرز چین او را در شرایطی فراتر از حدود کشور محصورش قرار میداد و وقتی قحطی دهه 1990 آمد او شروع به تفکر، پرسشگری و درک این نکته کرد که در سراسر عمرش شتسشوی مغزی شده است. با توجه به میزان فقر و بیچارگی اطرافیانش متوجه شد که کشورش نمیتواند چنان که میگفتند «بهترین کشور روی زمین» باشد.هنگامی که به سن هفده سالگی رسید تصمیم گرفت از کره شمالی بگریزد. در مخیله اش هم نمی گنجید که برای اینکه باز هم کنار خانواده اش باشد باید دوازده سال صبوری کند.
      

لیست‌های مرتبط به دختری با هفت اسم: فرار از کره شمالی

پست‌های مرتبط به دختری با هفت اسم: فرار از کره شمالی

یادداشت‌ها

          ما از یک کتاب چه می‌خواهیم؟ سوالی است که موقع خواندن این کتاب که دوستش هم داشتم از خودم‌ پرسیدم. آیا باید روایات فراری‌های کره‌شمالی را روایت‌هایی زرد و فاقد اعتبار بدانیم که صرفاً جنبه‌ی سرگرمی دارند؟ چون همه در سایه دشمن اصلی یعنی کره جنوبی نوشته شده‌اند؟ یا می‌توانیم به آن‌ها استناد کنیم‌ و به عنوان منبعی برای شناخت کره‌شمالی به حسابشان بیاوریم؟ 
سوالاتی که هنوز جوابشان را پیدا نکرده‌ام و با این حساب تصمیم دارم خواندن کتاب فراریان کره‌شمالی را ادامه بدهم. هم به این خاطر که روایت‌ها پرکشش‌اند، هم به این خاطر که حوادث کره‌شمالی برایم جذاب است. این قدر که با کنار هم چیدن هر مکان و زمان هر کتاب بخواهم تاریخ و جغرافیای این کشور را کشف کنم.

پیش از این کتاب "روح گریان من" را خوانده بودم که روایت یک جاسوس کره شمالی ست که در کره جنوبی دستگیر می شود، تصور می کردم باقی کتاب‌هایی با این ژانر تکرار همان داستان هستند. اما "دختری با هفت اسم" فضای کاملا متفاوتی داشت، چه از نظر داستانی چه از نظر زمان و مکان. این بار روایت داستان در پیونگ یانگ اتفاق نمی‌افتاد و در مرز چین رخ می‌داد و به همین ترتیب انگار کره شمالی متفاوتی را می‌دیدیم. با قوانین شاید ساده‌تر اما شرایط سخت‌تر مثل قحطی، مرگ و ...
و به همین ترتیب این کتاب روایت دقیق‌تری از متن زندگی مردم کره شمالی ارائه می‌داد. نوع روابط خانوادگی، شغل افراد، سیستم اداری، وضعیت مدارس و ... اگر قصد داشته باشیم کره شمالی را فارغ از ایدئولوژی و صرفاً از لحاظ فرهنگی بررسی کنیم شاید این کتاب، گزینه‌ی مناسبی باشد.

علاوه بر آن همان طور که گفتم نویسنده روایت پرکششی داشت،  در این حد که به سختی می‌توانستم کتاب را کنار بگذارم و کاملاً در ماجرا فرورفته بودم. آن قدر که در لحظه‌ای سرم را بالا آوردم و از اینکه در تهران قرن بیست و یکم هستم هم تعجب کردم هم خوشحال شدم. حوادثی که برای مردم شرق آسیا اتفاق می افتاد (چه چین، چه هر دو کره و ...) آن قدر از زندگی عادی من در ایران دور بود که گاهی از اینکه چنین جایی در جهان وجود دارد تعجب می‌کردم. ما ایرانی‌ها اغلب بعد از کشور خودمان و چند کشور همسایه تنها پنج شش کشور اروپایی و آمریکای شمالی را می‌شناسیم و دنیا برایمان در همین چند کشور خلاصه می‌شود، اما خواندن کتاب‌هایی مثل "دختری با هفت اسم" انگار دنیای بزر‌گ‌تری را پیش‌روی ما قرار می‌دهد. برای همین تصور می‌کنم با تمام انتقادات و دیدگاه منفی‌ای که نسبت به حقیقت این کتاب‌ها دارم خواندن آن‌ها خالی از لطف نیست، چون نگاه ما را به جهانی باز می‌کند که شاید تابحال حتی به آن فکر هم نکرده‌‌ایم و دریچه‌ای برای ما به وجود می‌آورد که با روح جست‌و‌جوگر بیش از قبل به دنبال حقیقت جهان باشیم...
        

19

          علی رغم علاقه ام به کتاب های اتو بیوگرافی، همیشه از کتاب هایی که حس می کنم داستان ناراحت کننده ای دارند دوری می کنم اما این کتاب را چون کتاب مورد نظرم در کتاب فروشی موجود نبود خریدم.
و الان بسیار خرسندم که این کتاب را خوانده ام، داستان دختری که از سن کم تلاش می کند از پس مشکلات و مسئولیت های سنگین زندگی برآید و در پی رویای زندگی آزاد است. در راه این تلاش ها شجاعانه از مسیرهای پر ریسک و خطرناک عبور می کند و هربار پس از نا امیدی دوباره به زندگی باز می گردد.
داستان کتاب پر از فراز و نشیب های متعدد است و نویسنده به خوبی آن ها را با قلمی روان و جزئیاتی زیبا بیان کرده است، که به خوبی هر خواننده را میخکوب می کند.
سطر به سطر کتاب انسان را به تفکری عمیق وا می دارد، تا گاهی به زندگی از زوایای دیگری بنگرد و بیندیشد که حتی اکنون و در این زندگی مدرن امروزی تنها با فاصله ای چندین کیلومتری انسان ها در شرایطی زندگی می کنند که حتی تصورش هم برای ما دشوار است.
        

23

          کتاب سرگذشت و خاطرات یک دختره در مورد فرار از کره‌ی شمالی. در ابتدا با معرفی خانواده و پدر و مادر شروع میشه، بعد به مقررات و رفتارهای حکومت در کره‌ی شمالی میپردازه، بعد نحوه‌ی فرار و پس از اون نحوه‌ی زندگی پس از فرار در چین و کره‌ی جنوبی. داستان روایت ساده و روانی داره اما شما اگه کتاب دیگه‌ای در این مورد خونده باشید، چیز بیشتری برای گفتن نداره. در کل کتاب‌هایی که به این موضوع پرداختند به نظر میاد یک قالب مشخصی دارند، ابتدا در مورد سختی‌ها و قوانین کره‌ی شمالی، بعد در مورد عبور از مرز، و در نهایت مخفی شدن در چین و پیدا کردن راهی برای پناهنده شدن به کره‌ی جنوبی و روایت سختی زندگی در کره‌ی جنوبی به خاطر تفاوت شدید نحوه‌ی زندگی و این اتفاقات جدای از اینکه شخص نویسنده کی باشه خیلی شبیه به همه. یه جمله‌ی جالب در این کتاب نقل قول میشه که خیلی تلخ اما حقیته، اینکه: «رژیمی که تمایل دارد افراد زیادی را بکشد تا در راس قدرت بماند، احتمالاً مدت زیادی حکومت خواهد کرد.»ه
        

0

          کتاب بدی نیست. از کره شمالی و ماجراهای فرار از دست دیکتاتور عجیب و غریبش کارهای بهتری هم هست. مثلا روح گریان من یا فرار از اردوگاه شماره ۱۴.
اما همچنان به نظرم راوی ها، توی این ژانر به علت منافعی که دارن همه‌ی حقایق رو بیان نمی کنن یا عمدا ضعف ها و جرائم و نادرستی های کره‌ی شمالی رو پررن، می‌کنن. ساده تر بخوام بگم مثل این می‌مونه که کسی که از ایران رفته و پناهنده‌ی سیاسی شده و الآن با کار رسانه ای بر ضد جمهوری اسلامی ایران روزی خودش رو در میآره بیاد یه کتاب راجع به زندگی در ایران بنویسه، خوب راستش به نظر من اون راوی صادق نخواهد بود. هنوز هم برام نمی‌گنجه کره‌ی شمالی انقدر جای بسته و بدی باشه، علی الخصوص بسته بودنش. کشوری که مطمئن هستیم هکرهای بنامی داره با جمعیت کم یعنی دسترسی به اینترنت هم داخلش پیدا می‌شه و داره از بین نیروهای مملکتش استعداد یابی می‌کنه والا این هکرها کجا آموزش ببین و تمرین بکنن ؟ خود راوی این کتاب هم می‌گه این قضیه رو که تماس اینترنتی با موبایل داشتن و ... بعد چطور ممکنه مردمش فکر کنن فلان ستاره همزمان با تولد رهبر کبیر کره شمالی به وجود اومده !
یا از این دست حرف هایی که به عنوان باور های شمالی ها و عقب موندگی های فکر اون ها گفته می‌شه و این که کره جنوبی چقدر خوبه و .... 
توی همین کتاب نهایتا مادر و برادر این خانوم که با مشقات فراوانی به کره جنوبی رسیدن و شهروندی کره جنوبی رو هم به دست آورده بودن، نهایتا نمی مونن و برمی‌گردن به نیمه ی شمالی شبه جزیره‌ی کره و راوی هم قضیه رو در یک پاراگراف جمع میکنه ! در صورتی که ۴۰۰ صفحه توضیح داده که شمال چه جای خوفناک و خطرناکیه چرا این آدم ها به این نتیجه می‌رسن که جنوب همچین جای دل انگیزی هم نیست و بر می‌گردن ؟ 
من اصلا و ابدا طرفدار کمونیست ها و خاندان ظالم حاکم بر کره ی شمالی نیستم فقط خواستم احساسم رو بنویسم که انگار چیزهایی که امپراطوری رسانه ای غربی ها می گن خیلی هم درست نیست!
اینایی که نوشتم البته از جذابیت سرگذشت این خانوم با هفت تا اسم مختلف کم نمی‌کنه و انصافا شما با خاطرات جذابی طرف هستید.
        

12