فارنهایت 451
در حال خواندن
4
خواندهام
125
خواهم خواند
102
نسخههای دیگر
توضیحات
خون در سرش جمع می شود و دستانش تبدیل به دستان مسحور کننده رهبر ارکستری می شوند که تمام سمفونی های اندوهناک و سوزان برجسته تاریخ را می نوازند. کلاه خودش که عدد 451 را بر تن سر و بی روح خود می بیند را بر سر دارد . چشمانش آتشی سرخ در خود دارند و آکنده از اندیشه آینده هستند . مرد تلنگری بر آتش زنه می زند و خانه آتش افکن پر می شوند تا آسمان عصر گاهی را سرخ و زرد و سیاه بسوزاند . انگار که همراه دسته ای کرم شب تاب شده است .درست مثل خمیری که بر تن داغ و گرگرفته تنور می چسبد ، کتاب های از هم باز شده و سوزان را بر ایوان این خانه به چنگال مرگ می سپارد . باد کتاب های سوزان و درخشان را در آسمان و درخشان را در آسمان به رقص در می آورد و با خود به دور دست های دور می برد و تاریکی چسبناک شب را روشنی می بخشد.
بریدۀ کتابهای مرتبط به فارنهایت 451
نمایش همهلیستهای مرتبط به فارنهایت 451
نمایش همهپستهای مرتبط به فارنهایت 451
یادداشتها
1402/6/23
9
1402/6/23
5
1403/6/9
9
1403/2/27
22
1402/9/25
6
1402/10/8
2
1402/5/22
درک نمیکنم اگه عاشق کتاب باشی و این کتاب رو دوست نداشته باشی به داستان اهمیت ندید، پیام نویسنده رو بچسبید. من کلا از کتاب هایی با فضای دیستوپیایی خوشم میاد و این کتاب هم داستان پادآرمان شهری رو روایت میکنه که در اون خوندن کتاب جرم و ممنوعه و کار آتش نشان ها برعکس خاموش کردن آتش، سوزاندن کتاب هاست. . . . اسپویل⚠️اسپویل⚠️اسپویل⚠️: . . . به نظر شما «میلدرد» (زن مانتگ)، «کلاریس» رو با ماشین زیر نگرفته؟ چون کلاریس عاشق پیاده روی بود و میلدرد عاشق سرعت و میلدردی که انسان ها براش بی اهمیت هستند، از مردن و نحوه مردن کلاریس خبر داره درحالی که از خونه بیرون نمیره مگر برای ماشین سواری و فقط با دیوار هایی که اسم خانواده دارند وقت میگذرونه.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
25