یادداشت رها
1400/12/3
3.8
28
بی نهایت زیبا و خواندنی بود.اینکه یه نویسنده ، داستان کوتاهی بنویسه که تا این حد پرمحتوا و پربار باشه کار هر کسی نیست و به نظرم آقای "بردبری" به بهترین شکل ممکن چنین اثر تاثیر گذاری رو خلق کردن شیوه ی پیشروی داستان و شکل گیری و رشد شخصیت مونتاگ رو بی نهایت دوست داشتم....اینکه از یک شخصیت ترسو وسست اراده ،تبدیل به انسان شجاع و دلیری میشه که برای نجات انسان های پوچ و توخالیه جامعه ی خودش قد علم میکنه و میوه های درخت زندگی رو به هر دهانی که پیش آید پیشکش میکند توصیفات و تشبیهات کتاب به قدری جذاب و دلنشین بود که گاهی اوقات بعضی جملات رو دو یا سه بار میخوندم بخش های کوچکی ازکتاب --- رودخانه آرام بود و به آهستگی از آدمهایی که سایه ها را برای صبحانه و بخار را برای ناهار و مه را برای شام می خوردند دور می شد --- در حالی که تمام شب را به دهانش می فرستاد و آن را رنگ پریده بیرون می فرستاد و تمام سیاهی سنگینش در وجودش باقی می ماند، نسبتاً آرام شروع به حرکت کرد --- خیابان به تمیزی سطح میدان قربانگاهی، دو دقیقه قبل از پدیدار شدن قربانیان و قاتلان بی نامش بود. هوا بر فراز این رود یخ زده عریض تنها با گرمای بدن مونتاگ می لرزید، این که احساس کرد دمای بدنش می تواند باعث لرزش ناگهان تمام دنیا شود، باورنکردنی بود
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.