دهکده خاک بر سر

دهکده خاک بر سر

دهکده خاک بر سر

4.0
133 نفر |
42 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

12

خوانده‌ام

257

خواهم خواند

66

شابک
9780240331843
تعداد صفحات
408
تاریخ انتشار
1398/1/1

توضیحات

        کتاب دهکده خاک بر سر» "روایت هایی از یک سال زندگی در لوزان از زبان یک بی زبان" روزنوشت های فائضه غفار حدادی از زندگی در لوزان سوئیس که به تعبیر خودش «دوره ریاضت» است. دوره ای که او با یک فرزند ۴ ساله و جنینی در شکم راهی کشوری غریب می شود که زبان آن را هم نمی داند. به همین خاطر او در توصیف کتاب خود نوشته «روایت هایی از یک سال زندگی در لوزان از زبان یک بی زبان». لحن طنز مهم ترین نکته ای است که در روایت «دهکده خاک بر سر» توجه برانگیز است. نویسنده با رویکردی طنز به موضوعات ورود می کند و حتی وقتی مشغول روایت یک اتفاق جدی است که حتی گاهی نفس را در سینه خواننده حبس می کند و خودش نیز اشک می ریزد، اما دست از طنازی برنمی دارد و تلاش می کند که این فضا را حفظ کند. کتاب حاضر توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به دهکده خاک بر سر

نمایش همه
دهکده خاک بر سر
بریدۀ کتاب

صفحۀ 224

ذهنم مدام مرکز بهداشت ایران و اینجا را با هم مقایسه می‌کند. در مرکز بهداشت منطقه ما، در اتاق پایش رشد به راهرویی باریک باز می‌شود که همه مراجعه کنندگان از آنجا رد می‌شوند. هم زوج‌های جوانی که برای آزمایش اعتیاد و کم‌خونی آمده‌اند، هم کاسب‌هایی که برای مجوز سلامت آزمایش می‌دهند، هم آنهایی که باید واکسن بزنند و هم آن‌هایی که کلاس تنظیم خانواده و تغذیه کودک و کارهای دیگر دارند. همیشه وقتی با کالسکه در آن راهروی باریک به انتظار خالی شدن اتاق می‌ایستادم، مزاحم رد شدن افراد می‌شدم. خودم را دلداری می‌دهم که باشد چه فرقی می‌کند. با یک مبل و چند تا اسباب بازی ذهنیت خودت را نسبت به کشورت خراب نکن ولی ذهنیتم وقتی خراب می‌شود که اخلاق و صبوری و مهربانی بیش از اندازه ماما‌ها با بچه‌ها را می‌بینم و ناخودآگاه آن را با رفتار خشک و باعجله مامای مرکزمان مقایسه می‌کنم. آن‌قدر از هر حرکت و خنده حسین ذوق می‌کنند که من که مادرش هستم، تا حالا آنقدر ذوق نشان نداده‌ام!

1

لیست‌های مرتبط به دهکده خاک بر سر

نمایش همه

یادداشت‌ها

19

          اسم این کتاب برای شما هم عجیبه؟ 
اسم نویسنده هم بامزه است
فائضه با ضاد
#فائضه_غفار_حدادی به خاطر موقعیت مطالعاتی که برای همسرش به وجود اومده یک سالی مجبور بوده تو لوزان سوئیس زندگی کنه و بعد اتفاقات و ماجراهای جالب رو تبدیل به کتاب کرده. اون هم به زبان طنز. البته قبلا که شنیده بودم کتاب طنزه باورم نشده بود. چون به کلمه طنز بدبینم. ولی انصافا این کتاب طنز بود. بعضی جاها حتی با صدای بلند خندیدم.
البته بعضی جاها چشمام پر از اشک شد.
راستش حتی وقتی یکی از دوستان کتابخون تو صفحه اش مفصل کتاب رو معرفی کرده بود باز هم باورم نشد و باز هم بدبین بودم.
ولی حالا باید از هردو حلالیت بخوام. هم نویسنده و هم معرف
حالا به جز لذت خوانش و حال خوش اگه قصد سکونت در اروپا و مخصوصا سوئیس رو دارید حتما این کتاب رو بخونید. اطلاعات خیلی خوب و به درد بخوری داره که نویسنده خودش بعضی ها رو بعد از چند ماه اقامت کشف کرده. مثل یه مسجد که خیلی نزدیک بوده ولی شکل مسجد نبوده یا یه سایت خرید و فروش که قیمت های خیلی مناسبی داشته.
پ.ن از شما چه پنهون کتاب رو تو رودربایستی نویسنده خریدم ولی نتونستم در برابر خوندنش مقاومت کنم و یهو دیدم رسیدم به صفحه آخر کتاب. و به شدت از خوندنش لذت بردم.
        

15

مظفری

مظفری

1401/5/28

          بسم‌الله الرحمن الرحیم 
یکسال شاید فرصت کمی باشد برای شناختن یک مکان، فرهنگ و اداب و رسوم، اما فائضه با وجود فندقک و علیرضا، دست از اکتشافات لوزان و پاریس، برلین، رم و بارسلون بر نمی‌دارد، و جای دیده‌ها و شنیده‌هایش از قلمروی روباه پیر خالی است.
از همه چیز و همه جا می‌گوید، از کشیدن مصیبت برای گواهی تولد علیرضا تا عدم اجازه خروج حسین همراه مادرش از فرودگاه ژنو جهت سفر به ایران.

از دهکده خاک برسر، تا قُمی در قلب اروپا. از ایفل تا متروی تو در توی فرانسه بدون پله‌برقی. از مرکز زنان گرفته تا مدرسه داش علی، از شله‌زرد روز تاسوعا تا معلم گلدان رنگ‌کنی.

حُسن مهم سفرنامه‌هایش، در اختیار قراردادن تمام سوالات، ذهنیات و مشکلات است از زاویه دید یک تازه‌وارد.انقدر زنده است که به راحتی تصور می‌کنی الان در دماغه اوشی ایستاده‌ای یا چشم دوخته‌ای به تابلو مونالیزا... و از جمله نقطه ضعف‌هایش، عدم تاریخ‌نگاری است و زمان در کتاب، به چشم نمی‌آید.چه اینکه قصدش نوشتن سفرنامه نبوده است.
دو نکته دیگر مغفول مانده است. از مشکلات بچه‌داری در سفر، فقط در لوزان حرف زده است و در اروپاگردی، خبری از آن نیست؛ و دوم هیچ اشاره‌ای به منبع درامدی نشده است، هر چند آدم‌های پرخرجی نیستند، اما کاش کمی این نکات هم مطرح می‌شد.

مثل کتاب #خاطرات_سفیر پر است از دیدن دستِ‌خدا در زندگی. و بیرون‌کشیدن چادر در ایران، برایش از شیرین‌ترین اتفاقات است و بزرگترین دلتنگی‌اش نشنیدن صدای اذان.
خوب‌ها را می‌بیند و تحسین می‌کند و بدها را لاپوشانی نمی‌کند.

سبک زندگی یک ایرانی مسلمان شیعه در کشوری که حتی نام حسین (علیه‌السلام) را نشنیده‌اند و غربت دهه محرم، بدجوری حالشان را می‌گیرد.
        

5

0