بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

کوثر محمدی

@km.salma

52 دنبال شده

39 دنبال کننده

                      
                    

یادداشت‌ها

نمایش همه
                
من با خاطرات پدرم از جنگ بزرگ شده ام. با خاطراتش از شوخی ها، مجروح شدن ها، رفاقت ها و نویسنده در کتاب توانسته تصاویر خیلی خوب و واضحی از جنگ و عملیات به ما بدهد طوری که بوی خون و بوی زهم ماهی و باروت را میشنویم که حتما ناشی از تجربه زیسته اش هست. با این حال این کتاب از نظر من یک کتاب رئال نیست چرا که در کنار این واقعیات خیلی از حقایق جنگ هم حذف شده. چه کسی می‌تواند منکر دعا و ذکر و توسل رزمنده های دفاع مقدس ما باشد؟ در این کتاب جایی که رزمنده ها توی دل شب کپ کرده اند حتی یک ذکر حتی یک توسل حتی یک یاد کوتاه از خدا هم نمی‌بینیم. عجیب است. اینجا همان جایی است که کشتی در حال غرق است و کافر هم یاد خدا می‌کند. عجیب است که شخصیت ما هیچ واکنشی معنوی ندارد.
کلمه ترس و ترس و ترس چیزی است که ما به وفور در کتاب می‌بینیم. در جای جای کتاب ما ترس و کپ کردن و خیس کردن لباس و رها کردن را می‌بینیم که ناشی از ترس است. حتی وقتی زخمی ها را عقب می‌برند بزور وادارشان می‌کنند که دیگر مجروحان جنگ را که توان ندارند با خود ببرند.
در تمام کتاب من یک صحنه ایثار را یادم نمی آید.
در تمام کتاب بجز چندتا تیمم و نماز هیچ چیز دیگری نیست.
متاسفانه نویسنده از آن طرف بوم حاجی و سید و فرشته سازی از شهدا افتاده و طوری از آن ها نوشته که آن ها را فقط جنازه های لت و پار چندش آور می‌بینیم.

کتاب شخصیت پردازی ناقصی داشت ناصر را نمی‌توانستم خوب بفهمم. بنظرم این نقص در شخصیت بخاطر همین بود که نویسنده سعی کرده بود نه با دید یک رزمنده در زمان دفاع مقدس بلکه از دید و جهان بینی زمان نوشتن کتابش یک شخصیت را بسازد که همین باعث نقص شخصیت شده بود. رزمنده ای که هیچ هدفی ندارد. ما از شخصیت ناصر نمی‌فهمیم که چرا دلش می‌خواست به جنگ برود طوری که وسط امتحان ها بقول خودش سنگر مدرسه را رها می‌کند. چرا یکهو وسط جنگ دلش نخواست دیگر باشد و کشید عقب.چرا دوباره میرفت. این جنگی که ما توی کتاب دیدیم فقط کشت و کشتار بود.همان جنگ به سبک جنگ های جهانی. همان طور که خود نویسنده گفته بود آن ها می‌خواستند ما را بکشند و ما آن ها را. و این تمام حرف نویسنده بود در تمام کتاب. در حالی که ما در جنگ مان در حال دفاع بودیم. این کلمه ساده  «دفاع» تمام هویت جنگ ما بود. ما جنگ نمی‌کردیم بلکه دفاع میکردیم. و هدف ما یک هدف آرمانی بود. 
اینکه رزمنده ها و شهدای ما بچه های معمولی بودند درست اما بی هدف و بی آرمان نشان دادن شان و تقدس زدایی کردن از آن ها را نمیتوانم قبول کنم. هنوز جنگ رفته های ما هستند و هنوز وصیت نامه شهدای ما در دسترس است. هدف و حرفشان را توی وصیت نامه هایشان فریاد زده اند. ما حتی یک بار لفظ امام را در کتاب نمی‌بینیم.
 کاش ما با این قلم یک کتاب از جنگ مان داشتیم که نه فقط یک بخش از واقعیت ها را بلکه تمام حقایق را بدون اغراق بهمان نشان می داد


#حلقه_کتاب‌خوانی_مبنا
        

باشگاه‌ها

نمایش همه

عاشقانه‌ها

27 عضو

دزیره (جلد ۲)

دورۀ فعال

حلقه فانتزی

35 عضو

سورنا و تابوت ققنوس

دورۀ فعال

باشگاه همخوانی تخصصی

38 عضو

تفسیر سوره صف

دورۀ فعال

فعالیت‌ها