بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

گورهای بی سنگ

گورهای بی سنگ

گورهای بی سنگ

4.2
8 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

13

خواهم خواند

8

گورهای بی سنگ روایت هایی است از مبارزه و تلاش برای بچه دار شدن. سفری است که در آن گاهی مسیرم به اتاق های سرد معاینه در مطب های زنان و زایمان می افتد و گاهی سر از شیر خوارگاهی در می آوریم که در آن کودکانی منتظرند تا کسی آنها را به سرپرستی قبول کند. بنفشه رحمانی در این کتاب ما را با عواطف زنانه آشنا می‌کند که کمتر کسی از آنها حرف می‌زند. تجربیات تلخ و شیرینی را با ما در میان می‌گذارد که همیشه پشت پرده های حیا و تابوهای مرسوم جامعه پنهان بوده اند. شاهد تلاش‌های زنی هستیم که گویی بدون داشت فرزند خود را کامل نمی‌داند و در تلاش برای پذیرش این موضوع مجبور است با سؤال‌هایی تلخ، عمیق بنیادی مواجه شود و پاسخ شخصی خودش به آنها را جست و جو کند: چرا «من» نباید بتوانم بچه دار شو؟ آیا لیاقت مادر شدن را ندارم؟ آیا بدون بچه هم می‌توان خوشبخت بود؟ پس چه کسی رؤیاهای مان را ادامه می‌دهد؟ وقتی بمیریم در یاد و خاطره ی چه کسانی به زندگی ادامه خواهیم داد؟ آیا زندگی بعد از مرگ در وجود بچه های مان ادامه پیدا می‌کند؟

لیست‌های مرتبط به گورهای بی سنگ

یادداشت‌های مرتبط به گورهای بی سنگ

                بسم‌الله 
من تقریبا سالی یکبار، در موقعیت‌های وخیم و پر تنش زندگی‌ام، خواب می‌بینم که امتحان ریاضی دارم. از آخرین باری که موظف به پاسخ دادن به یک سوال ریاضی شدم، یعنی صفحه پنجم دفترچه کنکور انسانی، دقیقا هجده سال می‌گذرد. 

بعد از چهار فرزند  فکر می‌کردم نازایی مثل خط پایانی است که از آن رد شده‌ام، کنکوری است که با قبولی پشت سر گذاشتم، اما این کتاب را خواندم و دیدم اینطور نیست!
 می‌توانم همراه با راوی وقت دردِ عکسبرداری رنگی از رحم و دور انداختن جنین‌های فریرز شده‌اش و خیره ماندنش به بیلبورد تبلیغ پوشک مای بیبی، در خودم مچاله شوم و حتی بعد از شنیدن طعنه‌ای از سمت کسی، پا به پایش بگریم. 

این کتاب روایت محسوس یک رنج است، یک تمنا، یک نیاز. زنانگی صمیمی و صادق و ژرفی دارد که دست خواننده را با خود می‌گیرد و به پشت پرده‌ سفید سونوگرافی‌ها و مطب‌ها و تخت‌های معاینه‌ می‌برد... آنجا که زنی دراز کشیده است به سقف کرم رنگ بالای سرش خیره است. سقفی که اینجور مواقع، مثل پرده سینماست که هربار رویای در آغوش کشیدن نوزادی را در برابر چشمان اندوهناک و امیدوار زنی به نمایش می‌گذارد.

بهترین فصل کتاب را با فاصله‌ی کمی از فصول کار و درد، فصل امید می‌دانم. یک جستار بی نقص بود. یک روایت نافذ. یک بغض زنده و قابل رویت.  
فصل لیاقت بنظرم ناقص بود. منتظر دیدن طوفان طعنه‌ها و حرف‌های دیگران بودم که بیشترین بار روانی برای یک‌ زن را دارند.

فصل طبیعت، وقت توصیف ساکنان خانه پروین، از جستار بیرون می‌زد و کاملا شکل گزارش می‌گرفت که ارتباط خواننده را با راوی  قطع می‌کرد.
ایراد دیگرم به کتاب صحنه‌هایی بود که از مرز حیا رد می‌شد؛حقیقتا متن نیازی نداشت که راوی، یک پاراگراف کامل را خرج توضیح و توصیف گذاشتن شیاف کند!

به احترام تمام مسائل سخت و شیرین امتحان زندگی‌مان، این کتاب را بخوانید و لذت ببرید.

        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.