فاطمه نصراله زاده

فاطمه نصراله زاده

@Paeez.n

26 دنبال شده

35 دنبال کننده

یادداشت‌ها

نمایش همه
        در مورد زندگی یک خانواده در بوسنی. اوایل شروع جنگ.
عقاید مذهبی و اسلامی شون خیلیییی کم بود. خود نویسنده هم به این اذعان داشت. میگفت ما مسلمون های اونقدر معتقدی نبودیم.
و خب اگر بودند، حس میکنم قضایا براشون طور دیگه ای رقم میخورد.

هی مقایسه این رفتار ها با رفتارهایی که توی دفاع مقدس خودمون دیدیم به ذهنم میومد و میگفتم " درود بر مقاومت کردن، تا هرجا که توان داری!"

این خانواده، همین که شیپور جنگ رو میشنون، تلاش میکنن فرار کنن و به جای دیگه ای پناهنده بشن. از همون اول هم آرزوی خانوادگیشون این بود که همه چی رو رها کنن برن آمریکا.
خب طبیعیه که جنگ ، همچین خانواده ای رو راحت تر میبره یه کشور دیگه تا خانواده ای که به وطنش عِرق ملی مذهبی داشته باشه.
.
ناراحت کننده بود.
.
این نکته هم به ذهنم میرسه که " صلح طلبی" با " جلوی ظلم آشکاری که بهت میشه ، مقاومت نکردن" متفاوته!
وقتی دشمن میاد خانوادت رو میکُشه، اگر اسلحه داری و میذاریش زمین و میگی نه من طرفدار صلحم، تو در حقیقت، صلح طلب نیستی. ترسو بیشتر به نظر میای.
.
و میرسیم به این که ملتی که شهادت رو افتخار میدونه و ازش نمیترسه، خیلی فرق داره با یک انسان عادی با غرایض انسانی صِرف.
.
قلم کتاب هم ضعیف و کودکانه بود.

      

0

        پسر داستان ما، با دختر همسایه که لتی همپستاک نام داره آشنا میشه. این خانواده، ویژگی های خاصی دارند که همینجور هم  خاص تر و عجیب تر میشن.
اونا علم خیلی زیادی دارن و توانایی هایی خارق العاده.

در نهایت داستان، راستش نفهمیدم نویسنده چرا همچین سوژه ای رو نوشت. البته که داستان فانتزیه دیگه. ولی یه وقتا داستان فانتزی هم میخونی انگار تهش یه حس و حال خیلی خوب داری و یه چیزایی تو ذهنت تغییر کرده.
با توجه به این که پسر داستان، در نهایت هیچی یادش نمیاد و هربار باید کلی زمان بذاره که داستان زندگیش رو تو اون مدت دوستی با لتی، به خاطر بیاره ( تازه باز هم یه قسمت هاییش رو یادش نمیاد) در انتها بهم یه حس خلأ میداد که میگفتم اصلا ارزش این تجربه چیه که نه برای پسرک خاطره شد، نه درس عبرت شد، نه تجربه شد.... هیچی.... تازه تهش لتی هم هنوز برنگشته بعد اینهمه سال!
انتظار پایان درخشان تری هم داشتم. مثلا همون موقع که اومد، لتی بالاخره برگرده. یه چیزی این وسط تغییر کنه.
توصیفات البته خیلی گیرا بود و شما میتونستید داستان رو تو ذهنتون تصور کنید. قلم هم خیلی خوش پیش میرفت. ولی نهایتا، حس میکردم اوج داستان قشنگ تری رو ترجیح میدم.
و انتهای داستان هم خیلی تند تند تموم شد . 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

9

باشگاه‌ها

این روزهااا

232 عضو

پس از بیست سال

دورۀ فعال

فعالیت‌ها

بازگشت به رام الله

0

دختری با هفت اسم: فرار از کره شمالی
          علی رغم علاقه ام به کتاب های اتو بیوگرافی، همیشه از کتاب هایی که حس می کنم داستان ناراحت کننده ای دارند دوری می کنم اما این کتاب را چون کتاب مورد نظرم در کتاب فروشی موجود نبود خریدم.
و الان بسیار خرسندم که این کتاب را خوانده ام، داستان دختری که از سن کم تلاش می کند از پس مشکلات و مسئولیت های سنگین زندگی برآید و در پی رویای زندگی آزاد است. در راه این تلاش ها شجاعانه از مسیرهای پر ریسک و خطرناک عبور می کند و هربار پس از نا امیدی دوباره به زندگی باز می گردد.
داستان کتاب پر از فراز و نشیب های متعدد است و نویسنده به خوبی آن ها را با قلمی روان و جزئیاتی زیبا بیان کرده است، که به خوبی هر خواننده را میخکوب می کند.
سطر به سطر کتاب انسان را به تفکری عمیق وا می دارد، تا گاهی به زندگی از زوایای دیگری بنگرد و بیندیشد که حتی اکنون و در این زندگی مدرن امروزی تنها با فاصله ای چندین کیلومتری انسان ها در شرایطی زندگی می کنند که حتی تصورش هم برای ما دشوار است.
        

14

سعادت زناشویی

20

 هواتو دارم

17