سنگی بر گوری

سنگی بر گوری

سنگی بر گوری

3.7
137 نفر |
45 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

245

خواهم خواند

38

شابک
9645858526
تعداد صفحات
96
تاریخ انتشار
1385/3/7

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        این کتاب کم حجم به نوشته آل احمد شامل شش فصل است و توصیفی جذاب از ماجرای تک گویی راوی، جلال، و همسرش، سیمین دانشور، درباره عدم توانایی آنها در صاحب فرزند شدن دارد. من با هیجان بسیار برای خواندن این کتاب آمادهام، زیرا مسئله تولد فرزند برای بسیاری از افراد یک مسئله مهم و حساس است و من مشتاق هستم تا بدانم که چگونه جلال و سیمین با این مشکل مواجه شدهاند و چه راههایی را برای حل آن تلاش کردهاند.شروع کتاب با جمله "هر آدمی سنگی است بر گور پدرش" بسیار جذاب است و فضای معنوی و احساسی را به خواننده القا میکند. این جمله نشان از ارتباط عمیق جلال با گذشته و خانوادهاش دارد و نقطه شروعی استوار برای راوی برای شروع داستان خود است. من نمیتوانم صبر کنم تا ببینم که این جمله چگونه به داستان اضافه خواهد شد و چطور رابطه جلال با پدرش در طول داستان تحت تأثیر قرار خواهد گرفت.باورهای خرافی قدیمی و روشهای پزشکی، دو عامل مهم در تلاش جلال و سیمین برای فرزند دار شدن هستند. من همیشه به علاقهمند به فرصت های کتاب هستم که در مورد باورهای خرافی قدیمی و روش های درمانی سنتی صحبت کنند. من در خواندن درباره تجربیات جلال و سیمین در آزمودن این روش ها بسیار متحمس هستم. آیا آنها به نتایج مطلوب دست پیدا کردهاند؟ آیا روشهای خرافی قدیمی معتبر هستند یا نه؟
      

یادداشت‌ها

          این کتاب قصه کشمکش درونی و نمود بیرونی نویسنده در مواجهه با مساله بچه‌دار نشدن خودش و همسرشه. گاهی خواستن تا مرز جنون و گاهی بی‌خیالی مطلق. یه‌جورایی بدون حد وسط. ولی اونچه کتاب رو متمایز کرده موضوعش نیست، ادبیاتشه؛ صریح، تند، صادقانه و گاهی رکیک‏. در واقع انگار ما بیش ازین‌که مشغول خوندن قلم نویسنده باشیم مشغول شنیدن صدای ضمیر ناخودآگاهش هستیم. 
یکم فراتر بخوایم نگاه کنیم میشه موضوع اصلی کتاب رو با هر موضوع دلخواه دیگه ای عوض کنیم و ببینیم چه مخالفت‌ها و موافقت‌هایی باهاش میاد. چه سرزنش‌ها و چه تشویق‌هایی. چه خواستن‌ها و چه پشیمون شدن‌هایی و کلی دوگانه تامل‌برانگیز دیگه میتونه باعث شه آدم ساعت‌ها به مسائل خرد و کلان زندگیش که تک برزخ شدن و نشدن گیرن فکر کنه و فکر کنه.


جلال تو "سنگی بر گوری" مضمونا درباره رفتار خودش (که بچه‌دار نمی‌شده) با بچه‌های اقوام میگه: 
بهشون محبت کنم و گرم باشم میگن حسرتشه؛
غر بزنم از شلوغی‌ و کاراشون میگن حسودیشه؛
بی‌اعتنا باشم میگن زورش گرفته؛
خلاصه هر رفتار عادی‌ای پیش بگیرم یه‌چیزی بهم می‌چسبونن.
خلاصه انگار یه "اسیرشدیم قشنگ" خاصی تو لحنش پیداست وسط کتاب:))


[و البته که این وضع همیشگی ماست تو زندگی
        

12

          یادمه دکتر خالقی (استاد اندیشه سیاسی دانشگاه تهران) یه روز تعریف کرد که یه دفعه از سیمین پرسیدم: «تو مگه سنگی بر گوری رو نخونده بودی؟! پس چه جوری بازم جلال رو دوست داشتی!» سیمین هم برگشت بهم گفت: «تو جلال رو ندیدی. نمیشد جلال رو ببینی و دوستش نداشته باشی...»
.
یادداشت برای دفعه دومی که خواندم:
جلال به بحرانی در زندگی‌اش خورده به نام عقیمی. در کشمکشی که در این جریان داشته جایی کارش به رابطه خارج از ازدواج می‌رسد و بالتبع سیمین میفهمد و جار و جنجالی. نمیدانم چه شد و چرا تصمیم می‌گیرد افکارش را روز کاغذ بیاورد. در واقع سعی میکند به نوعی خود را روانکاوی کند که عجیب است. عجیب‌تر نتیجه این روانکاوی است که گویی تمایلش به تعدد زوجات به این جا کشانده‌اش و عقیم بودن فقط بهانه‌ای برایش بوده. کشمکش درونی‌ای که جلال در فصل پنج آورده در عین حال که شاهکار، وحشتناک است. 
اینها همه به کنار، در عین ناباوری کتاب با مرگ تمام میشود! اصلا نسبتش را نمی‌فهمم. فکان الدنیا لم تکن و کأن الاخرة لم تزل؟!
آدم عجیبی است جلال.

دکتر طبیب‌زاده در جلسه‌ای این کتاب را با منظر روانکاوی فرویدی بررسی کرده. هر چند جای خدشه دارد ولی چیز جالبی درآمده. در کانالم اگر سرچ کنید «سنگی بر گوری» میآورد.
        

15

          این کتاب گوشه‌ای از زندگی جلال آل احمد است. زندگی مردی که بی‌فرزند مانده و هر‌چه خود را به این در و آن در می‌زند نتیجه‌ای نمی‌گیرد. از دوا درمان‌های سنتی یا به قول جلال خانگی، مانند خوردن نطفه تخم‌مرغ خام به مدت چهل روز، جگر خام و چله بری و ... بگیر تا آزمایش و رفتن پیش این طبیب و آن طبیب در شهرها و حتی کشورهای دیگر.
این طور به نظر می‌رسد که جلال آل احمد در این کتاب گلایه‌های خود را آورده است. گلایه از اینکه چرا از بین این همه مردم او دچار مشکل شده است و نمی‌تواند بچه‌دار شود:
«پدرم سه برادر داشت و دو خواهر و مادرم در همین حدود. و آنوقت خود ما خواهر و برادرها. مادرم سیزده شکم زاییده که هشت‌تاشان مانده‌اند که ما باشیم. از این هشت تا یکی‌شان را سرطان بلعید – خواهرم را – که او هم بچه نداشت و یکی دیگر را سکته برد – برادر بزرگم را – که گرچه از زن اولش یک بچه داشت دوتا زن دیگر هم گرفت و طلاق داد ولی به هر صورت وقتی مرد همان یک بچه را داشت. اما دیگران هر‌کدام با بچه‌ها و نوه‌ها. مادرم فقط ندیده‌اش را ندیده. و آنوقت عموزاده‌ها و خاله‌زاده ها و نوه‌ها و نتیجه‌ها و زاد و رود ... یک ایل به تمام معنی. و در چنین جنگل مولایی ... سرنوشت آمده فقط یخه مرا گرفته...»
در جایی شکایت از این دارد که مردم چه‌ها که نمی‌گویند درباره‌شان وقتی که هربار با بچه‌ها رفتاری دارند. و گلایه‌های دیگر.
زبان کتاب عامیانه و خودمانی است. گویی که جلال، خود روبرو نشسته است و سخن می‌گوید، و انواع و اقسام کلمات و جمله‌ها را بیان می‌کند؛ نه اینکه کسی دارد کتاب می‌خواند.
در کل از سبک نوشتاری کتاب و صادق بودن نویسنده در بیان وقایع و افکار ذهنی‌اش خوشم آمد. این صداقت در اولین خط کتاب کاملاً مشهود است:
«ما بچه نداریم. من و سیمین. بسیار خوب. این یک واقعیت. اما آیا کار به همین جا ختم می‌شود؟»

امین پازوکی 1392/10/02
        

15

          «سنگی بر گوری»
را شورش جلال می خوانم برای کاستن آلام نداشتن فرزند و از همه مهمتر قضاوت اطرافیان.
این اثر که از بهترین های رئالیسم ادبی ماست به سان«نامه به کودکی که زاده نشد» فالاچی‌ به موضوع بچه دار شدن و نشدن می پردازد و بازخورد آن در میان دهان های اطرافیان، زندگی روزمره و حالات روحی خود فرد.
نویسنده که گاهی قلمش از مرز صراحت به ورطه تندنویسی می افتد به شدت مناسب این نوشتار انتقادی است و در بیشتر داستان مرز زندگی خصوصی نویسنده و کتاب محو می شود به طوری که خواننده پس از اطلاع از عدم رضایت همسر جلال از انتشار کتاب، به او حق می دهد.
هرچند ناتوانی در فرزند آوری از مصیبت های سخت این زندگی است لکن اگر نبود دعوت سفیران حق به صبر بر آن و شکر حضرتش (که اتفاقا شعرای قدیم این کشور هم این موضوع را پرداخته اند) هرکسی به شکوایه های عیان جلال حق خواهد داد.
مطالعه این اثر به تمام کسانی که می خواهند بچه دار شوند،یا بچه دار نمی شوند توصیه می گردد!
        

9

          وقتی جلال روی کاناپه فروید ولو شد!

مجید اسطیری | #جلال_آل_احمد برای نویسنده امروز ما خیلی چیزهای آموختنی دارد. مثلا همه می‌دانند که نثر دونده و توصیفات موجز جلال چه تأثیری بر داستان‌نویسان بعد از او گذاشته است؛ یا احتمالا خیلی‌ها متوجه هستند که «نفرین زمین» و «مدیر مدرسه» و کارهای دیگر جلال بود که پای «نقد مدرنیته» را به داستان‌نویسی ما باز کرد.
پس من درباره این‌ها حرف نمی‌زنم و البته حرف زیادی هم ندارم بزنم. می‌خواهم درباره یک کتاب کوچک زندگی‌نامه‌وار از او حرف بزنم که به گمانم برای اولین بار #خودافشاگری را به ادبیات ما وارد کرد: سنگی بر گوری!
جلال در این کتاب از ژست جامعه‌شناسانه‌اش خارج شده، شولای مصلح اجتماعی را از تن کنده است و می‌بینیم شعار و دثارش چقدر با هم فرق می‌کند! آن آقایی که شلاق بر تن جامعه‌اش می‌کشید که «خودت را پیدا کن!» حالا لخت و عور جلو مخاطب ایستاده است و اعتراف می‌کند باید هر طور شده سنگی برای گور خودش دست و پا کند: فرزند.
در #سنگی_بر_گوری جلال و سیمین از نداشتن فرزند ملول‌اند و مخصوصا سیمین بی‌تعارف دلش بچه می‌خواهد. جلال انگار واقعا نمی‌داند دلش چه می‌خواهد. تجربه پدر شدن و شکل دادن یک موجود زیر دست خودش؟ یا همان سنگی که باید بر گورش بگذارد؟ اما هر چه هست این زوج یگانه ادبیات ما را به دست و پا می‌اندازد تا به هر دری بزنند. از مطب این دکتر به مطب آن یکی. از نسخه این خاله‌خان‌باجی تا جوشانده آن یکی! سفر به خارج، خیال پذیرش فرزندخوانده و باقی ماجراها که لابد خوانده‌اید و می‌دانید.
به نظرم دریچه‌ای که جلال با همین خودنگاری مختصر برابر ادبیات ما گشوده است نور فراوانی به داخل می‌تاباند. انگار جلال بر کاناپه معروف #زیگموند_فروید ولو شده است و با تداعی آزاد یکی از دردهای بزرگ خودش را واکاوی می‌کند. این خودافشاگری می‌توانست بر ادبیات ما که خاصیتش از دیرباز پرده‌پوشی است تأثیر بسزایی بگذارد، اگر جلال زودتر سراغش می‌رفت و اگر زودتر منتشر می‌شد و اگر جدی‌تر گرفته می‌شد. چرا هیچ وقت ادبیات ما دنبال نیشتر زدن به عقده‌هایی که برخی‌شان در حجاب روشنفکرنمایی مستور مانده‌ بودند نبوده است؟ کشف المحجوب معاصرمان کو؟ غیر از این است که روان‌شناسی مثل #اروین_یالوم با کنار زدن پرده‌ها از روی همین دردهای ناگفته مخاطبان امروزی را با خود همراه کرده و مدعی است که نیچه و شوپنهاور را درمان می‌کند؟ جلال هم رفته بود که همین کار را بکند.به گمانم برخی سرگشتگی‌های نویسنده امروزی درمان‌پذیر است. اگر هر نویسنده‌ای از سنگی بر گوری جلال الگو بگیرد، رو‌در‌رو با ترس مواجه شود. همان چهار دلواپسی غایی اگزیستانسیال که یالوم معرفی می‌کند: 
مرگ، آزادی، تنهایی و پوچی. 
داشتن فرزند ساده‌ترین و کهن‌ترین راه درمان این هر چهار ترس بود و جلال شجاعانه تصمیم گرفت با این مسئله روبه‌رو شود و خودسانسوری نکند. 

شهرآرا / روزنامه مردم مشهد

http://shahraraonline.ir/shahrara/page,1397,6,18,4,03.html
        

0

          .

این کتاب یکی از مهمترین کتب نوشته شده به فارسی در دوره معاصر است. فهم این کتاب ما را تا مرزهای لمس تجدد می برد. 

اول ویژگی آن شجاعت است. جلال نشان داده که هیچ رودربایستی با هیچ کس ندارد؛ نه تنها خودش، بلکه حتی سیمین. جلال جستوجر جقیقت است، و راوی دردهای خویش. حتی اینجا هم با شجاعت پا به میدان می گذارد، همچون گذشته. 

دوم ویژگی، صداقت است. جلال با همه صادق است حتی در افشای خود. صداقتی که آینه روزگارش ساخته. آنقدر با سمباده صداقت زنگار وجودش را جلا داده که به آینه روزگار خویش بدل شده است. او را باید در برابر مدعیانی قرار داد که از صداقت کیسشه دوخته اند و جز مکر در چنته ندارند. 

سوم خصیصه اعتراف است. سنت اعتراف میان ما وجود ندارد و حتی به نوعی مذموم است. برخلاف غربی ها که یکی از پایه های تمدنی ایشان محسوب می شود. اعتراف از مسیحیت تا دوره جدید شکل های گوناگونی یافته اما همیشه جزو اصول تمدن غربب بوده. حالا جلال در این کتاب دست به اعتراف زده؟ چرا؟ نه مسلمانان ما آن را جایز می شمارند و نه روشنفکران ما دست به آن زده اند. جلالی که جستجوگر راهی برای بازگشت به خویشتن است، او که از غرب زدگی گریزان است و پی سلوکی شرقی می گردد، با این اعتراف چه چیز را دنبال می کند؟ در زمانه ای که نه سنتی های ما، که متجددان هم از این سنت غربی رویگردانند، جلال با چه نیرویی چنین متن سنگینی برای اعتراف می نویسد؟ پی چیست؟ هنوز جواب این سوال را نیافته ام. این کتاب، یکی از نقاط مبهم تجدد ایرانی است. 

ویژگی های این کتاب زیاد است و به اندازه اهمیت آن، توجه بدان نشده. آخرینی که من می گویم، وزن جلال در فهم ایران جدید است. ایران نو را، به خصوص پس از دهه سی، نمی توان از جلال جدا کرد. تجدد ایرانی بدون او معنایی ندارد. حال او به نقطه ای رسیده که دست بگذارد بر «عقیم بودن» او نگران است که سنگی بر گوری نداشته باشد. عقیم بودن جلال، عقیم بودن فرد نیست. سنگی بر گوری را باید به عنوان عقیم بودن تجدد در ایران خواند. اگر این کتاب را درست بخوانیم، باید به فکر نگارش پاسخی به آن باشیم. جای کتاب «زایش» در ایران جدید خالی است. آیا ما هنوز عقیمیم؟ یا زایش را تجربه کرده ایم؟
        

2