یادداشت مجید اسطیری
1402/12/17
3.7
45
وقتی جلال روی کاناپه فروید ولو شد! مجید اسطیری | #جلال_آل_احمد برای نویسنده امروز ما خیلی چیزهای آموختنی دارد. مثلا همه میدانند که نثر دونده و توصیفات موجز جلال چه تأثیری بر داستاننویسان بعد از او گذاشته است؛ یا احتمالا خیلیها متوجه هستند که «نفرین زمین» و «مدیر مدرسه» و کارهای دیگر جلال بود که پای «نقد مدرنیته» را به داستاننویسی ما باز کرد. پس من درباره اینها حرف نمیزنم و البته حرف زیادی هم ندارم بزنم. میخواهم درباره یک کتاب کوچک زندگینامهوار از او حرف بزنم که به گمانم برای اولین بار #خودافشاگری را به ادبیات ما وارد کرد: سنگی بر گوری! جلال در این کتاب از ژست جامعهشناسانهاش خارج شده، شولای مصلح اجتماعی را از تن کنده است و میبینیم شعار و دثارش چقدر با هم فرق میکند! آن آقایی که شلاق بر تن جامعهاش میکشید که «خودت را پیدا کن!» حالا لخت و عور جلو مخاطب ایستاده است و اعتراف میکند باید هر طور شده سنگی برای گور خودش دست و پا کند: فرزند. در #سنگی_بر_گوری جلال و سیمین از نداشتن فرزند ملولاند و مخصوصا سیمین بیتعارف دلش بچه میخواهد. جلال انگار واقعا نمیداند دلش چه میخواهد. تجربه پدر شدن و شکل دادن یک موجود زیر دست خودش؟ یا همان سنگی که باید بر گورش بگذارد؟ اما هر چه هست این زوج یگانه ادبیات ما را به دست و پا میاندازد تا به هر دری بزنند. از مطب این دکتر به مطب آن یکی. از نسخه این خالهخانباجی تا جوشانده آن یکی! سفر به خارج، خیال پذیرش فرزندخوانده و باقی ماجراها که لابد خواندهاید و میدانید. به نظرم دریچهای که جلال با همین خودنگاری مختصر برابر ادبیات ما گشوده است نور فراوانی به داخل میتاباند. انگار جلال بر کاناپه معروف #زیگموند_فروید ولو شده است و با تداعی آزاد یکی از دردهای بزرگ خودش را واکاوی میکند. این خودافشاگری میتوانست بر ادبیات ما که خاصیتش از دیرباز پردهپوشی است تأثیر بسزایی بگذارد، اگر جلال زودتر سراغش میرفت و اگر زودتر منتشر میشد و اگر جدیتر گرفته میشد. چرا هیچ وقت ادبیات ما دنبال نیشتر زدن به عقدههایی که برخیشان در حجاب روشنفکرنمایی مستور مانده بودند نبوده است؟ کشف المحجوب معاصرمان کو؟ غیر از این است که روانشناسی مثل #اروین_یالوم با کنار زدن پردهها از روی همین دردهای ناگفته مخاطبان امروزی را با خود همراه کرده و مدعی است که نیچه و شوپنهاور را درمان میکند؟ جلال هم رفته بود که همین کار را بکند.به گمانم برخی سرگشتگیهای نویسنده امروزی درمانپذیر است. اگر هر نویسندهای از سنگی بر گوری جلال الگو بگیرد، رودررو با ترس مواجه شود. همان چهار دلواپسی غایی اگزیستانسیال که یالوم معرفی میکند: مرگ، آزادی، تنهایی و پوچی. داشتن فرزند سادهترین و کهنترین راه درمان این هر چهار ترس بود و جلال شجاعانه تصمیم گرفت با این مسئله روبهرو شود و خودسانسوری نکند. شهرآرا / روزنامه مردم مشهد http://shahraraonline.ir/shahrara/page,1397,6,18,4,03.html
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.