رهیده: هجده روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم

رهیده: هجده روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم

رهیده: هجده روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم

جواد رسولی و 18 نفر دیگر
4.2
41 نفر |
18 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

6

خوانده‌ام

85

خواهم خواند

52

شابک
9786226194549
تعداد صفحات
224
تاریخ انتشار
1400/6/1

توضیحات

        آن رهیده که جان به فدایش، بر اسب می‌خواند «پستی از من دور باد» و پابندها هرگز مثل آن ظهر، حقیر نبودند. می‌خواند و «جان» و «جا» در قواره‌ی این نبودند که زمین‌گیرش کنند. رهایی‌اش در خلوتگاهی نبود، میانه‌ی میدان رخ می‌داد. گریز و گوشه‌نشینی و سکوت و گم‌شدنی در کارش نبود. در قلب هیاهو و هلهله‌های سبعانه، درست در آن میان، بی‌تردید و رها بود. 
رهیده کتاب چهارم از مجموعه‌ی کآشوب است؛ مجموعه‌ای که بنا دارد اگر خدا بخواهد هر سال از منظری دیگر و آدم‌هایی دیگر به حال و هوای امروز ما و روضه‌ها نگاه کند. در این کتاب هجده نفر از گروه‌های مختلف اجتماعی با گرایش‌های فکری متفاوت درباره‌ی رابطه‌ی خودشان و محرم نوشته‌اند. تفاوت سبک زندگی و دغدغه‌های نویسندگان باعث شده که هر کدام از زاویه‌ای به این ماجرا نگاه کنند. محرم در اردوگاه‌های رژیم بعث، سفر اربعین با مسافری کانادایی، عزاداری پاکستانی‌ها در حاشیه‌ی پایتخت، آماده کردن یک تعزیه‌ به همراه کودکان روستایی در تربت‌حیدریه، گشت‌و‌گذار توریستی در مجالس سخنرانی پایتخت و سفر غیرقانونی به عراق بخشی از موضوعات متفاوتی است که در کتاب چهارم مجموعه‌ی کآشوب روایت شده‌ است.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به رهیده: هجده روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به رهیده: هجده روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم

نمایش همه

پست‌های مرتبط به رهیده: هجده روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم

یادداشت‌ها

          "امام حسینِ ما خیلی معمولی ها"

محرم سال قبل (۱۴۴۵) کتاب کآشوب را که بیش از یکسال بود خریده بودم و گوشه ی کتابخانه ام خاک میخورد برداشتم. هیچ تصوری از آنچه پیش رویم خواهد بود نداشتم. نشر اطراف را هم نمی‌شناختم. اما بعد، کآشوب، آشوبی شد برای فهم چیستی و چگونگی رابطه ی خودم با امام حسین(ع)، با محرم. منِ سنگین‌دل که قد فهم‌م به روضه ها و مقتل ها نمیرسید، لا به لای این روایت های خیلی خودمانی، آب میشد و اشک...

اینکه چرا بعد از تمام کردن کآشوب، نرفتم سراغ دومین کتاب مجموعه و یکهو پریدم به کتاب چهارم یعنی "رهیده" یک دلیل خیلی ساده دارد: لیست کتاب های پیشنهادی مدرسه نویسندگی مبنا. از خرید اردیبهشتِ کتابی نمایشگاه کتاب تا اول محرم به معنای واقعی کلمه له له میزدم برای خواندنش اما می‌دانستم که حسینِ (ع) دل من در غیرِ محرم، حیاتی پویا ندارد.

با شروع محرم کتاب را شروع کردم. راستش را بخواهید رهیده را کمی تا حد زیادی اصلا در حد کآشوب دوست نداشتم. روایت ها خیلی دیگر بیش از اندازه معمولی بودند یا اگر هم معمولی نبودند، زبانِ روایت‌شان خیلی معمولی بود. درست است که مجموعه ی کآشوب روایت آدم های معمولی است، اما نشان دادن این معمولی بودن به شکلی زیبا را خود کآشوب در جان من نهادینه کرد که رهیده در حد آن پدیدار نشد. با این حال بعضی روایت ها را خیلی دوست داشتم:

روایت اول به نظرم خیلی قوی بود و همان اول کتاب کمالگرایی آدم را قلقلک میداد.
روایت چهارم که از زبان دختر در توضیح اسارت پدر، روایت قابل قبولی بود اما به نظر من طولانی.
"آخرین تباکی" و "روادید" را خیلی دوست داشتم، خیلی زیاد. (امیدوارم نویسنده ی روادید حالش خوب باشد، توی روایتش گفت که سرطان گرفته و جست و جوی من برای یافتن نامش بی نتیجه ماند)
"الف محذوفه" ، "در وطن خویش توریست" ، "سلام بر دورافتادگان" و "نشانه ای آفتابی برای سرزمین های ابری" را هم دوست داشتم.
"وقت خون در مسجد ملک" هم نثر عالمانه ای داشت، خوشم آمد.

اما باقی روایت ها برایم در حد انتظارِ پیش‌ساخته نبودند.
البته در خلال کتاب نام افرادی یادآوری شد که حالا نداریم‌شان: حاج آقا فاطمی‌نیا و علی شادمانی. خود من هم یاد مسعود دیانی افتادم. خدا همه شان را بیامرزد.

در کل محرم امسالم هرجا که مجالس روضه در حد این بی‌نقص‌گرایی کوفتی ام ظاهر نمی‌شدند به رهیده پناه می‌بردم که رهیده هم در اکثر اوقات روحم را ارضا نمی‌کرد و این اسباب ناراحتی بود.

همین...
        

26