بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

زینب🌼

@zeynabchoi

28 دنبال شده

18 دنبال کننده

                      گم شده در دنیای قصه ها...!🍃
خواهر دوقلوی جودی ابوت..❤
کانال تلگرام:
https://t.me/zeynabbanoo
                    

یادداشت‌ها

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

زینب🌼 پسندید.
بسم الله الرحمن الرحیم

دیشب یه بار تا نصف یادداشتم برای این کتاب رو نوشتم و پاک کردم. حس کردم حق مطلب ادا نمیشه و خب باید برم یه دوری بزنم هوا به کله ام بخوره تا بتونم یه دید بهتر پیدا کنم.

کتاب درباره چیست:
تجربه دختر 12 ساله ای به نام هستی از جنگ و تغییر و تحولات او.
کتاب در چه حد خوب است: 
بابت پرداخت به افکار شخصیت اصلی و چینش خوب داستان من چهار ستاره میدم.

****************
هستی دخترکم، تو با من چه کردی؟ نازنین دخترم، نازنین دلبرکم؟
داستان حول محور هستی ، دختری که یکپارچه شور و هیجانه میگذره. هستی با باباش مشکل داره و انگاری که همو دوست نداشته باشن دائم باهم گلاویز میشن. بابای هستی اونو ادبار ( یعنی بدبختی) صدا میزنه و هستی همیشه شاکیه که:
_ولی مو فرشته نجاتتم مرد
اما خب، انگاری گوش باباش بدهکار نیست و ترجیح میده هستی رو همون ادبار ببینه.
هستی همیشه میگه که ابی( اسم باباشه) پدر واقعیش نیست و مامانش هر چه زودتر باید بهش بگه اونو از کجا پیدا کردن تا بره دنبال خانواده واقعیش بگرده.
عمده دعواهای هستی با پدرش سر فوتبال بازی کردن و پلکیدنش با پسراست. چون هستی مثل بقیه دخترا سانتیمانتال طور نمی چرخه و ترجیح میده توی زمین فوتبال دستش بشکنه اما عروسک بازی نکنه.
هستی خانم ما رابطه بسیار خوبی با خانواده مادری داره،یه خاله نسرین داره که تفریح مورد علاقش شعر خونی و چپکی کردن کلماته . یه دایی جمشید هم داره که از دار دنیا یه موتور لکنته داره و هستی عاشق موتور سواری کردن با دایی شه.یه بی بی هم این وسط هست که بنده خدا میاد و میره کاریم به کسی نداره. 
القصه می زنه و  جنگ میشه، هستی خوشحال از اینکه باباشم مثل خودش دست شکسته است یه مدت شنگوله اما بعد همه چی عوض میشه. مجبور میشن از آبادان دل بکنن و برن ماهشهر، کل زار و زندگی شون خلاصه میشه توی یه بقچه لباس و یه موتور .
به هر مکافاتی که هست خودشون رو می رسونن ماهشهر، یکی دوماهی که اونجا ساکنن، هستی خیلی تغییر میکنه. انگاری که یکم خانم تر شده باشه دیگه خیلی کارا نمیکنه، اما همچنان سرش درد میکنه برای دردسر و اتفاقات ماجراهای جذابیم خلق میکنه.
بعیده شما این کتاب رو بخونید و از این قند و نبات خانم خوشتون نیاد. همه ماها توی دلمون یه هستی داریم که کلی لگد زده به در و دیوار و آخرش شده یه خانم عاقل بالغ.

چه چیز این کتاب شگفت زده ام کرد؟
رابطه هستی و پدرش به نحو خیلی شیک و تر تمیزی اصلاح شد. درست مثل یه صحنه دراماتیک یه فیلم هالیوودی با همون ملات غلیظ و دلنشین که آه و اشک ادم رو در میاره.

کتاب مانور زیادی روی جنگ و وقایعش نداده، البته ممکنه برای بچه های 12 ساله کاملا مناسب باشه و خب در حدی که متوجه بشن چه بلای خانمان سوزیه و مردم چه تجربه های از سر گذروندن کافیه.
این کتاب رو توصیه میکنم بخرید ، هم خودتون بخونید هم بدید دست بچه هاتون.
            بسم الله الرحمن الرحیم

دیشب یه بار تا نصف یادداشتم برای این کتاب رو نوشتم و پاک کردم. حس کردم حق مطلب ادا نمیشه و خب باید برم یه دوری بزنم هوا به کله ام بخوره تا بتونم یه دید بهتر پیدا کنم.

کتاب درباره چیست:
تجربه دختر 12 ساله ای به نام هستی از جنگ و تغییر و تحولات او.
کتاب در چه حد خوب است: 
بابت پرداخت به افکار شخصیت اصلی و چینش خوب داستان من چهار ستاره میدم.

****************
هستی دخترکم، تو با من چه کردی؟ نازنین دخترم، نازنین دلبرکم؟
داستان حول محور هستی ، دختری که یکپارچه شور و هیجانه میگذره. هستی با باباش مشکل داره و انگاری که همو دوست نداشته باشن دائم باهم گلاویز میشن. بابای هستی اونو ادبار ( یعنی بدبختی) صدا میزنه و هستی همیشه شاکیه که:
_ولی مو فرشته نجاتتم مرد
اما خب، انگاری گوش باباش بدهکار نیست و ترجیح میده هستی رو همون ادبار ببینه.
هستی همیشه میگه که ابی( اسم باباشه) پدر واقعیش نیست و مامانش هر چه زودتر باید بهش بگه اونو از کجا پیدا کردن تا بره دنبال خانواده واقعیش بگرده.
عمده دعواهای هستی با پدرش سر فوتبال بازی کردن و پلکیدنش با پسراست. چون هستی مثل بقیه دخترا سانتیمانتال طور نمی چرخه و ترجیح میده توی زمین فوتبال دستش بشکنه اما عروسک بازی نکنه.
هستی خانم ما رابطه بسیار خوبی با خانواده مادری داره،یه خاله نسرین داره که تفریح مورد علاقش شعر خونی و چپکی کردن کلماته . یه دایی جمشید هم داره که از دار دنیا یه موتور لکنته داره و هستی عاشق موتور سواری کردن با دایی شه.یه بی بی هم این وسط هست که بنده خدا میاد و میره کاریم به کسی نداره. 
القصه می زنه و  جنگ میشه، هستی خوشحال از اینکه باباشم مثل خودش دست شکسته است یه مدت شنگوله اما بعد همه چی عوض میشه. مجبور میشن از آبادان دل بکنن و برن ماهشهر، کل زار و زندگی شون خلاصه میشه توی یه بقچه لباس و یه موتور .
به هر مکافاتی که هست خودشون رو می رسونن ماهشهر، یکی دوماهی که اونجا ساکنن، هستی خیلی تغییر میکنه. انگاری که یکم خانم تر شده باشه دیگه خیلی کارا نمیکنه، اما همچنان سرش درد میکنه برای دردسر و اتفاقات ماجراهای جذابیم خلق میکنه.
بعیده شما این کتاب رو بخونید و از این قند و نبات خانم خوشتون نیاد. همه ماها توی دلمون یه هستی داریم که کلی لگد زده به در و دیوار و آخرش شده یه خانم عاقل بالغ.

چه چیز این کتاب شگفت زده ام کرد؟
رابطه هستی و پدرش به نحو خیلی شیک و تر تمیزی اصلاح شد. درست مثل یه صحنه دراماتیک یه فیلم هالیوودی با همون ملات غلیظ و دلنشین که آه و اشک ادم رو در میاره.

کتاب مانور زیادی روی جنگ و وقایعش نداده، البته ممکنه برای بچه های 12 ساله کاملا مناسب باشه و خب در حدی که متوجه بشن چه بلای خانمان سوزیه و مردم چه تجربه های از سر گذروندن کافیه.
این کتاب رو توصیه میکنم بخرید ، هم خودتون بخونید هم بدید دست بچه هاتون.
          
زینب🌼 پسندید.
زینب🌼 پسندید.
زینب🌼 پسندید.

مری چقدر کدبانوئه🤌👀 بیا عروس ننم شو پسر،نه‌ چیز،دامادمون شو😔😂 و ما فرودوی رو داریم که فکر میکنه خیلی خوف و خفن تونسته پنهون کاری کنه و می بینه که رفیق رفقاش رو دستش زدن🙄😂😂 خدا برای کسی نیاره این مدل ضایع شدنا رو