بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

سیرک شبانه

سیرک شبانه

سیرک شبانه

ارین مورگنشترن و 1 نفر دیگر
3.8
38 نفر |
19 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

15

خوانده‌ام

76

خواهم خواند

104

دو شعبده باز کهنه کار که از دیرباز با یکدیگر رقابت داشته اند مارک و سلیا شاگردان دست پرورده شان را برای رقابت در سیرکی که فقط از غروب تا طلوع خورشید باز است آماده میکنند رقابت بین این دو آغاز میشود و هریک میکوشد با برپایی چادرهای شگفت انگیز و خیره کننده بر رقیبش چیره شود اما این رقابت به جایی کشیده میشود که این دو استاد کارکشته هرگز احتمالش را نمیدادند و شاگردان آنها خیلی دیر میفهمند که شکست چه هزینه ی گزافی به همراه دارد سیرک شبانه داستانی جادویی خیال انگیز و عاشقانه است که خطوط بین واقعیت و تخیل را تار میکند و دنیایی را می آفرینند که در آن غیر ممکن ممکن میشود چهره ها تغییر میکنند گذشت زمان کندتر میشود و یک مرد میتواند سایه ای نداشته باشد

لیست‌های مرتبط به سیرک شبانه

نمایش همه

یادداشت‌های مرتبط به سیرک شبانه

            وقتی جنگ‌ها شروع می‌شن و برنده و بازنده‌شون معلوم می‌شه، وقتی دزدای دریایی گنجشون رو پیدا می‌کنن و اژدهاها دشمناشونو برای صبحونه می‌خورن، یکی باید داستان پیچیده‌ی اونا رو تعریف کنه؛ این خودش یه جور جادوئه. همه چی به شنونده بستگی داره و هر شنونده، داستان متفاوتی رو می‌شنوه و تاثیری روش می‌ذاره که هیچ وقت فکرشو نمی‌کرده. می‌تونی داستانی رو تعریف کنی که تو روح آدم‌ها خونه می‌کنه و به بخشی از خون و رگ و پی‌شون تبدیل می‌شه. همه‌ش به خاطر داستان‌های توئه. این نقش تو و موهبتیه که بهت عطا شده. درسته که خواهرت آینده رو می‌بینه، اما تو هم می‌تونی آینده رو شکل بدی، پسر. اینو فراموش نکن. هر چی باشه جادو شکل‌های مختلفی داره.

سیرک شبانه
داستان دو شعبده‌بازی که از کودکی ملزم به شرکت در مسابقه‌ای می‌شن که حتی قوانینش رو نمی‌دونن.
یکی از جادویی‌ترین داستان‌هایی که تا الان خوندم.
اگر الان غول چراغ جادو بهم بگه سه تا آرزو کن قطعا یکیش اینه که سیرک شبانه واقعی باشه و من بتونم تجربه‌ش کنم.
          
            دو هفته طول کشید تا کتاب سیرک شبانه رو بخونم. کتابی که ژانر فانتزی_عاشقانه و ایده ی نسبتا نو و جالبی داره ولی درست اجرا نشده. 
توصیفات کتاب بیش از حد زیاده.داستانش یکم پیچیده و گنگه،ولی خود اون سیرک و چادرهای جادوییش رو دوست داشتم.از عشق بین سیلیا و مارکو اصلا خوشم نیومد چون به نظرم آبکی بود و ضعیف و فقط دیالوگ های عاشقانه رد و بدل میشد و نویسنده نتونسته بود درست احساسات اونارو تعریف کنه.و یه سوالی توی ذهنم اومد که چرا اصلا اینا باید با هم مبارزه کنند؟!اصلا معنی و مفهوم مبارزه شون چیه و چه هدفی پشتشه؟و صفحات و فصل های آخر که دیگه داشت حوصله م سر میرفت فهمیدم قضیه چی بوده.
من کلا از داستان هایی که مربوط به یه سیرکه خوشم میاد ولی این یکی رو نه،و اینکه زمان تعریف داستان میشد زمان حال خیلی بد بود.به نظرم وقتی یه قصه برای گذشته ست،مثل این داستان که تو دهه ی ۱۸۰۰_۱۹۰۰ روایت میشه باید یکم ملموس با اون دوره و مرتبط بهش باشه.ولی این داستان،چه از لحاظ داستانی و چه از لحاظ شخصیت پردازی اصلا به اینکه شبیه یه قصه که زمان وقوع اتفاقاتش گذشته ست نبود. 
کشش زیادی هم نداشت.حوصله سربر بود.فقط حس و حال سیرک رو دوست داشتم. 
من نسخه ی انتشارات میلکان رو خوندم و ترجمه ی خوبی داشت و خلاصه اگه میخواید بخونیدش،اول باید به ژانر فانتزی علاقه داشته باشین و دوم حتما نظرات مربوط بهش رو بخونین چون قیمتش نسبتا گرونه.و یا از دیگران قرضش بگیرید.
در این صورت ارزش خوندن رو داره.