بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

reyhaneh

@reyhaneh.z.z.z

19 دنبال شده

26 دنبال کننده

                      زندگی تو دنیای کتابا خیلی قشنگ تره🥰😍
                    

یادداشت‌ها

نمایش همه
                استیوی بل دختر کنجکاوی که عاشق معماهای جناییه و همیشه غرق در داستان های پوآرو  و شرلوک هلمز .
توجه اش به پرونده ادم ربایی خانواده الینگهام موسس ادکادمی معروف الینگهام جلب میشه ، از نظر اون پلیس فرد اشتباهی رو متهم کرده .
حالا با اینکه از اون اتفاق زمان زیادی میگذره استیوی وارد اکادمی الینگهام میشه تا در کنار تحصیل به حل دوباره این پرونده قدیمی هم بپردازه.
.
.
ترجمه و ویراستاری واقعا به نظرم مشکل داشت و باعث میشد خیلی از جاهای کتابو متوجه نشم مخصوصا قسمت های اخر .😶😶
چیزی که خیلی رو مخم بود سانسور نصفه نیمه بود ی جا سانسور میشه و چند فصل بعد کامل نوشته شده که چه اتفاقی بوده .🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️خب چه کاری بود که حذفش کردین!!!!
به غیر از اینا و اگر این مشکلا نبود کتاب داستان نسبتا خوبی داره و شمارو کنجکاو میکنه تا دنبال حقیقت اخرش باشید ‌.
به شخصه محیط اکادمی و روش تحصیل بچه ها برام خیلی خیلی جذاب بود🤩

پ.ن : توصیف ظاهری شخصیت های اصلی هم ضعیفه و نمیشه کامل تصورشون کرد البته توی جلد دوم توصیفات تکمیلی اضافه هست.
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

فعالیت‌ها

reyhaneh پسندید.
reyhaneh پسندید.
reyhaneh پسندید.
            توی تابستون ۱۴۰۱ این کتاب رو تهیه کردم و اینقدر برام جذاب بود که در عرض یک هفته تمومش کردم  شاید خیلی ها با این کتاب ارتباطی نگیرند ولی من قبل از اینکه این کتاب رو بخونم باید بگم مارتین دین رو زندگی کردم و برام جالب بود هیچ موقع از تنهایی نترسیدم و درباره اش توی آیندم شک نداشتم  ولی این کتاب باعث شد بهش فک کنم انگار که پیری مارتین دین آینده خودم بود  ولی هنوزم که هنوزه  تنهایی رو، توی خونه موندن و کتاب خوندن رو به همه جذابیت های اون بیرون ترجیح میدم  بخش های آخر کتاب کتاب که مارتین دین داشت پروژه خودش رو انجام میداد نشون داد که انزوای اون حاصل از ضعف نبود یه انتخاب بوده  انتخابی که شاید یکی از دلایلش زندگی احمقانه و تهوع آور اکثر آدم های دور و برش بود  در کل باید بفهمیم که همه ما انسان ها نیومدیم روی این زمین که از خودمون چیزی باقی بزاریم بعضیامون باید بدون هیچ نشونه ای از موندن جمع کنیم و از این دنیا بریم  ولی اینقدر خودخواهیم که به نظرم بچه دار شدنمون هم به خاطر همینه که بعد از مرگمون خیالمون راحت باشه که یه بخشی از ما توی این دنیا میمونه 
          
reyhaneh پسندید.
            برای همه ی کسانی که ظاهری آرام و باطنی آشفته ، رازآلود و مبهم دارند ، بی آن که بدانند چرا؟
۱.کتاب خانه پوشالی شروع و روند آرومی داره که مثل یه لایه مه صبحگاهی رازی رو از دید ما مخفی می‌کنه.( بهترین توصیفی که الان از این کتاب به ذهنم می رسه😅) و این راز مبهم آغاز،  ادامه و پایان داستان رو در برمی گیره و بهتر بگم شالوده ی اصلی داستانه. چیزی که داستان حول محور اون شکل می گیره و اون چیزی نیست جز معمای خواهران هالو!
۲.در طول داستان ما با اخلاق، عادات ، علایق ، سبک زندگی خواهران هالو آشنا می شیم به همین خاطر روند داستان کمی کند میشه. شخصیت پردازی به نسبت خودش خوبه حالا چرا؟ مثال: مثلا آیریس هالو (شخصیت اصلی) کاراکتر وابسته ای داره و تمام شخصیتش حول محور دو خواهر بزرگ ترش تعریف شده، انگار که سایه ای از اون هاست و این به خوبی در کتاب منعکس شده اون جایی که داستان رو از زبان آیریس می خونی ولی حس می‌کنی شاید یه دانای کل داره داستان رو روایت میکنه و نشون میده انگار که این دختر چیزی نیست جز سایه ای از دو خواهر بزرگترش. تنها نکته ای که دوست دارم بگم اینه: ای کاش داستان از زبان یه راوی( شخصیت اصلی داستان: آیریس هالو) گفته نمی شد و چند راوی داشت، اینطوری بهتر می شد با زوایای مختلف داستان ارتباط گرفت.
۳.هیجان و اتفاقات ترسناک داستان( که از نظر من اصلا ترسناک نبود!) مثل نقاط عطفی هستن که در یک داستان با روند آروم ایجاد شدن تا خواننده بتونه با رغبت ادامه ی داستان رو بخونه.
۴.در عوض تعلیق خوبی داره ؛) روی آسمون و زمین نگهت می داره و جون آدمو به لب می رسونه تا بهت بگه تهش چی میشه؟
۵. چند خط بالاتر گفتم : روند و اتفاقات داستان مثل هاله ای از مه می مونه که راز اصلی از رو دید پنهون می‌کنه ؟دیدین  تو مه همه چی اون طور که به نظر میاد نیست؟ ممکنه گول مون بزنه؟ اینجا هم دقیقا همینه! پلات آخر داستان نقطه عطفه. دقیقا اون جایی که فکر می کردی همه چی ممکنه پیچیده و بیش از اندازه رازآلود باشه و فکر هزار جا بره نویسنده برگ برنده شو رو می کنه و میگه: ببین همه چیز ساده تر از اون چیزی بود که تو فکر می کردی:) دیدی چطور تونستم با یه ایده ی ساده گولت بزنم ؟ ( به راستی که من گول خوردم😑 ینی در طول داستان راجب به  اتفاقاتی که می افتاد فکرم هزار جا رفت و در نهایت گفتم نههه ینی اینقدر ساده ؟) هر چند این ایده ی ساده به اندازه خودش شوکه کننده بود.
پ.ن: از کتاب خوشم اومد و خوب بود هر چند فضای تینیجری کتاب روی مخم بود اما در بهترین حالت به نظر من یه کتاب معمولیه که میشه در مواقع بی حوصلگی یا موقع ریدینگ اسلامپ خوندنش.نه خیلی خوب و نه خیلی بد. معمولی واقعاً معمولی:)