غرور و تعصب

غرور و تعصب

غرور و تعصب

جین آستین و 1 نفر دیگر
4.0
492 نفر |
117 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

51

خوانده‌ام

1,283

خواهم خواند

372

ناشر
عرفان
شابک
0000000073216
تعداد صفحات
536
تاریخ انتشار
1368/1/1

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        جین آستن نویسنده قرن 18و 19 و متولد انگلستان است. غرور و تعصب دومین کتاب و یکی از چهار اثر کامل و مشهور جین، که بنا به قول منتقدانش بهترین کتاب اوست. آستن غرور تعصب را «فرزند دلبند من» می‌خواند. او نویسندگی را از نوجوانی آغاز کرد و غرور و تعصب در 21 سالگی‌اش نوشت؛ کتابی که تا مدتی مورد قبول ناشران نبود و 17 سال بعد بدون ذکر نام نویسنده و تنها با نام «یک خانم» و عنوان «تأثرات اولیه» منتشر شد. به نظر منتقدان جین آستن او هم طنزپردازی خوش قریحه است و هم در شناخت خلقیات و روحیات آدم‌ها نبوغ دارد، به همین دلیل شخصیت‌های آثار او کاملا ملموس و قابل فهم هستند.

غرور و تعصب داستان درگیری‌های عاطفی دو خواهر به نام‌های جین و الیزابت است. این دو، فرزندان بزرگ خانواده‌اند و در چالش انتخاب همسر قرار دارند. مواجهه عاطفی جین با مردی مغرور ولی خوش مشرب و درگیری و مواجهه الیزابت با جوانی متعصب و خودخواه، داستان غرور و تعصب را رقم می‌زند. آستن در ضمن این داستان خانوادگی، به بررسی و تحلیل روانشناختی روابط فردی و اجتماعی می‌پردازد.

برای ذکر چند نمونه از بهترین ترجمه غرور و تعصب می‌توان به ترجمه رضا رضایی منتشرشده در نشر نی، ترجمه شمس الملوک مصاحب منطبع در دو نشر جامی و انتشارات علمی و فرهنگی، ترجمه کیوان عبیدی آشتیانی برای انتشارات افق و همچنین ترجمه پروین ادیب که در نشر کتاب پارسه چاپ شده است، اشاره کرد.
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

غرور و تعصب

تعداد صفحه

50 صفحه در روز

پست‌های مرتبط به غرور و تعصب

یادداشت‌ها

          دقیقاً یادم نیست که غرور و تعصب را کِی خریدم. شاید یک زمانی در زندگی که تصمیم گرفته‌بودم کتاب‌های فاخر بخوانم و مشغول خرید کتاب‌های فاخر جهان شدم که هیچ کدامشان را نخوانم. احتمالاً همان ایام بوده که با ذوق غرور و تعصب را باز کردم، چند صفحه‌ای خواندم و بعد از شدت کسالت کنارش گذاشتم. غرور و تعصب در 20 سالگی جزو اولین مواجهه‌های من با رمان کلاسیک بود و گمان نمی‌کردم هیچ‌وقت بتوانم تمامش کنم و این گزاره که کتاب‌های کلاسیک الکی معروف می‌شوند در ذهنم پررنگ و پررنگ‌تر شد. (پیش از آن «بلندی‌های بادگیر» را خوانده‌بودم و دوستش نداشتم. هنوز هم دوست ندارم)
اما بالاخره یک روز تمامش کردم، در کمال ناباوری در نتیجه اصرار بی‌پایان چند دانش‌آموز کلاس هشتم. نمی‌فهمیدم چرا نوجوان‌های متولد دهه 80 باید از چنین کتاب کسالت‌باری خوششان بیاید. اما هر چه که بود مجبورم کردند کتاب را تا انتها دنبال کنم و بعد از تحمل صحنه‌های کشدار طولانی، میلیون‌ها بار پیاده‌روی و صرف چای، هزاران مهمانی و صفحه‌ها دیالوگ تمام نشدنی تمامش کردم. نکته تعجب‌برانگیز این بود که دوستش داشتم! آن‌قدر دوستش داشتم که بعد از آن دانه دانه سراغ باقی کتاب‌های جین آستین هم رفتم و امروز در آغازین روزهای 24 سالگی فقط دو تا از کتاب‌های او را نخوانده‌ام که آن را هم نگه داشته‌ام برای روز مبادا. چون آستین دیگر زنده نمی‌شود و از او در این جهان فقط 6 رمان وجود دارد.
داستان مواجهه ما و آثار کلاسیک، در اینجا به طور خاص رمان‌های جین آستین، ماجرای مفصل و تاحدی پیچیده است. ما آدم‌های عصر تکنولوژی گاهی به نظر می‌رسد میلیون‌ها سال از سکون و سکوت قرن هجدهم دور شده‌ایم. به همین خاطر کتاب‌های آن دوره برای همه‌مان آثاری کسالت‌بارند که به سختی تمامشان می‌کنیم. اما عجیب‌تر آن است که خیلی‌هایمان بعد از تحمل چنین کسالتی، کتاب را دوست داریم. حین خواندن کتاب‌های آستین ممکن است از کند پیش رفتن ماجرا خیلی حرص بخورم، اما درکنارش از این کندی لذت هم می‌برم. الیزابت بنت ساعت‌ها فرصت داشت گلدوزی کند، با خواهرش به پیاده‌روی برود، و تمام روز می‌نشست و به این فکر می‌کرد که نهایتاً با چه کسی ازدواج می‌کند. من شاید این سبک زندگی‌ را هیچ‌وقت برای خودم انتخاب نکنم (اگر بخواهم هم به خاطر شرایط زمانه نمی‌توانم) اما از سرک کشیدن میان آن لذت می‌برم. برای همین وقتی «غرور و تعصب» را می‌خوانم، سراغ «عقل و احساس» می‌روم، بعد «منسفیلد پارک» را می‌خوانم، بعد میان صفحات «اِما» سرک می‌کشم و «جین آستین» خوانی برایم تبدیل به یک تفریح می‌شود. گنجینه‌ای که باید نگهش دارم تا در زمان‌های خاص سراغش بروم.
بعد از خواندن همه‌ی این آثار هنوز راز کتاب‌های آستین را کشف نکرده‌ام. هنوز نمی‌دانم چرا می‌تواند این همه سال ماندگار بماند. نمی‌فهمم مقالاتی که می‌گویند او در کتاب‌هایش نگاه انتقادی به وضعیت اجتماعی داشته دقیقاً بر چه اساس این ادعا را می‌کنند. اما هر چه که هست؛ شخصیت‌هایی که آستین خلق کرده دوستان خوب من‌اند که قریب به 300 سال قبل در کشوری دور از کشور من زندگی می‌کردند و من هم مدتی کنارشان بوده‌ام. روابط آن‌ها برایم عمیق و باورپذیر بوده. من توانسته‌ام پشیمانی الیزابت از قضاوت زودهنگام را تقریباً به انداز‌ه‌‌ی خودش درک کنم، به اندازه‌ی او از شخصیت‌های فضول حرص بخورم، و مثل او فنجان چای دستم بگیرم و خاله‌زنکی‌ترین بحث‌های تاریخ را بکنم. از طرفی آن‌ها با همه‌ی بعد زمانی و مکانی بازهم شبیه ما هستند، بازهم زود قضاوت می‌کنند، باز هم اشتباه‌های فاجعه‌بار دارند، باز هم دست به تجربه‌های عجیب در جوانی می‌زنند. ما در کنار شخصیت‌های جین آستین غریبه نیستیم، چون آن‌ها هم مشکلاتی مثل همه‌ی جوان‌های تاریخ دارند، همان مشکلاتی که ما هم با شرایط و ضوابط عصر خودمان. درگیرش هستیم.
فارغ از همه‌ توضیحات، همین که جین آستین می‌تواند من را به مکان و زمانی ببرد که هیچ‌گاه نمی‌‌توانم تجربه‌اش کنم برای خواندن کتاب‌هایش کافی است. برای همین است که چند روز پیش «ترغیب» را از کتابخانه‌ام بیرون کشیدم و با خودم گفتم:«وقت جین آستین ‌خواندن است» و دوباره از سرعت و درگیری قرن 21 به سکون و سکوت قرن هجدهم پناه بردم.
        

45

        گفتنی ها گفته شده، غرور و تعصب کتابی ست با پایان خوش! عاشق به معشوق میرسه، کدورت ها محو می‌شوند، همه با شادی و سرمستی به زندگی ادامه می‌دهند...
اما بگذارید تقدیر و تشکر ویژه ای کنیم از آقای رضایی بابت این ترجمه بسیار روان و خوب که باعث میشه نتونی کتاب رو تا آخرین صفحه، لحظه ای زمین بگذاری
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

13

          خب این کتاب در نوجوانی موردعلاقه‌ام بود و الان باید سه کتاب دیگهٔ جین آستین رو هم بخونم تا مطمئن شم همچنان موردعلاقه‌ترینم هست یا نه. آنقدر فیلم و سریال‌های ساخته‌شده از روی این داستان رو دیدم و آنقدر کتابش رو خوندم که خیلی سخت بود برام آشنایی‌زدایی کنم و سعی کنم انگار که اولین باره داستان رو دقیق‌تر از همیشه بخونم. یه سری نکاتی که به‌نظرم خیلی نادیده گرفته شدن رو فقط اضافه می‌کنم. مثلاً من از مری خیلی خوشم می‌آد؛ برخلاف دو خواهر کوچیکش اصلاً وقتش رو تلف نمی‌کنه، همه‌ش در حال کتاب خوندن و تمرین موسیقیه و گاهی حرفای خیلی عمیق و درستی می‌زنه. البته اینکه مدام می‌خواد خودنمایی کنه توی ذوق می‌زنه ولی خب با توجه به تنهایی‌اش و نبود هیچ هم‌صحبتی خیلی هم عجیب نیست. یا خانم بنت مشخصاً زن آزاردهنده‌ای است که فقط می‌خواد دختراش رو شوهر بده و به تربیتشون هیچ توجهی نداره ولی با توجه به وضع موجود که هیچ ارثیه‌ای نداشتن دختراش و در اون زمان خوشبختی زنا در گرو ازدواج بود، این رفتارش تا حدی قابل‌درکه و من هیچ نمی‌فهمیدم آقای بنت چرا انقدر نگاه از بالا به پایینی به همسرش داره. آقای بنت هم که چند بار به رفتار فیلسوف‌مآبانه‌اش اشاره شد خیلی آدم خودخواهی بود؛ فقط به فکر خودش و کتاب‌هاش بود، یه کم من رو یاد آقای رمزی در «به سوی فانوس دریایی» می‌انداخت. حتی خانم بنت هم تا حدی شبیه خانم رمزی بود اما رفتار خانم رمزی خیلی ظریف‌تر و زیباتر بود. 
دربارهٔ شخصیت‌های دیگر هر چی بگم تکرار حرف‌های ازپیش‌گفته‌شده است، اما خب پیچیدگی روابط انسانی، قضاوت‌های برخاسته از پیش‌فرض‌هایی که حتی نمی‌دونیم از کجا بهشون باور پیدا کردم و پیش‌داوری‌ها به‌زیباترین شکل ممکن در این داستان مطرح شدند و این خیلی زیباست.
        

6

          یادداشتی بر کتاب غرور و تعصب
۳۱ مرداد ۱۴۰۳

بخشش و گذشت، میل به خوبی ها، حقیقت جویی، دوست داشتن زیبایی ها، مراقبت برای رعایت حقوق دیگران و تمایل به رشد و ... همه صفات خوب، در انسان ها به صورت فطری وجود دارد و اگر خود یا دیگران مانع آن نشویم خود به خود رشد خواهد کرد! 
اما در مقابل کینه، نادیده گرفتن حقیقت، سطحی نگری، پایمال کردن حقوق دیگران، و حرص و طمع و ... تمایل به هر آنچه خلاف فطرت باشد، نیازمند تلاش انسان و جامعه های بشری برای خلاف فطرت تربیت کردن روح است!
می توان گفت این حجم از سطحی نگری و درگیر روزمره‌ی زندگی شدن بدون هیچ عمقِ فکری، یا ناشی از سطح فکری جامعه‌ی نویسنده است یا خود نویسنده که در حالت دوم هم باز به تاثیر جامعه برمی‌گردد!
در اصل ما داستان نمی خوانیم در این کتاب داریم خود را در جامعه‌ی نویسنده تصور می‌کنیم و مختصاتی از مردم آن جامعه به دست می آوریم!
که حالا جامعه چرا و چطور و طبق چه سیاست هایی به این حد از سطحی نگری رسیده بود خود جای بحث و پژوهش دارد!

به عنوان مخاطب با داستان ارتباط نگرفتم اگر بخواهم دلایلش را به طور کلی بیان کنم:

خط سیر داستانیِ بسیار کُند و خسته کننده و مملو از اضافه گویی 

سطحی نگری و نداشتن عمق در داستان و شخصیت ها

عدم درک فضای جامعه‌ی داستان توسط مخاطب

ناتوانی در انتقال احساس و ملموس نبودن قلم نویسنده

 


        

21