پارسا نوروزی

پارسا نوروزی

بلاگر
@Parsanrz

374 دنبال شده

243 دنبال کننده

            جغد نویسنده ✍️
کرم کتاب 📗
انسان! 
          
M_A_F_D_PN

یادداشت‌ها

نمایش همه
        مواجهه‌ام با این کتاب وقتی بود که پست احسان رضایی را دیدم. کتاب‌هایی حال‌خوب‌کن...
نکته ای وجود دارد! ما باید سطح انتظارمان را متناسب با کتاب تنظیم کنیم. سطح انتظار ما نباید یک چک لیست آماده باشد و هررر نوع کتابی را با این چک لیست بسنجیم. چک لیستی که میگوید بوف کور  شاهکار است، لزومن درمورد جنگ و صلح همچین نظری را ندارد! 
خب...
دختری که... یک کتاب غیر جدی‌ست. این کتاب قرار نیست دنیا را تغییر دهد. انسان ها را متحول کند. خواننده را استعلا ببخشد و از این دست گزاره های گنده! 
این کتاب، فقط به دنبال القای یک تجربه است، منتها تجربه ای حال‌خوب‌کن. کار این کتاب، هدف این کتاب، لذت است نه هیچ چیزی فراتر از آن! مگر وقتی آگاتا کریستی میخوانیم به دنبال بعد دیگری از لذت نیستیم..؟
این کتاب حجم کمی ندارد اما سرعت خواندنش آنقدر زیاد است که بعید میدانم خواندنش بیش از نصف هفته تان را بگیرد! 
حال که این یادداشت را می‌نویسم زمان زیادی از خواندنش گذشته است. چه چیزی به یادم مانده است؟ اسم شخصیت اصلی؟ فرانسوی بودنش؟ برتری نژادی بخشی فرانسه به اعرابش؟  ( اگر وجود داشته باشند در داستان! ) ( اصلن این قضاوت های ارزشی را هیچگاه نباید در خواندن داستان دخیل کنیم! ). هیچکدام! فقط لذتی را به یاد دارم که میان دو کمتر قطور از این کتاب بردم.
ترکیبی از غافلگیری و تعلیق و شخصیت پردازی های تقریبن خوب و کمی سورئالیسم! بخوانیدش...
      

12

        پتش خوارگر! حماسه ای کهن، برای مخاطبی مدرن!
ای‌کاش می‌شد داستان این کتاب را بدون کاستن از لذت کشفش، بازگو کنم اما دریغ...
باید خواند و کشفش کرد. زیرا در هر صفحه آن چیزی هست تا شما را به وجد بیاورد ( چیزی هست تا قلاب تان به آن گیر کند )
از کتاب اشوزدنگهه، زبان قوی تر و داستان کامل تر و منسجم تری دارد. پرش های زمانی داستان را در تعلیق و کشف و شهود، معلق نگه میدارد و مخاطب مسحور فضاسازی ها می شود..
به شکل خلاصه، اگر پتش خوارگر را و ارباب حلقه ها را روبرویم بگذارید و بگو بخوان! اول پتش را می‌خوانم...! شاید یکی از دلایل آن قرابت فرهنگی باشد اما نمیتوان از زبان قدر، داستان بسیار قوی و تکنیک های شگفت انگیز این اثر چشم پوشید!
کاش و ای کاش آنقدر که به ( انسان های نمیدانم چند ساله!! ) بها داده می‌شد، به این کتاب...
بگذریم.
جای خالی مقدمه ای پربار در این کتاب حس م ی‌شود. لااقل برای آشنایی ما با این همه زیبایی ناشناخته! 
مارا از لانه مدرن و هزار لایه خود، بیرون بکش و به آغوش ایران ببر! آرمان آرین، سفیر سیمرغ های افسانه، نماینده اسطوره ها... 
بخوانید. بخوانید و بخوانیدش!
      

2

باشگاه‌ها

اردوگاه شمارهٔ ۳۷

27 عضو

همنوایی شبانه ی ارکستر چوب ها

دورۀ فعال

فعالیت‌ها

استعاره هایی که با آن ها زندگی می کنیم

19

اتللو
هروقت بخوام در مورد اثری صحبت کنم یاد این جملات مرحوم آل احمد در مورد "قمارباز" داستایوفسکی میفتم که می‌گفت:
(من از داستایوسکی می‌ترسم؛ حتّی وحشت دارم؛ یعنی هر وقت کتابی از او خوانده‌ام، وحشت کرده‌ام. نه از این باب که نوعی داستان جنایی سر داده باشد... بلکه از این جهت که در برابر دنیای پیچیده‌ی ذهن او احساس حقارت می‌کنم. احساس هیچی، نیستی و اینکه "آخر وقتی کسی همچو  او  قلم می‌زده ،تو دیگر  که هستی!..." و از این قبیل؛ و این حالی است که البته در برخورد با دیگر بزرگان نویسنده هم به آدم دست می‌دهد و آن وقت مضحکه نیست که بنشینی و بنا به امر دوستی بخواهی قلمی در باب چنین اعجوبه‌ی وحشت انگیزی بزنی؟ امّا چه باید کرد که هر خاری روزی به کاری می آید! و نیز اگر قرار بود همه‌ی خُردان در مقابل بزرگان جا بزنند که فرق خُـردی و بزرگی را تو از کجا می‌دانستی؟)
چهارصد سال از این نمایشنامه میگذره و من هم از شکسپیر می‌ترسم. از اینکه چطور شکسپیر تونسته عواطف و احساسات بنیادین بشر رو به چالش بکشه حیرت زده‌ام. حسد، غیرت، آبرو و اتللو و دیگر افرادی که در منجلاب این احساسات به نابودی کشیده میشن.
          هروقت بخوام در مورد اثری صحبت کنم یاد این جملات مرحوم آل احمد در مورد "قمارباز" داستایوفسکی میفتم که می‌گفت:
(من از داستایوسکی می‌ترسم؛ حتّی وحشت دارم؛ یعنی هر وقت کتابی از او خوانده‌ام، وحشت کرده‌ام. نه از این باب که نوعی داستان جنایی سر داده باشد... بلکه از این جهت که در برابر دنیای پیچیده‌ی ذهن او احساس حقارت می‌کنم. احساس هیچی، نیستی و اینکه "آخر وقتی کسی همچو  او  قلم می‌زده ،تو دیگر  که هستی!..." و از این قبیل؛ و این حالی است که البته در برخورد با دیگر بزرگان نویسنده هم به آدم دست می‌دهد و آن وقت مضحکه نیست که بنشینی و بنا به امر دوستی بخواهی قلمی در باب چنین اعجوبه‌ی وحشت انگیزی بزنی؟ امّا چه باید کرد که هر خاری روزی به کاری می آید! و نیز اگر قرار بود همه‌ی خُردان در مقابل بزرگان جا بزنند که فرق خُـردی و بزرگی را تو از کجا می‌دانستی؟)
چهارصد سال از این نمایشنامه میگذره و من هم از شکسپیر می‌ترسم. از اینکه چطور شکسپیر تونسته عواطف و احساسات بنیادین بشر رو به چالش بکشه حیرت زده‌ام. حسد، غیرت، آبرو و اتللو و دیگر افرادی که در منجلاب این احساسات به نابودی کشیده میشن. 
        

23