یادداشتهای شکوفه سادات مرجانی بجستانی (37) شکوفه سادات مرجانی بجستانی 1403/12/5 شصت مرضیه اعتمادی 4.0 13 . _بزن قدش زن هر دو دستش را تسلیم دختر هفت سالهاش کرد.دخترک دستهای کوچکش را کف دست مادر زد.داشتند شجاعت دختر از نترسیدن در برابرآن سوزن پروانهای آنژیوکت را جشن میگرفتند. من به ظاهر دستهای حلماسادات را محکم گرفته بودم تا وسط بیقراری و گریه،سوزن کلاه آبی پشت دستش را نکند اما همه حواسم پیش همان «بزن قدش» بود. چقدر دلم میخواست حلماسادات هم میزد کف دستم تا جشن میگرفتیم و حرف میزدیم اما من فقط میتوانستم دستش را محکم بگیرم و کلماتم را مثل همیشه در هوا رها کنم.مسئول بیهوشی صدایم زد.دخترم را به دستگاه تونلی امآرآی سپردم.سرنگها مواد توی شکمشان را سر سوزن پروانهای خالی کردند و حلماسادات چشمهایش بسته شد.در آن لحظه دلم میخواست یک بشری باشد که مرا بفهمد و حرف بزند.زن گزینه مناسبی نبود.او مرا نمیفهمید.دخترش را از این دکتر به آن بیمارستان برده بود چون فقط کمی شیطنتش بیشتر بود و دلش نمیخواست خیلی روی نیمکتهای خشک مدرسه بنشیند.من هم آمده بودم چون مشکل جدیدی روی انبوه مشکلات دخترم برایمان دالی کرده بود.کتاب شصت #مرضیه_اعتمادی را از کیفم بیرون آوردم.مرضیه را برعکس همه از کتاب «#پروانه_ها_گریه_نمیکنند » میشناختم.بعد از آن باهم دوست شدیم. یکی از صفحاتش را باز کردم. «مادری کردن برای بچههایی شبیه به زینب قلق خودش را دارد.باید به ظاهر دلت را سنگ کنی» بغض کردم.خاطرت مادریام جلویم صف کشیدند.کتاب را بستم.گفتم:«الان دلم حرف دیگهای میخواد مرضیه» صفحه دیگری را باز کردم. «رمز موفقیتمون توی این امتحان سه چیزه:شکر و صبر و تلاش.شکر خدا توی سختترین لحظهها،حتی اگر از این هم سختتر شد؛صبر به هرچی که خدا برامون خواست،و تلاش برای نجات زینبمون» حلماسادات من با زینب مرضیه فرق داشت.حتی با سِودایی که حالا در تونل اتاق بیهوش افتاده بود تا در سرش علت شیطنتش را پیدا کنند. همه بچهها باهم متفاوتاند.هر کدامشان منحصربهفرد هستند با ویژگیهایی که هیچکس دیگری ندارد. عکسهای گران تونل چیزی در مغز حلماسادات پیدا نکردند احتمالا چیزی در مغز سودا هم پیدا نخواهند کرد.به قول مرضیه «چقدر فهمیده بودیم که همه کاره دنیا خداست و وقتی او میلش به انجام کاری باشد، چقدر ما هیچکارهایم» باد خودش را به صورتم کشید.زیر لب گفتم:«خدایا برای همهچیز شکر.من تلاش میکنم دووم بیارم.تو هم صبرم رو بیشتر کن» #کتاب_شصت روایت پنج پردهای از یک تازه مادر و نوزاد زودرساش است. نوزادی که معلم است برای اینکه ثابت کند «صبر آدمیزاد انتها ندارد» و قرار است «انسان به اندازه رنجهایش کِش بیاید» #روایت 0 2 شکوفه سادات مرجانی بجستانی 1403/12/5 صد سال تنهایی گابریل گارسیا مارکز 3.9 157 . خوزه آرکادیو بوئندیا و اورسلا ایگواران با وجود مخالفتهای زیاد باهم ازدواج میکنند. مادر اورسلا معتقد است فرزند آنها قرار است با دم خوک بهدنیا بیاید و در نتیجه فرزندشان یک هیولا خواهد بود. آنها برای فرار از این خرافات به همراه برخی جوانان دیگر شهر مهاجرت میکنند. بعد از تلاشهای فراوان در منطقهای توقف میکنند و خانه و زندگی میسازند. اسم محل جدید زندگی را ماکوندو میگذارند. جایی که قرار است هفت نسل از خانواده بوئندیا رشد کنند و کانون اتفاقات مختلف در صد سال آینده باشد. گابریل گارسیا مارکز داستان را در فضای رئالیسم جادویی ساخته است پس از هیچ اتفاقی نباید تعجب کرد مثلا اگر کسی بیدلیل بمیرد و خونش مثل شلنگ آب راه بکشد پیش پای مادرش تا خبرش کند یا اینکه از آسمان گل زرد ببارد یا ناگهان هیچکس نتواند بخوابد یا فراموشی واگیردار شود یا مردهای تماموقت حضور داشته باشد و یا حتی خانوادهای اعتقاد داشته باشد که اسم پسرهایش یا باید خوزه آرکادیو باشد یا آئورلیانو و اسم دخترهایش یا باید آمارانتا باشد یا رمدیوس و یا حتی چهار سال بیوقفه باران ببارد، هیچکدام اینها نباید باعث تعجب شود. مهم این است مارکز آنقدر خوب داستان میگوید که شما ماکوندوی خیالی و اتفاقاتش را باور میکنید و همراه میشوید. مارکز در داستانش سرانجام اتفاقات را گاهی در همان ابتدا میگوید و تصور میکنید از جذابیتش کم خواهد شد اما وقتی به آن اتفاق میرسید ناگهان ورق برمیگردد. تجربه ثابت کردهاست صد سال تنهایی معمولا گزینه مناسبی برای تازه واردهای کتابخوان نیست پیشنهاد من این است اول سریالی که با همین نام ساخته شده است و نیمی از اتفاقات کتاب را نمایش میدهد ببینید و بعد سراغ خوانشش بروید. پینوشت: از شجرهنامه ضمیمه کتاب غافل نشوید. خیلی کمک کننده است کتاب هدیه ارزشمند علیرضا جانم است.❤🌹 یه مامان همیشه در همین شرایط کتاب میخونه با حضور افتخاری همیشه در صحنه بچههاش برشهایی از کتاب: *تنها عمل موثر قیام است. *اگر جنگ نباشد، مرگ هست. *روزی که قرار شود بشری در کوپه درجه یک سفر کند و ادبیات در واگن کالا دخل دنیا آمده است. *مردها خیلی بیش از آنچه تصور میکنی، از هر زن انتظار دارند؛ یک عالمه آشپزی، یک عالمه جاروکشی و یک عالمه زجر کشیدن برای چیزهای کوچک مزخرف وجود دارد که تو حتی تصورش را هم نمیتوانی بکنی. #کتاب #کتاب_بخونیم #صد_سال_تنهایی #گابریل_گارسیا_مارکز #بهمن_فرزانه #انتشارات_امیرکبیر @bashamimtashafagh با شمیم تا شفق 1 36 شکوفه سادات مرجانی بجستانی 1403/10/28 ما ایوب نبودیم فاطمه ستوده 4.1 25 . یاسر مالی در روایتش از کَر مراقبتی میگوید یعنی کسی که ضعف حس مراقبت دارد.من درست نقطه مقابل او هستم.به پُرکاری مراقبتی مبتلایم.انگار چشم که باز کردم به منمُهر شده بود.با دستهایم مراقب بابا بودم که برایش بگویم تا از نشنیدن نرنجد.با قلبم مراقب مامان بودم تا حس نکند کم گذاشته.با دعاهایم مراقب علیرضا بودم که حالش خوب باشد.با گوش و زبانم مراقب دوستان و اقوام و اطرافیانم بودم تا اگر کمک خواستند روی من حساب کنند.با عشقم مراقب همسرم بودم تا همراهیم را ثابت کنم و با وجدانم مراقب نفْسم بودم تا کج نرود.مراقبتهای دیگری هم در کارنامه دارم.آرزوها،گیاهان،حیوانات،کتابها و.. در همه اینها هم شکست خوردهام و هم موفق اما هیچکدام شبیه تجربه مراقبت از دخترهایم نبود.یک مراقبتِعاشقانهِ اندوهگینِ دائمیِ بدون استراحت. اینبار تمام اعضای وجودم مأمور مراقبت شدهاند.بینیام جلوتر از همهایستاد تا با حس بویایی مراقب این باشم پوشکها به موقع عوض شوند نکند عزتنفس دخترهایم خط بردارد.آخر دختر بزرگم سال دیگر به سن تکلیف خواهد رسید. انسان با مراقبت زاده میشود و بخش مهمی از معنای وجودش را تعیین میکند.اما برخی مراقبتهای دائمی باعث میشوند آدمیزاد مثل پارچه نخی آب برود.کوچک ومچاله شود و دیگر آدم قبلی نباشد. زمان میبرد یاد بگیرد باید خودش را بتکاند،اتو بزند و بعد تن به دوخت ودوز بدهد. لباس هم که شد و به تن نشست اولش اندازهاست کمی بعد جا باز میکند و شل میشود.گرچه بعد از هر بار شستشو دوباره اندازه است.مراقبت همین کار را با آدم میکند.امیدهایت کوچک میشوند وا میروند و دوباره از نو اندازه میشوند.مراقبت پر از تناقض است.سختِ اندوهباری است که عاشقانه توان دست کشیدن از آن را نداری.انگار هرچه پارچهات بیشتر آب برود وجود تو بیشتر کِش میآید و جا باز میکند. ما ایوب نبودیم کتاب حرفهای من بود.برای همین بدون لحظهای تردید خریدمش.وقتی رسید همان خط اول یادداشت ناشر که گفته بود «سکوت اولین چیزی بود که مراقبت از من تصاحب کرد» فهمیدم درست انتخاب کردهام.این کتاب،کتاب من بود. خطهای آشنای زیادی داشت آنقدر که میتوانم روایتهای بلندی دربارهاش بنویسم. کتاب روایت سیزده انسان در تجربه مراقبت از دیگری است.قصه آدم معمولیهایی که در موقعیتهای غیرمعمولی باید به زندگی ادامه دهند. هیچ آدمی نمیتواند ادعا کند که مراقبت به درد او نمیخورد وبا آن کاری ندارد پس شاید بتوان گفت این کتاب،کتاب همه است. 0 27 شکوفه سادات مرجانی بجستانی 1402/6/15 شیر نشو مجید قیصری 4.3 11 . «درون هر کس یک خرگوش خوابیده که به وقت ترس پا میگذارد به فرار و یک شیری هست که به او دل و جرأت میدهد و آدم را هل میدهد رو به جلو» همهی حرف داستان همین است که با ترسهایت مقابله کن ... در محرم یکی از سالهای جنگ ایران و عراق،جمشید در روستای رهشا که به تعزیههایش شهرت دارد در یک تعمیرگاه مشغول به کار است.پدر جمشید در تعزیه نقش شیر را بر عهده داشته است. بعد از رفتن به جنگ هیچ کس از او خبری ندارد.از آن سال هیچکس نقش شیر را در تعزیه ایفا نکرده است.مادر که تصور میکند گم شدن پدر خانواده از بد یُمنی نقش شیر بوده است مدام به جمشید میگوید:«بپا شیرت نکنن، شیر نشو...» داستان در لایههای مختلف به جنگهای مختلفی اشاره دارد. جنگ ایران و عراق .واقعه عاشورا ( جنگ حق و باطل). جنگ جمشید با خودش و ترسهایش. یک داستان درست و حسابی که بزرگترین حُسنش پرداختن به آیین تعزیه است . داستان یادآور میشود که همهی ما در هر لحظه در حال جنگیم مخصوصا با خودمان و باید تصمیم بگیریم پیرو خرگوش باشیم یا شیر . اگر از من بپرسند خواهم گفت: آنقدر بجنگ تا شیر بشوی. حتما شیر بشو. جایی از کتاب نوشته بود ؛وقتی چهل سالت بشه با دیدن سیاهی پرچم خودبهخود اشکت درمیاد نیاز به روضه خون نداری ومن زمزمه کردم : داریم با حسین حسین پیر میشویم خوشحال از این جوانی از دست دادهایم برشهایی از کتاب : زعفر خود را به امام میرساند و میگوید:«پسر رسول خدا ! من با سی و شش هزار جن به حضورتان آمدهام برای یاری شما!» امام نگاهی به لشکر زعفران میکند. تشکر میکند و میفرماید:«نیازی به کمک شما نیست؛برگردید» زعفر نمیتواند برگردد،بازمیگوید:«قربانت شوم چرا اجازه نمیفرمایی؟» حضرت میفرمایند:« شما آنها را میبینید؛ ولی آنها شما را نمیبینند و این از مروت بهدور است!» زعفر بازهم میایستد و اصرار میکند :« اجازه بفرمایید همه شبیه انسان شویم.» حضرت میفرمایند:«نیازی نیست من بهزودی شهید میشوم شما بهجای خود برگردید و بهجای یاری من برایم عزاداری کنید که اشک عزاداری برای من مرهم زخمهای من است» زعفر مجبور میشود به امر امام برگردد و خیمه عزا بر پا کند همتون یه روز باید نقش حُر رو بازی کنید.چون همه چیزی برای توبه کردن دارند. از راهی که رفتین و نباید میرفتین، رفتین. الان برگردید و توبه کنید. امام علی(ع): هرگاه از کاری ترسیدی خود را در آن بینداز زیرا ترس از آن کار بزرگتر از خود آن کار است. #کتاب #کتاب_خوب #کتاب_بخوانیم #معرفی_کتاب #شیر_نشو #ترس #جنگ #مجید_قیصری #انتشارات_کتابستان 0 3 شکوفه سادات مرجانی بجستانی 1402/4/20 لالایی برای دختر مرده حمیدرضا شاه آبادی 3.9 46 . اول تصور میکنی داستان ترسناک است اسم، طراحی جلد و حتی بخش های اولیه داستان همه گواه این مدعا هستند اما کمی بعد متوجه میشوی با یک داستان از دل تاریخ درگیری که نویسنده دیروز را به امروز گره زده است کتاب اسمش، طراحی جلدش و حتی تقدیمیهاش که نویسنده اینطور نوشته : به یاد دختران قوچانی و یادگاری برای دخترانم سارا و مینا، تماما دخترانه است اما من کتاب را به پسران، پدرها، مردها و دولتمردها پیشنهاد میکنم.به آنهایی که تربیت را در کتک زدن، تحقیر کردن و توهین کردن میپندارند و بین جنسیت فرزندانشان فرق میگذارند به آنها که زن را حقیر میپندارند و ضعیفه خطابش میکنند. ممکن است بخشهای اولیه کتاب برایتان گنگ باشد اما ادامه دهید به خودتان بگویید فلانی که من باشم اتفاقا گفته بود پس طبیعی است و بعدا مفهومش را متوجه میشوم و شک نکنید نه تنها متوجه خواهید شد که تا ساعتها و حتی روزها به داستان این کتاب و شخصیتهایش فکر خواهید کرد. در پشت جلد کتاب می خوانیم: وقتی زهره آنچه را که میدید برای ديگران شرح داد، هیچکس حرفش را باور نکرد زهره این حرف را اولین بار به نزدیکترین دوستش مینا گفت و بالاخره خبر در تمام شهرک پیچید. زهره میگفت دختری را میشناسد که موهای خاکستری دارد، دستهایش از آرنج به پایین سوخته و از همه مهمتر صد سال پیش مرده است! #کتاب #کتاب_خوب #کتاب_بخوانیم #کتاب_نوجوان #حمیدرضا_شاه_آبادی #لالایی_برای_دختر_مرده #انتشارات_افق #دختران 0 8 شکوفه سادات مرجانی بجستانی 1402/4/13 ترجمه الغارات: سال های روایت نشده از حکومت امیرالمومنین (ع) ابراهیم بن محمد ثقفی 4.7 154 . چند وقت پیش کتاب را تمام کردم و خوب یادم هست که تا مدتها دوباره برمیگشتم و بعضی از صفحاتش را میخواندم بعد فکر میکردم که واقعا اگر در زمانهی علی (ع) زیست میکردم طرف چه کسی میایستادم.طرف حق یا طرف آسایشم؟! اصلا من تاب عدالت علی(ع) را دارم وقتی انسان جفاکار و ناعادلی هستم و موقعیت و منفعتم در خطر است!؟ الغارات کتاب خوب و عجیبی بود.خطوط را میروی جلو و ناگهان از خودت میپرسی راوی این متن علی(ع) بود !؟ این را معاویه گفته بود!؟ بعد تازه میفهمی اگر بصیرت نباشد مرز حق و باطل چقدر میتواند به هم نزدیک شود و حتی باطل ممکن است جلوهگری بیشتر هم داشته باشد. کمی بعد متوجه میشوی عاقبت به خیر شدن چقدر زحمت دارد و باید مراقب تمام لحظات زندگیات باشی وگرنه ممکن است بازی برده را دقایق آخر باخته واگذار کنی. من در آستانهی #عید_سعید_غدیر_خم به شما همان توصیهی آقای ساعت یک و بیست بامداد را میکنم: «#الغارات بخوانید» بدانید که اگر #غدیر شناخته میشد نه تاریخ دورهی الغارات را تجربه میکرد و نه کربلا عاشورا را خونین میدید و چه بسا سرنوشت بشریت شکل دیگری رقم می خورد واقعهی غدیر خیلی عظیمتر از تصور ماست یک نکته هم در این کتاب خیلی نظر مرا جلب کرد مترجم، محقق و تنظیم کننده کتاب جناب آقای #سید_محمود_زارعی اسمش را روی جلد کتاب ثبت نکرده بود و من تا مدتها تصور میکردم کتاب نوشتهی اقای #علیرضا_پناهیان است. در پشت جلد کتاب میخوانیم: «آنچه افکار عمومی از حكومت اميرالمؤمنين (ع) در ذهن دارند، سه جنگ مشهور حضرت با «طلحه و زبیر»،«معاویه» و «خوارج» است. این در حالی است که تمام این جنگها کمتر از نیمی از حکومت پنج ساله حضرت را تشکیل میدهد و اميرالمؤمنين (ع) بعد از جنگ نهروان به مدت دو سال و نيم به حكومت ادامه دادند؛ اما متاسفانه کمتر کسی از این دوران مهم و استثنایی مطلع است و کمتر به آن پرداخته میشود.اين سالهای روایت نشده از حکومت حضرت که به دورة «غارات» مشهور شده، از جهانی مهمتر و درسآموزتر از نیمه اول حکومت ایشان است و از قضا تناسب زیادی با شرایط و اتفاقات کنونی ما و منطقه دارد به همین دلیل است که این کتاب، تنها کتابی است که سردار شهید سلیمانی به خواندن آن تاکید زیادی کرده است. کتاب حاضر تلخیص و ترجمهای روان از کتاب معتبر و قدیمى الغارات است که به روایت این سالها میپردازد.» #کتاب #کتاب_خوب #کتاب_بخوانیم #عیدغدیر #امامت #اطاعت #عاقب_به_خیری #توصیه #حق #عدالت 0 14 شکوفه سادات مرجانی بجستانی 1402/4/9 آداب کتابخواری احسان رضایی 4.0 81 . یک ترجمه افتضاح از یک رمان شاهکار را دستش گرفته بود و داشت به همراهش میگفت:«خیلی وقته دلم میخواد اینو بخونم.ببین قیمتشم چقدر مناسبه» من داشتم او را موقع خوانش آن کتاب تصور میکردم که احتمالا با خودش خواهد گفت «چقدر مزخرف بود هیچی نفهمیدم» بدون لحظهای درنگ گفتم «خیلی کتاب خوبیه ولی نه با این ترجمه» و لبخند زدم. پرسید:«شما خوندینش؟!» خیلی صریح و ساده گفتم «نه ولی میشناسم» این بار نیشم بیشتر از یک لبخند باز شد و گذشتم اما او نگذشت سیل سوالاتش شروع شد کم کم احساس کردم دورم را آدمهای مختلف گرفتهاند او اما ول کن نبود مثل یک دانشجوی نکته سنج هر چه میگفتم یادداشت میکرد پرسید «چطوری نخونده میدونی خوبه؟! » گفتم: «فکر کنم همزیستیام با کتابها باعث شده به قول #احسان_رضایی در مسیر اسب شناسی باشم» چشم های گرد شدهاش وادارم کرد خودم توضیح دهم که در کتاب آداب کتابخواری با داستان پادشاهی مواجه میشویم که در پی پیدا کردن بهترین اسب است شخصی برای اینکار انتخاب میشود و یک اسب ضعیف را با خودش نزد پادشاه میآورد اما خلاف تصور همه بهترین اسب از کار در میآید و نویسنده این داستان را به کتابشناسها مرتبط کردهاست زد سر شانهام و گفت: «خوشحالم باهات آشنا شدم اسب شناس» و باهم خندیدیم. شاید شما تصور کنید #آداب_کتابخواری کتابِ کتاب دوستهاست مثلا آنها که مثل من ترازوی سنجششان کتاب است پولهایشان را برای کتاب جمع میکنند و در راهش خرج میکنند آنها که تا اسم کتاب میآید دست و دلشان میلرزد و تمام قول و قرارهایشان را فراموش میکنند آنها که احتمالا تا ابد کتاب نخوانده دارند و یکی از ترسهایشان این است که کتابهای مورد علاقهشان را نخوانده از این دنیا وداع کنند. بله کتاب مال اینافراد است اما اگر شما هم اطرافتان یک نفر دیوانهی کتاب دارید کتاب را بخوانید بلکه او را درک کنید. برای من که خیلی اوقات کسی را ندارم تا برایش کتاب بخوانم یا با او از ذوقی که کمتر کسی درکش می کند حرف بزنم این کتاب یک غنیمت بزرگ بود غنیمتی که هر چند دقیقه لبخند بزنم و بگویم : «دقیقا! وای خدا این منم» عکس جلد :استاد #سعید_نفیسی در کتابخانه شخصیاش #کتاب #کتاب_خوب 0 7 شکوفه سادات مرجانی بجستانی 1402/3/24 از طرف فرزند کوچک شما؛ این بار فرزندان از پدر و مادر روایت می کنند فاطمه لیالی 4.0 25 . دوشنبه رسید و تا چهارشنبه که روی مبل از خستگی خوابم ببرد فقط یک ورق تا پایانش باقی ماند. هر روایت را که میخواندم کتاب را میبستم.دستهایم را از زیر عینک میبردم روی چشمهایم. اول نم اشکهایم را پاک میکردم و بعد هر چه دیده بودم را با همان دست امتداد میدادم که از لابهلای موهایم یا برود توی کلهام یا بریزد پشت سرم. بعد میرفتم سراغ کار دیگری.نمیشد روایتها را پشت سر هم خواند.کتابی نبود که با وجود حجم کمش قلبت پذیرش کلماتش را پشت سرهم داشته باشد یک نفس عمیق کشیدم.همان یک ورق را با جان کندن خواندم.کلمات نشسته بودند در گلویم.فوتشان کردم و گفتم:«تموم شد» اما تمام نشد.دو روز است که به چهارده خانواده فکر میکنم به چهارده خانوادهای که نمایندگان میلیونها آدماند.معلوم نیست اما احتمالا کتاب نمایندگان غایب بسیاری هم دارد. خیلی وقت است به هر چیزی که برمیخورم از خودم میپرسم تو اگر بودی چیکار میکردی؟ چی مینوشتی؟ جوابش ایناست که نمیدانم! اما حتما اگر مینوشتم اسمش را میگذاشتم «تا ابد مترجم میمانم» از دیدگاه من،ما با یک کتاب جسورِ خودافشاگر مواجهیم که در مسیر درستی حرکت کرده است ما پای روایت ِبیپردهی ۱۴ نفر نشستهایم که از والدینشان بگویند.درد و دلهایی که ابدا بوی غرغر نمیدهند. حرفهای انباشت شدهای که باید خیلی زودتر زمین گذاشته میشدند تا آدم دیگری این بار را روی دوشش حمل نکند کتاب یک یادآور خوب است برای فهمیدن اینکه دین را نصفه فهمیدن کار غلطی است.یادآور این است که در کنار رعایت حقوق و احترام والدین، باید حواسمان به حق و حقوق و احترام فرزندان هم باشد .همانطور که از عاق والد باید ترسید نباید عاق فرزند را هم دست کم گرفت زیرا ممکن است همهی ما والد شدن را تجربه نکنیم اما قطعا فرزند بودن را حتما. کتاب برای من یک اتفاق کم یاب مثل سال کبیسه هم داشت.اسم ۴ نفر از نویسندگان کتاب فاطمه است که من افتخار دوستی با ۳ نفرشان را دارم لذا همینجا به فاطمه خانم طبسی پیشنهاد دوستی میدم تا این کتاب برای من هتریک فاطمهها هم محسوب بشه من فکر میکنم طراح جلد کتابهای نشر مهرستان احتمالا از بچگی دلش میخواسته کتابها بدون آسیب از سقف آویزان شوند انگار بارانِ کتاب باریده و دکمه توقف را زدهاند. بعد احتمالا دستش را میگذاشته زیر سرش و چشمهایش را میبسته و تصور میکرده نویسندگانِ کتاب دارند کلماتشان را روی سرش میریزند و همان طور خوابش برده. اولین کتابی بود که روی برد من به راحتی نصب شد و از دیدنش حظ کردم #از_طرف_فرزند_کوچک_شما #روایت #والدین #فرزند #کتاب_خوب 0 29 شکوفه سادات مرجانی بجستانی 1402/3/4 اسکار و خانم صورتی اریک امانوئل اشمیت 3.9 43 . اسکار و خانم صورتی از اون کتاباست که وقتی خستهای، بُریدی، کم آوردی، دلت گرفته، یه شبی بری سرت و بزاری روی پای یه آدم امن، اون همین طور که انگشتاش دارن موهاتو نوازش میکنن برات #اسکار_و_خانم_صورتی بخونه و تو گوش کنی.بعد تهش وقتی قطرههای اشکت و پاک کردی بلند بشی و بهش بگی درست میشه نه؟ و اون همین طور که بهت لبخند میزنه بگه : معلومه. تو از پسش بر میای. داستان دربارهی یک پسر ده ساله به اسم اسکار است که به دلیل سرطان در بیمارستان بستری است او با یک پرستار مواجه میشود و تصمیم میگیرد برای خدا نامه بنویسید. از جناب اشمیت #خرده_جنایت_های_زناشویی رو خونده بودم واونم خیلی کتاب خوبی بود این کتاب هر بهانهای رو برای کتاب نخواندن از شما میگیرد. خوش خوان، روان، جذاب، کوتاه و با قیمت خیلی مناسب. یک لقمهی کتابی که حالتون و خوب و خراب میکنه. ببینم چه میکنید. توی این کتاب منظور از «یک روز میتونه به اندازهی یک عمر بگذره» رو کامل متوجه بشید بخش هایی از کتاب: «من اسکارم، ده سالمه، تو خونه گربه و سگ رو آتیش زدم.(فکر کنم حتی ماهی گلی هم کباب کرده باشم!) اولینباره که برات نامه مینویسم چون تا حالا بهخاطر درسهام وقت نداشتم» میتونستم خیلی راحت بهجای اینها بنویسم : «بهم میگن کله تخممرغی، هفتساله بهنظر میرسم، بهخاطر سرطانم تو بیمارستان زندگی میکنم و هیچوقت نوشتهای برات نفرستادم چون فکر نمیکنم حتی وجود داشته باشی!» _حالا برای چی باید برای خدا بنویسم؟ _کمتر احساس تنهایی میکنی. _ احساس تنهایی کمتر با کسی که وجود نداره؟ _به وجودش بیار. به سمت من خم شد. _ هر بار که تو یهکم بهش فکر میکنی یهکم بیشتر به وجودش میاری؛ اگه همینطور ادامه بدی کامل میشه؛ اون حالتو خوب میکنه. _این یه تقویمه... تقویم دوازده روزِ پیشگو! میخوام یه بازی کنیم؛ من و تو، بهخصوص تو! از امروز تو، هر روزش رو نگاه میکنی و به خودت میگی: «این واسه من ده سال حساب میشه» _ده سال؟ _آره، یه روزت، ده سال! _خب اینطوری دوازده روزه، صد و سی ساله میشم! _ آره متوجه شدی؟ مامی صورتی بوسیدتم؛ خوشش اومد! فهمیدم! بعد رفت. #اریک_امانوئل_اشمیت #معصومه_صفایی_راد #انتشارات_کتابستان #کتاب #خدا 1 7 شکوفه سادات مرجانی بجستانی 1402/3/3 ایران شهر جلد 5 محمدحسن شهسواری 4.5 6 . از یک کتاب چه انتظاری دارید داستان باشد،واقعی باشد،تاریخ و فرهنگ داشته باشد،گاهی شما را بخنداند و یا بگریاند،غافلگیرتان کند،به درد امروزتان بخورد. هر چیزی که بخواهید را میتواند در #ایران_شهر پیدا کنید.کتاب شلوغی که شخصیتهای متعدد و متفاوتش زنده میشوند و از صفحات کتاب بیرون میآیند و شما را نگران،خوشحال و غمگین میکنند.مرا هم دلتنگ کردهاند. ایران شهر کتاب چند جلدی است که ظاهر و باطنش شما را به فکر وا میدارد.من صداقت کتاب را دوست داشتم.وقتی کاستیها،ضعفها و قدرتها در هر دورهای همگی در کنار هم بیان شوند مخاطب احساس بهتری دارد.مخاطب وقتی حُسن پهلوی را بداند ضعفش را هم میپذیرد و وقتی ضعف انقلاب را بداند حُسنش را باور میکند.چیزی که انگار سالهاست همه میخواهند در پستوها پنهانش کنند و از بیانش واهمه دارند. ایران شهر جز کتبی بود که همهاش را دوست داشتم از طراحی جلد و فصل بندی تا خلاقیت در نوع شمارهگذاری صفحات و نقشه ضمیمه شده،داستانش هم که جای خود داشت. حقیقتش من خیلی اهل دنبال کردن دنباله دارها نیستم در عصر انتظار متولد شدهام و دنیا تا دلتان بخواد برای من انتظار تراشیده است دیگر دلم نمیخواهد خودم برای خودم انتظار بسازم.برای همین معمولا تا کتاب و سریالی به فرجام نرسد و دست انتظار از دامنش کوتاه نشود،سراغش نمیروم.با همین تصور ایران شهر دست گرفتم.انتهای جلد چهارم متوجه شدم که مجلدات چاپ نشده ای در راهند.حال من دیدنی بود. کوکا شهسواری خدا رو کولت.بیا آقایی کن همی چند جلدم روونه چاپ خونه کن.شما دلت میاد مو دل نِگرون و بیخبر از ای همه آدم باشم داستان شخصیتهای متفاوت با دیدگاهها و فرهنگهای مختلف را با شروع جنگ روایت میکند نویسنده به اجداد برخی ازشخصیتها هم سری زده است.کتاب در روز ۲۹ شهریور ماه سال ۱۳۵۹ آغاز میشود.در جلد ۵ام رسیدهایم به پایان روز۶ مهر ۱۳۵۹. از من میپرسید به شما خواهم گفت کتاب برای تمام اغشار جامعه با هر طرز فکری مناسب است.ایران شهر را اگر ایرانی هستید دوست خواهید داشت. حالا که کمی از مبانی نوشتن را یادگرفتهام خوب میدانم نویسنده پوستش کنده شده تا توانسه اینقدر شخصیتِ خوبِ باورپذیر بسازد خدا قوت کتاب را اسفند تمام کردم.امشب مناسبترین فرصت بود برای معرفیاش. به بهانه سوم خرداد #محمد_حسن_شهسواری #شهرستان_ادب #ایران 0 13 شکوفه سادات مرجانی بجستانی 1402/3/3 ایران شهر جلد 4 محمدحسن شهسواری 4.4 4 . از یک کتاب چه انتظاری دارید داستان باشد،واقعی باشد،تاریخ و فرهنگ داشته باشد،گاهی شما را بخنداند و یا بگریاند،غافلگیرتان کند،به درد امروزتان بخورد. هر چیزی که بخواهید را میتواند در #ایران_شهر پیدا کنید.کتاب شلوغی که شخصیتهای متعدد و متفاوتش زنده میشوند و از صفحات کتاب بیرون میآیند و شما را نگران،خوشحال و غمگین میکنند.مرا هم دلتنگ کردهاند. ایران شهر کتاب چند جلدی است که ظاهر و باطنش شما را به فکر وا میدارد.من صداقت کتاب را دوست داشتم.وقتی کاستیها،ضعفها و قدرتها در هر دورهای همگی در کنار هم بیان شوند مخاطب احساس بهتری دارد.مخاطب وقتی حُسن پهلوی را بداند ضعفش را هم میپذیرد و وقتی ضعف انقلاب را بداند حُسنش را باور میکند.چیزی که انگار سالهاست همه میخواهند در پستوها پنهانش کنند و از بیانش واهمه دارند. ایران شهر جز کتبی بود که همهاش را دوست داشتم از طراحی جلد و فصل بندی تا خلاقیت در نوع شمارهگذاری صفحات و نقشه ضمیمه شده،داستانش هم که جای خود داشت. حقیقتش من خیلی اهل دنبال کردن دنباله دارها نیستم در عصر انتظار متولد شدهام و دنیا تا دلتان بخواد برای من انتظار تراشیده است دیگر دلم نمیخواهد خودم برای خودم انتظار بسازم.برای همین معمولا تا کتاب و سریالی به فرجام نرسد و دست انتظار از دامنش کوتاه نشود،سراغش نمیروم.با همین تصور ایران شهر دست گرفتم.انتهای جلد چهارم متوجه شدم که مجلدات چاپ نشده ای در راهند.حال من دیدنی بود. کوکا شهسواری خدا رو کولت.بیا آقایی کن همی چند جلدم روونه چاپ خونه کن.شما دلت میاد مو دل نِگرون و بیخبر از ای همه آدم باشم داستان شخصیتهای متفاوت با دیدگاهها و فرهنگهای مختلف را با شروع جنگ روایت میکند نویسنده به اجداد برخی ازشخصیتها هم سری زده است.کتاب در روز ۲۹ شهریور ماه سال ۱۳۵۹ آغاز میشود.در جلد ۵ام رسیدهایم به پایان روز۶ مهر ۱۳۵۹. از من میپرسید به شما خواهم گفت کتاب برای تمام اغشار جامعه با هر طرز فکری مناسب است.ایران شهر را اگر ایرانی هستید دوست خواهید داشت. حالا که کمی از مبانی نوشتن را یادگرفتهام خوب میدانم نویسنده پوستش کنده شده تا توانسه اینقدر شخصیتِ خوبِ باورپذیر بسازد خدا قوت کتاب را اسفند تمام کردم.امشب مناسبترین فرصت بود برای معرفیاش. به بهانه سوم خرداد #محمد_حسن_شهسواری #شهرستان_ادب #ایران 0 7 شکوفه سادات مرجانی بجستانی 1402/3/3 ایران شهر جلد 3 محمدحسن شهسواری 4.5 4 . از یک کتاب چه انتظاری دارید داستان باشد،واقعی باشد،تاریخ و فرهنگ داشته باشد،گاهی شما را بخنداند و یا بگریاند،غافلگیرتان کند،به درد امروزتان بخورد. هر چیزی که بخواهید را میتواند در #ایران_شهر پیدا کنید.کتاب شلوغی که شخصیتهای متعدد و متفاوتش زنده میشوند و از صفحات کتاب بیرون میآیند و شما را نگران،خوشحال و غمگین میکنند.مرا هم دلتنگ کردهاند. ایران شهر کتاب چند جلدی است که ظاهر و باطنش شما را به فکر وا میدارد.من صداقت کتاب را دوست داشتم.وقتی کاستیها،ضعفها و قدرتها در هر دورهای همگی در کنار هم بیان شوند مخاطب احساس بهتری دارد.مخاطب وقتی حُسن پهلوی را بداند ضعفش را هم میپذیرد و وقتی ضعف انقلاب را بداند حُسنش را باور میکند.چیزی که انگار سالهاست همه میخواهند در پستوها پنهانش کنند و از بیانش واهمه دارند. ایران شهر جز کتبی بود که همهاش را دوست داشتم از طراحی جلد و فصل بندی تا خلاقیت در نوع شمارهگذاری صفحات و نقشه ضمیمه شده،داستانش هم که جای خود داشت. حقیقتش من خیلی اهل دنبال کردن دنباله دارها نیستم در عصر انتظار متولد شدهام و دنیا تا دلتان بخواد برای من انتظار تراشیده است دیگر دلم نمیخواهد خودم برای خودم انتظار بسازم.برای همین معمولا تا کتاب و سریالی به فرجام نرسد و دست انتظار از دامنش کوتاه نشود،سراغش نمیروم.با همین تصور ایران شهر دست گرفتم.انتهای جلد چهارم متوجه شدم که مجلدات چاپ نشده ای در راهند.حال من دیدنی بود. کوکا شهسواری خدا رو کولت.بیا آقایی کن همی چند جلدم روونه چاپ خونه کن.شما دلت میاد مو دل نِگرون و بیخبر از ای همه آدم باشم داستان شخصیتهای متفاوت با دیدگاهها و فرهنگهای مختلف را با شروع جنگ روایت میکند نویسنده به اجداد برخی ازشخصیتها هم سری زده است.کتاب در روز ۲۹ شهریور ماه سال ۱۳۵۹ آغاز میشود.در جلد ۵ام رسیدهایم به پایان روز۶ مهر ۱۳۵۹. از من میپرسید به شما خواهم گفت کتاب برای تمام اغشار جامعه با هر طرز فکری مناسب است.ایران شهر را اگر ایرانی هستید دوست خواهید داشت. حالا که کمی از مبانی نوشتن را یادگرفتهام خوب میدانم نویسنده پوستش کنده شده تا توانسه اینقدر شخصیتِ خوبِ باورپذیر بسازد خدا قوت کتاب را اسفند تمام کردم.امشب مناسبترین فرصت بود برای معرفیاش. به بهانه سوم خرداد #محمد_حسن_شهسواری #شهرستان_ادب #ایران 0 8 شکوفه سادات مرجانی بجستانی 1402/3/3 ایران شهر جلد 2 محمدحسن شهسواری 4.5 6 . از یک کتاب چه انتظاری دارید داستان باشد،واقعی باشد،تاریخ و فرهنگ داشته باشد،گاهی شما را بخنداند و یا بگریاند،غافلگیرتان کند،به درد امروزتان بخورد. هر چیزی که بخواهید را میتواند در #ایران_شهر پیدا کنید.کتاب شلوغی که شخصیتهای متعدد و متفاوتش زنده میشوند و از صفحات کتاب بیرون میآیند و شما را نگران،خوشحال و غمگین میکنند.مرا هم دلتنگ کردهاند. ایران شهر کتاب چند جلدی است که ظاهر و باطنش شما را به فکر وا میدارد.من صداقت کتاب را دوست داشتم.وقتی کاستیها،ضعفها و قدرتها در هر دورهای همگی در کنار هم بیان شوند مخاطب احساس بهتری دارد.مخاطب وقتی حُسن پهلوی را بداند ضعفش را هم میپذیرد و وقتی ضعف انقلاب را بداند حُسنش را باور میکند.چیزی که انگار سالهاست همه میخواهند در پستوها پنهانش کنند و از بیانش واهمه دارند. ایران شهر جز کتبی بود که همهاش را دوست داشتم از طراحی جلد و فصل بندی تا خلاقیت در نوع شمارهگذاری صفحات و نقشه ضمیمه شده،داستانش هم که جای خود داشت. حقیقتش من خیلی اهل دنبال کردن دنباله دارها نیستم در عصر انتظار متولد شدهام و دنیا تا دلتان بخواد برای من انتظار تراشیده است دیگر دلم نمیخواهد خودم برای خودم انتظار بسازم.برای همین معمولا تا کتاب و سریالی به فرجام نرسد و دست انتظار از دامنش کوتاه نشود،سراغش نمیروم.با همین تصور ایران شهر دست گرفتم.انتهای جلد چهارم متوجه شدم که مجلدات چاپ نشده ای در راهند.حال من دیدنی بود. کوکا شهسواری خدا رو کولت.بیا آقایی کن همی چند جلدم روونه چاپ خونه کن.شما دلت میاد مو دل نِگرون و بیخبر از ای همه آدم باشم داستان شخصیتهای متفاوت با دیدگاهها و فرهنگهای مختلف را با شروع جنگ روایت میکند نویسنده به اجداد برخی ازشخصیتها هم سری زده است.کتاب در روز ۲۹ شهریور ماه سال ۱۳۵۹ آغاز میشود.در جلد ۵ام رسیدهایم به پایان روز۶ مهر ۱۳۵۹. از من میپرسید به شما خواهم گفت کتاب برای تمام اغشار جامعه با هر طرز فکری مناسب است.ایران شهر را اگر ایرانی هستید دوست خواهید داشت. حالا که کمی از مبانی نوشتن را یادگرفتهام خوب میدانم نویسنده پوستش کنده شده تا توانسه اینقدر شخصیتِ خوبِ باورپذیر بسازد خدا قوت کتاب را اسفند تمام کردم.امشب مناسبترین فرصت بود برای معرفیاش. به بهانه سوم خرداد #محمد_حسن_شهسواری #شهرستان_ادب #ایران 0 7 شکوفه سادات مرجانی بجستانی 1402/3/3 ایران شهر جلد 1 محمدحسن شهسواری 4.2 14 . از یک کتاب چه انتظاری دارید داستان باشد،واقعی باشد،تاریخ و فرهنگ داشته باشد،گاهی شما را بخنداند و یا بگریاند،غافلگیرتان کند،به درد امروزتان بخورد. هر چیزی که بخواهید را میتواند در #ایران_شهر پیدا کنید.کتاب شلوغی که شخصیتهای متعدد و متفاوتش زنده میشوند و از صفحات کتاب بیرون میآیند و شما را نگران،خوشحال و غمگین میکنند.مرا هم دلتنگ کردهاند. ایران شهر کتاب چند جلدی است که ظاهر و باطنش شما را به فکر وا میدارد.من صداقت کتاب را دوست داشتم.وقتی کاستیها،ضعفها و قدرتها در هر دورهای همگی در کنار هم بیان شوند مخاطب احساس بهتری دارد.مخاطب وقتی حُسن پهلوی را بداند ضعفش را هم میپذیرد و وقتی ضعف انقلاب را بداند حُسنش را باور میکند.چیزی که انگار سالهاست همه میخواهند در پستوها پنهانش کنند و از بیانش واهمه دارند. ایران شهر جز کتبی بود که همهاش را دوست داشتم از طراحی جلد و فصل بندی تا خلاقیت در نوع شمارهگذاری صفحات و نقشه ضمیمه شده،داستانش هم که جای خود داشت. حقیقتش من خیلی اهل دنبال کردن دنباله دارها نیستم در عصر انتظار متولد شدهام و دنیا تا دلتان بخواد برای من انتظار تراشیده است دیگر دلم نمیخواهد خودم برای خودم انتظار بسازم.برای همین معمولا تا کتاب و سریالی به فرجام نرسد و دست انتظار از دامنش کوتاه نشود،سراغش نمیروم.با همین تصور ایران شهر دست گرفتم.انتهای جلد چهارم متوجه شدم که مجلدات چاپ نشده ای در راهند.حال من دیدنی بود. کوکا شهسواری خدا رو کولت.بیا آقایی کن همی چند جلدم روونه چاپ خونه کن.شما دلت میاد مو دل نِگرون و بیخبر از ای همه آدم باشم داستان شخصیتهای متفاوت با دیدگاهها و فرهنگهای مختلف را با شروع جنگ روایت میکند نویسنده به اجداد برخی ازشخصیتها هم سری زده است.کتاب در روز ۲۹ شهریور ماه سال ۱۳۵۹ آغاز میشود.در جلد ۵ام رسیدهایم به پایان روز۶ مهر ۱۳۵۹. از من میپرسید به شما خواهم گفت کتاب برای تمام اغشار جامعه با هر طرز فکری مناسب است.ایران شهر را اگر ایرانی هستید دوست خواهید داشت. حالا که کمی از مبانی نوشتن را یادگرفتهام خوب میدانم نویسنده پوستش کنده شده تا توانسه اینقدر شخصیتِ خوبِ باورپذیر بسازد خدا قوت کتاب را اسفند تمام کردم.امشب مناسبترین فرصت بود برای معرفیاش. به بهانه سوم خرداد #محمد_حسن_شهسواری #شهرستان_ادب #ایران 0 8 شکوفه سادات مرجانی بجستانی 1402/2/30 چگونه مرور کتاب بنویسیم؟: مرورنویسی برای مشاوره خوانندگان برد هوپر 3.3 26 . _کتاب چگونه مرور کتاب بنویسیم؟بهنظرم بخونیش خوب باشه. خوندم! _خوندی!؟پس چرا معرفیش نکردی؟ خیلی کتابا هست میخونم ولی فرصت نشده معرفی کنم.این کتاب که حیطهاش تخصصیه _هرچی خوندی معرفی کن.تو چیکار داری تخصصی هست یا نه.کی معرفیش میکنی؟ هروقت بچهها،کارهای خونه،کارهای شخصی و غیر شخصی و اینترنت اجازه دادن یه دفعه بگو هیچ وقت زدیم زیر خنده کتاب درمورد #آموزش_مرور_نویسی است و نگاهی به #نقد و #گزارمان_نویسی هم دارد و تفاوت هر کدام با دیگری بههمراه مثالهایی پرداخته است. اگر در حوزه #معرفی_کتاب فعالید از دستش ندهید بخش هایی از کتاب: مشاوران املاک موفق با این ضربالمثل قسم میخورند که سه عامل مهم در تضمین فروش،موقعیت ملک،موقعیت ملک و بازهم موقعیت ملک است و همونطور که قبلاً گفته شد این مفهوم را میتوان با یک تغییر در مورد #بررسی_کتاب هم بکار برد سه عامل مهم در تبدیل شدن به یک مرور نویس موفق تجربه، تجربه و بازهم تجربه است. فردی که به #مرور_نویسی علاقه دارد باید با نگرش انتقادی بخواند و بخواند و بخواند یا گوش دهد و سپس به فکر مرور نویسی بیفتد. برای #مرور_نویس خوب تجربه ضروری نه بهتر است بگویم حیاتی است تجربه در خواندن کتاب، تجربه در خواندن مرور و تجربه در نوشتن مرور. مرورنویس باید ذهنی باز و پذیرا داشته باشد. انتشار یک کتاب لزوماً بهمعنای خوب بودن آن نیست،همه نوع کتاب بدی هم منتشر میشود. درست نیست کتابی را مورد انتقاد قرار دهید صرفاً به این دلیل که دربارهی چیزی است که مورد علاقه شما نیست یا در مواجهه با آن احساس پریشانی میکنید. نمیتوانید کتابی را بهخاطر آنچه درباره آن است مورد انتقاد قرار دهید. تحقیر نکنید،سخنرانی نکنید،دادوبیداد هم نکنید. نوشتن روان و آسان بهترین راه است. یک مرور خوب آنست که کتاب را براساس دیگر کتابهای همردهی خودش مورد قضاوت قرار دهید، یعنی سیب را با سیب مقایسه کند نه با پرتقال. مرور خوب سرزنده است و بیانی مطمئن دارد بیانی که نشان میدهد مرورنویس بر مطالب #کتاب یا #کتاب_گویا تسلط کافی دارد. #کتابخانههای_عمومی مخزن کتاب و منتشرکننده اطلاعات هستند اما یکیدیگر از ظرفیتهای مهم آنها برگزاری برنامههای عمومی است یکی از این برنامههای عمومی میتواند حمایت از کارگاههای مرور نویسی باشد (قابل توجه مسئولین کتابخانها. آقای هوپر با شما هستن) #برد_هوپر #انتشارات_ترجمان #علیرضا_شفیعی_نسب #نهاد_کتابخانه_های_عمومی_کشور Brad_hooper# #writingreviewsforreadersadvisory 0 5 شکوفه سادات مرجانی بجستانی 1402/2/30 چگونه مرور کتاب بنویسیم؟: مرورنویسی برای مشاوره خوانندگان برد هوپر 3.3 26 . _کتاب چگونه مرور کتاب بنویسیم؟بهنظرم بخونیش خوب باشه. خوندم! _خوندی!؟پس چرا معرفیش نکردی؟ خیلی کتابا هست میخونم ولی فرصت نشده معرفی کنم.این کتاب که حیطهاش تخصصیه _هرچی خوندی معرفی کن.تو چیکار داری تخصصی هست یا نه.کی معرفیش میکنی؟ هروقت بچهها،کارهای خونه،کارهای شخصی و غیر شخصی و اینترنت اجازه دادن یه دفعه بگو هیچ وقت زدیم زیر خنده کتاب درمورد #آموزش_مرور_نویسی است و نگاهی به #نقد و #گزارمان_نویسی هم دارد و تفاوت هر کدام با دیگری بههمراه مثالهایی پرداخته است. اگر در حوزه #معرفی_کتاب فعالید از دستش ندهید بخش هایی از کتاب: مشاوران املاک موفق با این ضربالمثل قسم میخورند که سه عامل مهم در تضمین فروش،موقعیت ملک،موقعیت ملک و بازهم موقعیت ملک است و همونطور که قبلاً گفته شد این مفهوم را میتوان با یک تغییر در مورد #بررسی_کتاب هم بکار برد سه عامل مهم در تبدیل شدن به یک مرور نویس موفق تجربه، تجربه و بازهم تجربه است. فردی که به #مرور_نویسی علاقه دارد باید با نگرش انتقادی بخواند و بخواند و بخواند یا گوش دهد و سپس به فکر مرور نویسی بیفتد. برای #مرور_نویس خوب تجربه ضروری نه بهتر است بگویم حیاتی است تجربه در خواندن کتاب، تجربه در خواندن مرور و تجربه در نوشتن مرور. مرورنویس باید ذهنی باز و پذیرا داشته باشد. انتشار یک کتاب لزوماً بهمعنای خوب بودن آن نیست،همه نوع کتاب بدی هم منتشر میشود. درست نیست کتابی را مورد انتقاد قرار دهید صرفاً به این دلیل که دربارهی چیزی است که مورد علاقه شما نیست یا در مواجهه با آن احساس پریشانی میکنید. نمیتوانید کتابی را بهخاطر آنچه درباره آن است مورد انتقاد قرار دهید. تحقیر نکنید،سخنرانی نکنید،دادوبیداد هم نکنید. نوشتن روان و آسان بهترین راه است. یک مرور خوب آنست که کتاب را براساس دیگر کتابهای همردهی خودش مورد قضاوت قرار دهید، یعنی سیب را با سیب مقایسه کند نه با پرتقال. مرور خوب سرزنده است و بیانی مطمئن دارد بیانی که نشان میدهد مرورنویس بر مطالب #کتاب یا #کتاب_گویا تسلط کافی دارد. #کتابخانههای_عمومی مخزن کتاب و منتشرکننده اطلاعات هستند اما یکیدیگر از ظرفیتهای مهم آنها برگزاری برنامههای عمومی است یکی از این برنامههای عمومی میتواند حمایت از کارگاههای مرور نویسی باشد (قابل توجه مسئولین کتابخانها. آقای هوپر با شما هستن) #برد_هوپر #انتشارات_ترجمان #علیرضا_شفیعی_نسب #نهاد_کتابخانه_های_عمومی_کشور Brad_hooper# #writingreviewsforreadersadvisory 0 16 شکوفه سادات مرجانی بجستانی 1402/2/8 مناجات عباس حسین نژاد 4.2 15 . کتاب کوچکی بود.حتی از کف دست کوچک من هم کوچکتر.اتفاقی بازش کردم و نوشته بود: «خدایا ما را با خر طرف نکن!» لبخند سروکلهاش روی لبهایم پیدا شد کتاب را بستم و دوباره بازش کردم این بار نوشته بود : «خدایا قدرت مهار «سگ درون» مان را عنایت کن تا نزدیکانمان را اینقدر آزرده نسازیم!» من هم ادامه دادم : «خدایا کمک کن پاچه نگیریم و پاچهمون رو نگیرن.» ناگهان یاد داستان موسی و شبانِ مولانا میافتم. چقدر ما به شبان بودن محتاجیم خدا. #مناجات دردودل خودمانی با خداست.دعاهای دلنشینی که آدمیزاد را وا میدارد با خدا حرف بزند و خدا چقدر شنیدن حرفهای بندگانش را دوست دارد. کتاب کوچکی که در هر صفحهاش یک دعای صمیمی با خدا جا خوش کرده است و من مطمئنم در دل ما هم سالهاست جاگیر بوده است.در دل همهی ما. دست #عباس_حسین_نژاد درد نکند که با اصطلاحات زیبا و کلمات به جا همان را که در دل همهی ماست و میخواستیم بگوییم در کتابچهی نازنینی جمع کرد تا یادمان نرود می شود با زبانی ساده و بیآلایش بدون هرگونه تکلف با خدا درددل کرد حرف زد و دعا کرد. همین امشب وقت معرفی این کتاب بود همین امشبی که فقط یک روز دیگر از نفس کشیدن رمضان امسال باقیست .میگم خدایا یه وقت این آخرین رمضان ما نباشه؟! این کتاب برای شماست،برای خود خودتان. به دور از هر اعتقادی این کتاب را بخرید و بخوانید. مطمئنم حالتان را خوب میکند. حال رابطهتان با خدا را هم. بخش هایی از کتاب : خدایا ما را به بخش VIP درگاهت راه بده! خدایا،ما قدّمان به آرزوهایمان نمیرسد،لطفا کوتاه بیا! خدایا عقل معاش به اهالی فرهنگ و عقل فرهنگ به اهالی تجارت عطا بفرما خدایا بازی رو از این پیچیدهتر نکن خدایا روزی ما را دست آدمهای عوضی قرار نده خدایا ما را مایه عبرت دیگران نکن خدایا منعمم گردان به خرپولی و خرسندی خدایا می شود که بخشی از نقشههایت را برای زندگی ما رو کنی؟! خدایا سر کیسه رحمتت را شل کن خدایا ما را ماهیگیر آبهای گل آلود مخواه! خدایا! میشود گذشتهی بد ما را به یک آینده خوب تبدیل کنی؟ یا مبدل السیئات بالحسنات! خدایا! از نماز و روزه هایمان به تو پناه می بریم! خدایا هارد و رم قلب و روح ما ازآنچه تو دوست نداری پر شده، بازیابی حالت کارخانه و بازگشت به معصومیت ابتدایی لطفا! #مناجات #کتاب #کتاب_خوب #کتاب_بخوانیم #ماه_رمضان #انتشارات_سوره_مهر #دردودل_باخدا 1 14 شکوفه سادات مرجانی بجستانی 1402/2/8 مدیر مدرسه جلال آل احمد 3.8 137 . بعضی از آدمها همیشه ناراضی هستند و مدام به جای تغییر نگرش دنبال تغییر شرایط میگردند تا بلکه به رضایتی برسند اما با تغییر شرايط هم دلایل دیگری برای نارضایتی پیدا میکنند.این چیزی بود که در این کتاب مرا به فکر فرو برد. #مدیر_مدرسه داستان معلمی است سی و چند ساله با ده سال سابقه تدریس که از شرایط، سختیها و درآمد معلمی ناراضی است و دلش یک شغل بیدردسر طلب میکند او با دادن رشوه مدیر دبستانی تازه تاسیس به اسم «نوبنیاد» را قبول میکند که دور از شهر قرار دارد. او که فکر میکند مدیر هیچکاره است و باید یک گوشه آرام در دفترش به دور از گچ و تخته باشد و اینطور توانسته از سختیهای معلمی فرار کند اما حالا باید سرپرستی ناظم، معلمین، سرایدارها و ۲۳۵ شاگرد و بعضی از خانواده های آنها را بر عهده بگیرد او هر روز با مسئلهای مواجه است و دوست دارد کاستیها را برطرف کند اما این آن چیزی نبود که او تصور میکرد در طی داستان او متوجه میشود که کارهایی که از انجام آن عارش میآمد را انجام داده است و به آن مبتلا شده است بخشی از کتاب این روزها که دیگر عهد بوق نیست.حالا دیگر حتی وزرای فرهنگ هم اذعان میکنند که این اسمها و فرمولها و سنهها و محفوظات،جایی از عمر پر از بیکاری فردای بچهها را نخواهد گرفت؛ و ناچار باید در مدرسه، هر بچهای کاری یاد بگیرد.هنری فنی، صنعتی تا اگر از پتهها و کاغذپارههای قاب گرفته کاری برنیامد و میزی خالی نبود، کسی از گرسنگی نمیرد.پس چه بهتر از کاردستی؟ پس زنده باد مقوای قوطیهای کفش و شیرینی، تازه اگر همهی بچهها پدری داشته باشند که بتوانند هرشب دستمال بستهای به خانه بیاورد و زندهتر باد کاغذهای روغنی رنگووارنگ ورقی یک عباسی! #کتاب #کتاب_خوب #کتاب_بخوانیم #جلال_آل_احمد #آموزش_پرورش #انتشارات_فردوس 0 11 شکوفه سادات مرجانی بجستانی 1402/2/8 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 163 . بعضی از کتاب ها ساده،کوتاه و معمولی به نظر میرسند اما با کمی دقت متوجه میشوی بسیار پیچیده عمیق و خاص هستند #پیرمرد_و_دریا برای من اینگونه بود داستان دربارهی پیرمرد ماهیگیری به نام سانتیاگو است که ۸۴ روز است که هیچ صیدی نداشته است و مردم بدترین شکل بداقبالی و بدشانسی را که «سالائو» نام دارد به او نسبت میدهند او تصمیم میگیرد به دریا برود و هر طور شده ماهی بگیرد این آغاز مسیر پر فراز و نشیبی است که او قرار است پشت سر بگذراند من بعد از خواندن کتاب از خودم پرسیدم اگر تو هم سالائو بشی بازم به اندازه سانتیاگو همانقدر امیدوار تا آخرین نفس حاضری بجنگی؟ بعدش چی اگر نتیجه اونی نشد که فکر میکردی بازم مثل سانتیاگو راضی و آروم و شکرگزار هستی؟ داستان پر از مفاهیم امیدبخش است و در ستایش تلاش کردن،ناامید نشدن و تا آخرین نفس جنگیدن حرفها زده است جالب اینجاست که #ارنست_همینگوی اشاره مستقیم به مفاهیم ذکر شده نکرده است و مفاهیم در ضمیر ناخودآگاه خواننده شکل میگیرد کتاب با ترجمهی آقای #نجف_دریابندری و توسط #انتشارات_خوارزمی به چاپ رسیده است و شامل دو بخش است بخش نخست که در مورد ارنست همینگوی است و بخش دوم که داستان است این را گفتم که بدانید داستان کوتاهی است بخش هایی از کتاب : بهتره به چیزایی که ندارم فکر نکنم بهجاش به چیزایی که دارم فکر میکنم من یه عالمه امید دارم بهتره به امید فکر کنم آدم را برای شکست نساختهاند آدم ممکنه از بین بره ولی شکست نمیخوره حالا وقتش نیست که ببینی چه نداری ببین با آنچه داری چکار میتونی بکنی اگر جایی باشد که بخت بفروشند دلم می خواهد کمی بخرم عکس: کفه نمکی واقع در ۴۰کیلومتری شهرستان بردسکن که فصل بهار کویر را به دریا تبدیل کرده است #کتاب #کتاب_خوب #کتاب_بخوانیم #امید #تلاش #کفه_نمکی #دریا #صید #ماهیگیر 0 8 شکوفه سادات مرجانی بجستانی 1402/2/8 طبقه هفتم غربی جمشید خانیان 3.6 14 . امیرعلی گفت:«کشیدن که میکشم.میگم نکنه یه وَخ بد باشه برا حالتون!» پيرمرد با لبخند گفت:«نور؟» و سرفه کرد.آهسته و بریده بریده ادامه داد:«نور که خوبه_ تا حالا دیدی_ کسی پیدا بشه_ بگه نور بَده.» امیرعلی گفت:«بابام میگفت تو جنگل دو جور درخت داریم اونایی که نورپسندن، یکی هم اونایی که سایه پسندن. بلوط نورپسنده، شمشاد نه، سایه پسنده. گفتم نکنه حساب این جور چیزاس که پردهها رو کشیدین.» تا به حال حتما برای شما هم پیش آمده است که از آخرین باری که یک غذا را خوردهاید مدت زیادی گذشته باشد و حالا که میل می کنید خیلی به شما چسبیده و کیف کردهاید آخرش هم در حالی که از دو انگشت شصت و اشارهی آغشته به غذا هم نمیتوانید بگذرید، گفتهاید: «خیلی وقت بود یه همچنین غذایی نخورده بودم، خیلی چسبید، حیف که کم بود». طبقه هفتم غربی برای من همین احساس را داشت لطیف،ساده،مهربان،لذت بخش و کوتاه و هر چیز دیگری که بگویم اضافه است رمانِ نوجوان است اما منِ بزرگسال را به این صرافت انداخت که در یادداشتهای شخصیام بنویسم؛ سایر آثار آقای #جمشید_خانیان بعلاوه تمام کتب نوجوان #نشر_افق . داستان پسر نوجوانی است که برای مراقبت از پیرمردی به طبقه هفتم ساختمانی وارد میشود. #طبقه_هفتم_غربی این لقمهی لذت بخشِ لطیف را از خودتان دریغ نکنید، بخوانیدش. #کتاب #کتاب_بخوانید #انتشارات_افق #رمان_نوجوان #لقمه_لذیذ 0 14