یادداشت شکوفه سادات مرجانی بجستانی
1402/2/8
. بعضی از آدمها همیشه ناراضی هستند و مدام به جای تغییر نگرش دنبال تغییر شرایط میگردند تا بلکه به رضایتی برسند اما با تغییر شرايط هم دلایل دیگری برای نارضایتی پیدا میکنند.این چیزی بود که در این کتاب مرا به فکر فرو برد. #مدیر_مدرسه داستان معلمی است سی و چند ساله با ده سال سابقه تدریس که از شرایط، سختیها و درآمد معلمی ناراضی است و دلش یک شغل بیدردسر طلب میکند او با دادن رشوه مدیر دبستانی تازه تاسیس به اسم «نوبنیاد» را قبول میکند که دور از شهر قرار دارد. او که فکر میکند مدیر هیچکاره است و باید یک گوشه آرام در دفترش به دور از گچ و تخته باشد و اینطور توانسته از سختیهای معلمی فرار کند اما حالا باید سرپرستی ناظم، معلمین، سرایدارها و ۲۳۵ شاگرد و بعضی از خانواده های آنها را بر عهده بگیرد او هر روز با مسئلهای مواجه است و دوست دارد کاستیها را برطرف کند اما این آن چیزی نبود که او تصور میکرد در طی داستان او متوجه میشود که کارهایی که از انجام آن عارش میآمد را انجام داده است و به آن مبتلا شده است بخشی از کتاب این روزها که دیگر عهد بوق نیست.حالا دیگر حتی وزرای فرهنگ هم اذعان میکنند که این اسمها و فرمولها و سنهها و محفوظات،جایی از عمر پر از بیکاری فردای بچهها را نخواهد گرفت؛ و ناچار باید در مدرسه، هر بچهای کاری یاد بگیرد.هنری فنی، صنعتی تا اگر از پتهها و کاغذپارههای قاب گرفته کاری برنیامد و میزی خالی نبود، کسی از گرسنگی نمیرد.پس چه بهتر از کاردستی؟ پس زنده باد مقوای قوطیهای کفش و شیرینی، تازه اگر همهی بچهها پدری داشته باشند که بتوانند هرشب دستمال بستهای به خانه بیاورد و زندهتر باد کاغذهای روغنی رنگووارنگ ورقی یک عباسی! #کتاب #کتاب_خوب #کتاب_بخوانیم #جلال_آل_احمد #آموزش_پرورش #انتشارات_فردوس
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.