یادداشتهای سپهر ناصری (54) سپهر ناصری 3 روز پیش هامون و دریا عباس جهانگیریان 1.8 1 هامونو دریا داستانیه عمیقاً ضعیف، که شخصیت وجود دارند چون قهرمان وجود داره. هیچکس نه فعلش نه جملاتش هیچ معنایی نداره، و از همه بدتر تک تک شخصیتهایی به یک شیوه صحبت میکنند، انگار که اصلاً آدمهای مجزایی نیستند و این چی میتونه باشه غیر از ضعف نویسندگی. ایرادات این کتاب بسیاره و من فقط تونستم یه نقطه قوت ازش پیدا کنم و اون رداختن به داستانهای محلی بود، انگار که نویسنده فقط از کنار هم قرار دادن ماهی، دریا و هامون لذت میبرده اما هیچ ایدهای برای نوشتن داستان و نحوه نوشتن داستان هم نداشته. من تا به حال چیزی از آقای عباس جهانگیری نخونده بودم ولی میتونم با جرئت بگم دیگه هم قرار نیست بخونم. 0 3 سپهر ناصری 3 روز پیش کافه ی معنای زندگی مت تریسی 3.2 6 واقعا نمیدونم چرا اینو خوندم و واقعاً متاسفم برای زمانی که صرف کردم. 0 2 سپهر ناصری 1404/4/28 در باب خواندن مارسل پروست 3.7 13 دیدگاه پروست در مورد کتاب و کتابخوانی جذاب و خواندنی است، و تا حد بسیار زیادی من با او موافقم. او در این کتاب متذکر میشود صرف کتابخوانی میتواند باعث ترفیع شعوری و تفکری خواننده شود و چه خواندن ز چقدر خواندن بسیار مهمتر است. حتماً این کتاب کوتاه را بخوانید و از نظریات جناب پروست لذت ببرید. سپهر ناصری ۲۸ تیر ۱۴۰۴ 2 2 سپهر ناصری 1404/4/28 کلاس درس نویسندگی خلاق مارگارت اتوود 4.0 2 میتوان گفت مارگارت اوتوود بهترین فیکشن (Fiction) نویس حال حاضر جهان است و این کتاب اثر ارزشمندی از این نویسنده پا به سن گذاشته برای نویسندگان نسل جوان است که متاسفانه تعداد بسیار کمی دارند. تعداد افرادی که مینویسند بسیار است اما کسانی که خوب مینویسند بسیار بسیار کمتر از گذشته هستند چنانچه آثار ماندگار به ندرت خلق میشوند. این کتاب بهترین راهنما برای نویسندگان نیست اما هدیهای از این نویسنده بزرگ به ماست. سپهر ناصری ۲۸ تیر ۱۴۰۴ 0 5 سپهر ناصری 1404/4/28 سه دفتر (گناه دریا، ابر و کوچه و بهار را باور کن) فریدون مشیری 3.8 4 از فریدون مشیری جز شاهکار انتظار نمیرود و نخواهد رفت. 0 0 سپهر ناصری 1404/4/28 قتل با مسئولیت محدود: رمان کمدی جنایی رابرت فیشر 4.3 1 جک لندن حتی نیم قرن پس از مرگش خوانندگانش را شگفت زده میکند. همه جک لندن را با آثار هیجانی و جذابش از ماجراهای خیره کننده میشناسد. این بار در عین حفظ جذابیت و خاص بودن ماجرایش ثری فلسفی روانشناختی خلق میکند که سعی در نقد جامعهی روزگار خود دارد. نقدی در غالبی جذاب و در بستری سورئال. متاسفانه جک لندن پس از نوشتن نیمی از کتاب از ادامه دادن این داستان پشیمان میشود. سالها بعد رابرت ال. فیش به سراغ این داستان میآید و با تلاشی دوچندان سعی میکند با حفظ سبک لندن ماجرا را به پیش ببرد هرچند که در درک فلسفه لندن و داستان عاجز است اما موفق میشود، متفاوتترین داستان را جک لندن را به پایان برساند و اولین بد من (Bad Man) جذاب تاریخ را به جهان معرفی کند. اگر جک لندن، او که شخصیتهایی خلق میکرد که نظیر ندارند، ادامهی داستان را نگارش میکرد، قطعا داستانی گیراتر خلق میشد. سپهر ناصری ۲۸ تیر ۱۴۰۴ 0 1 سپهر ناصری 1404/4/28 قصه های صمد بهرنگی صمد بهرنگی 4.4 11 صمد بهرنگی مردی که زندگی و مرگ عجیبی داشت. صمد بهرنگی که به لطف فرشید مثقالی تصویرگر داستان ماهی سیاه کوچولو، جوایز بین المللی بسیاری را دریافت کرد همواره نویسندهای مورد بحث بود اما چرا؟ سوء برداشتهای بسیاری در مورد داستان ماهی سیاه کوچولو صورت گرفته و بسیاری سعی بر آن داشتند که از این داستان کودکان برداشتهای سیاسی داشته باشند. حتی از این فراتر رفته و پس از مرگ نویسنده به لطف جلال آل احمد ماجرای تخیلی غرق کردن بهرنگی جلوی چشم دوستانش توسط ساواک را سر زبانها انداختند، که اکنون ثابت شده داستانی ساختگی بیش نبوده و در واقع دلیلی هم برای اقدام به این قتل فرضی وجود نداشته. از زندگی نویسنده که بگذریم میرسیم به داستانها و نوشتههای بهرنگی. برای انبار سعی داشته تا داستانهای فولک و محلی را جمع آوری کرده و بازنویسی کند، چه کاری بسیار پسندیده و شایسته است. با این حال شخص بهرنگی برای بازسازی این داستانها از مهارت کافی برخوردار نبوده و داستانها را به شیوهای بازنویسی کرده که هر کدام در روایت دیالوگ و شخصیت پردازی کمیتشان لنگ میزند. و این موضوع در مورد تقریبا در مورد تمام داستانهای فولک و محلی که او بازنویسی کرده صدق میکند. بهرنگ در داستانهای کودکی که خلق کرده سعی داشته مغز کودکان را با تفکراتی که به عقیده خود، شایستهام پر کند به عنوان مثال در ابتدا یکی از داستانهایش نوشته چههای پولدار حق ندارند داستانهای مرا بخوانند. از سوی دیگر در داستان اولدوز هیچ عنصری که این داستان را مناسب کودکان کند وجود ندارد. بهرنگی نویسندهای که خیلی زود چشم از جهان فرو بست کارنامهی آنچنان پرباری ندارد و تنها داستانی که میتوان آن را در زمرهی ادبیات کودک قرارداد ماهی سیاه کوچولو است که متاسفانه از آن نیز برداشت سیاسی شده. شایسته است که چپگراهای گرامی دست از این داستان کودکانه کشیده و جای دیگر را با پر کنند. سپهر ناصری ۲۸ تیر ۱۴۰۴ 0 0 سپهر ناصری 1404/4/28 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 204 قمارباز که از رمانهای کوتاه داستایوسکی به حساب میاد و برعکس دیگر آثار مهمش مثل جنایت مکافات و ابله از فلسفه لبریز نیست. اما موضوعات مهم بسیاری خود و جامعه شناسی درون این کتاب نهفته شده. بخشهای ابتدایی کتاب روند آرومی داره و هر چقدر که بیشتر پیش میره سرعت اتفاقات بیشتر میشن؛ به گونهای انگار که شخصیت اصلی داستان به مرور خودآگاهیش رو از دست میده و توی یک چرخه باطل غرق میشه. مهمترین قسمت داستان پایانبندی ماجراست که فردی اهل تفکر و تعمق خودخواسته همه چیزش رو از دست میده و در یک چرخه باطل ست و پا میزنه. سپهر ناصری ۲۸ تیر ۱۴۰۴ 0 0 سپهر ناصری 1404/4/28 اولریکا و هشت داستان دیگر خورخه لوئیس بورخس 2.9 11 بورخس همیشه یکی از نویسندههای محبوبم بوده و تحسین شایسته این مرده. این مجموعه قطعا بهترین داستانهاش نیستند اما از ۹ داستانی که توی این کتاب هست به جرات میتونم بگم ۵ تا از داستانها رو واقعاً دوست داشتم. بورخس همیشه پادشاه داستان کوتاه بوده هست و خواهد بود. سپهر ناصری ۲۸ تیر ۱۴۰۴ 0 1 سپهر ناصری 1404/4/28 درک یک پایان جولیان بارنز 3.6 37 به عنوان کتابی که بسیار بسیار تعریفش رو شنیده بودم انتظاراتم رو برآورده نکرد اما اثر قابل قبولی بود، شاید نه چیزی که چندین و چند بار بخونمش اما چیزی که ارزش یک بار خوندن رو برای درک نگرش نویسنده داره. ثلث اول کتاب سعی در توصیف احوالات کودکی شخصیتها داره که مرور زمان بتونیم ثبات و تغییرات شخصیتی رو توی این افراد ببینیم. در همون ابتدا نقل قولی رو مطرح میکنه که در ادامه آوردم: اندکی شتاب زده جواب دادم، «تاریخ دروغ فاتحان است.» «آره، میترسیدم همین را بگویی. به شرطی که فراموش نکنید که خودفریبی شکست خوردگان هم هست. » تمام داستان رو پیش میره و سعی میکنه همین جمله را در ذهن خواننده تبیین کنه، هرچند که رسالت اصلیش نیست اما برای نویسنده مهمه. خیلیا گفتن که پایانبندی داستان یکی از نقاط قوتشه به چرا که غیرقابل پیشبینیه. به نظر من پایانبندی داستان چندان نقطه قوت نیست با این حال برداشتی که من از پایان داستان داشتم این کتاب رو بیشتر در چشمم ارزشمند کرد. من برداشت در یک جمله خلاصه میشه: «همه چیز در مورد شما نیست.» سپهر ناصری ۲۸ تیر ۱۴۰۴ 0 28 سپهر ناصری 1404/3/9 40 قانون موفقیت در کسب و کار اینترنتی: با خداحافظی از کارمندی، حرفه مورد علاقه خود را شروع و تجارت آنلاین راه اندازی کنید و درآمد اینترنتی داشته باشید متیو پائولسن 2.5 1 قطعاً بهترین کتاب در حوزه کسب و کار نیست اما برای کسی که به کلی خارج از این حوزه نشسته میتواند مفید باشد. 0 3 سپهر ناصری 1404/3/9 گربه سرخ ، گربه سیاه مجموعه ی نویسندگان 3.5 1 مجموعه زیبا از داستانهای دلنشین به قلم نویسندگان جهان. 0 3 سپهر ناصری 1404/2/12 ساده دل ولتر 3.9 12 ولتر و آیینهٔ وحشی: سادگی که فساد تمدن را برملا کرد ولتر در «سادهدل» نه تنها طنزپردازی تیزبین، که منتقدی بیپروا است. ولتر نه به دنبال خلق ادبیات ناب، که در پی تیشه زدن به ریشههای فساد اجتماعی بود. این رمان روایتگر داستان هورونِ جوانی است که از سرزمین بومیان آمریکا (سرخپوستان) به فرانسهٔ قرن هجدهم پا میگذارد و در مواجهه با جامعهای که خود را مهد تمدن میداند، به چالشهایی برمیخورد که فساد و ریاکاری را عریان میکند. سادهدل، با وجود قلب پاک و نگاه بیآلایش، در برابر سنتهای پیچیدهٔ مذهبی، تعصبات کورکورانه و اصولی که تبدیل سنت شدهاند و مفهوم خود را از دست دادهاند، قد علم میکند. او که در ابتدا به دلیل سادگی و صداقت، «هرکول» خطاب میشود(هرچند که این حلیهگری نویسنده برای به تصویر کشیدن نادانی کشیشان است)، با استعداد و سادگی که در وجودش دارد به مسیر رشد فکری کشیده میشود و به تدریج در باتلاق فساد جامعه غرق میشود و به مرد دیگری تبدیل میشود، انسانی که نقاب از چهرهٔ تمدن برمیدارد و زشتیهای پنهانش را فریاد میزند. ولتر در این اثر، با ظرافتی کمنظیر، تضاد بین دستورات کتاب مقدس و رفتارهای عملی جامعه را به تصویر میکشد. کلیسای فرانسه، با اسقفان و کشیشانی که چشم بر فساد افراد ذینفوذ میبندد و به نام دین، دوشیزهای را با سفسطۀ صلاح، فداکاری و ارجاع به سخنان نادرست به دام هوسرانی مقامی نانجیب میراند، نمادی از نهادهایی است که اصول اخلاقی را فدای منافع شخصی کردهاند. سادهدل در جایی میپرسد: «چرا شما به برخی فرمانهای کتاب مقدس عمل میکنید و برخی را نادیده میگیرید؟» این پرسشیست که همچون تیری به قلب ریاکاری مذهبی شلیک میشود. طنز تلخ ولتر در پرداخت به دوستی سادهدل و دوست فیسوفاش گوردون نیز خودنمایی میکند. این رابطه، که میتوانست نمادی از همزیستی مسالمتآمیز ادیان باشد، متأسفانه در سایهٔ پایانبندی شتابزدهٔ کتاب به حاشیه رانده میشود. ولتر هرگز نشان نمیدهد که پیوند این دو نفر چگونه بر جامعهٔ فرانسه تأثیر میگذارد یا چرا نامهٔ اسقف - که میتوانست عواقب بسیاری برای سادهدل داشته باشد - ناگهان از محور داستان محو میشود. این ضعف روایی، گویای محدودیتهای سانسور در عصر ولتر است، اما از تاثیرگذاری کلی اثر نمیکاهد. زبان روایت در ابتدا ساده و روان است، اما همانطور که سادهدل با پیچیدگیهای جامعه آشنا میشود، نثر نیز سنگینتر و فلسفیتر میگردد. این تغییر سبک، هوشمندانه ذهنیت قهرمان را بازتاب میدهد: او که روزی جهان را سیاهوسفید میدید، اکنون در هزارتوی خاکستریِ اخلاقیات گرفتار شده است. ولتر در این میان، همچون کارگردانی ماهر، صحنههایی خلق میکند که طنز و تراژدی را در هم میآمیزند؛ مثلاً هنگامی که سادهدل، در اوج بیگناهی، به جرم «سادگی و عاشقی» گرفتار مردمانی میشود که تنها توانایی ظلم کردن دارند و از نیکی به کسی عاجزند، چرا که اجازهاش را ندارند. آندره ژید، نویسندهٔ فرانسوی، دربارهٔ این اثر میگوید: «ولتر در «سادهدل» ثابت کرد که طنز میتواند عمیقترین حقیقتها را در لفافهٔ خنده پنهان کند». این جمله به خوبی جوهرهٔ کتاب را توصیف میکند: روایتی که از لایههای طنز عبور میکند تا زخمهای جامعه را نشان دهد. با این حال، برخی منتقدان مانند گوستاو لانسون، پایانبندی کتاب را ناتمام میدانند و معتقدند ولتر نتوانست به درستی تمام نخهای داستانی را جمع کند. «سادهدل» امروز نیز تازه است، نه به خاطر طنزش، بلکه به دلیل هشدارهایی که دربارهٔ خطراتِ جایگزینی سنت به جای اخلاق، و ریاکاری به جای ایمان میدهد. شاید جملهای از خود ولتر بهترین نتیجهگیری باشد: «هرجا انسانها را دیدی که به نام خدا گرد هم آمدهاند، بدان که فاجعه نزدیک است». سپهر ناصری ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴ 0 5 سپهر ناصری 1404/1/30 موسیقی یک زندگی آندره مکین 3.2 2 سمفونیِ زخمها: موسیقی به مثابه روایتِ رنجهای جمعی آندره مکین در این رمان، با بهرهگیری از زبانِ تصویری و ریتمِ کلامیِ نزدیک به موسیقی، دنیایی خلق میکند که در آن، واژهها همچون نُتهای یک سمفونی با هم هماهنگ میشوند. او با توصیفاتی مانند «صدای پیانو مانند رودخانهای از اشک بر سنگهای سرد ایستگاه قطار جاری می.شد»، حسِ شنیداری را با تجربهٔ بصری پیوند میزند، نکتهٔ ظریفی که نشاندهندهٔ تسلط او بر حسآمیزی (Synesthesia) در ادبیات است. مکین همچنین از ساختار غیرخطی بهره می.برد؛ روایتِ زندگی الکسی بِرگ، شخصیت اصلی، گاه به گذشتههای دور در روسیهٔ استالینی پرتاب میشود، گاه به لحظهٔ حال در قطار، و گاه به آیندهای مبهم. این پرشهای زمانی، نهتنها سردرگمی ایجاد نمیکنند، بلکه به شکل نمادین، آشفتگیِ ذهنِ انسانِ تحتِ فشارِ نظامهای سرکوبگر را بازتاب میدهند. «موسیقی یک زندگی» بیش از آنکه داستانی خطی باشد، مانیفستی (بیانیهای برای بیان تفکر و نگرش) علیه فراموشی است. مکین از طریق زندگی الکسی، موسیقیدانی که خانوادهاش قربانی تصفیههای استالینی می.شوند، به بررسیِ رابطهٔ هنر با بقا میپردازد. موسیقی برای الکسی، نه یک هنر، که سلاحی برای مقاومت است: «وقتی ویولنسل می.نواخت، انگار صدای اعتراضِ خاموشِ هزاران قربانی را به گوشِ جهان میرساند». این ایده، یادآور نظریهٔ هنر به مثابه مقاومت در فلسفهٔ اگزیستانسیالیسم است، جایی که خلاقیت تنها راهِ مبارزه با پوچی تلقی میشود. همچنین کتاب به شکلی ظریف تقابلِ فرد و سیستم را بررسی میکند. الکسی که ابتدا به عنوان سرباز در جنگ شرکت میکند و سپس به وزارت جنگ میپیوندد، به تدریج درمییابد که حتی وفاداری به نظام نیز او را از چنگالِ بیمعنایی نجات نمیدهد تمی که شباهتهایی به نیهیلیسمِ موجود در «سفر به انتهای شب» سلین دارد. هر دو کتاب حول محورِ سفرِ وجودی ضدقهرمانانی میچرخند که در جستجوی معنا، از جغرافیا تا ایدئولوژیها را زیر پا میگذارند. اگر بارداموی سلین در «سفر به انتهای شب» با نگاهی تلخ و طنزآمیز به پوچیِ جنگ و تمدن مینگرد، الکسی مکین نیز با نواختن موسیقی، تلاش میکند تا از وحشتِ تاریخِ شوروی بگریزد. هر دو شخصیت، قربانیانِ نظامهایی هستند که خود را در خدمتِ آنها میبینند، اما در نهایت، به بیگانگانی تنها تبدیل میشوند . اما تفاوت بزرگی میان این دو نویسنده وجود دارد، سلین با زبانی خشن و گزنده، جامعه را به مسخره میگیرد، در حالی که مکین با نثری شاعرانه و امیدوارانهتر، حتی در تاریکترین لحظات، به موسیقی به عنوان منبعِ نور تکیه میکند. با وجود نقاط قوت، کتاب از ابهامِ ساختاری رنج میبرد. برخی از فصلها، مثل صحنههای مربوط به جنگ آنقدر فشرده و نمادین هستند که خواننده را از درکِ کاملِ انگیزه شخصیتها بازمیدارند. مثلاً، تصمیمِ الکسی برای پیوستن به وزارت جنگ پس از نجاتِ ژنرال گابریلف، بدون پیشزمینهٔ روانشناختی کافی و ناگهانی به نظر میرسد. از طرفی دیگر شخصیتهای فرعیمانند همسر الکسی یا ژنرال گابریلف گاه بهعنوان ابزارهایی برای پیشبردِ طرح داستان استفاده میشوند، نه انسانهایی با عمقِ احساسی. این مسئله بهویژه در مقایسه با آثارِ نویسندگانی چون سلین که حتی شخصیتهای کوتاهمدت را با جزییات ترسیم میکند بارزتر است. «موسیقی یک زندگی» اثریست که با جسارت، مرزهای بین واقعیت و خیال، تاریخ و فردیت، و هنر و بقا را محو میکند. مکین اگرچه در پرداختِ برخی جزییات کوتاهی کرده، اما توانسته است با نثری آهنگین و تصاویری ماندگار، صدای نسلی را ثبت کند که زیرِ چکمههای تاریخ له شدند. این کتاب، همچون قطعهای موسیقی، با وجود اندک نواقصی که دارد، در خاطر میماند. این امر نه فقط به خاطرِ پایانبندیِ راضی کننده، بلکه بهخاطرِ نُتهای اعتراضی که تا انتهای شب طنین انداز است. بهقول الکسی در کتاب: «موسیقی، تنها زبانی است که دیوارهای زندان را میشکند» و شاید این، همان فلسفهٔ نهایی مکین باشد. سپهر ناصری ۲۹ فروردین ۱۴۰۴ 3 19 سپهر ناصری 1404/1/24 فکر نکن که تنهایی الیف شافاک 3.0 1 نقد صریح «فکر نکن تنهایی»: جهانِ آشفتهای که به همریختگی خود را فریاد میزند الیف شافاک در «فکر نکن تنهایی» تلاش میکند تا از دلِ انبوهی از یادداشتهای پراکنده، خاطرات شخصی، و تأملات فلسفی، صدایی یکپارچه خلق کند؛ اما این صدا بیش از آنکه به گوشِ خواننده برسد، در هیاهوی ساختار شلخته و ناهمگون کتاب گم میشود. شافاک، نویسندهای است که همواره مرز بین داستان و واقعیت را محو میکند، اما این بار انگار در دامِ بیچارگیِ خودنگاشتهها افتاده است. نثر شاعرانهاش—که پیشتر در رمانهایی مانند «ملت عشق» به غلط ستایش شد —اینجا به ابزاری برای پنهان کردنِ خلأ مفهومی تبدیل شده است: استعارههای پیچیده، جملات آهنگین، و ارجاعات ادبیِ پرطمطراق، بیشتر شبیه نقابی هستند که ناتوانیِ نویسنده در رسیدن به ژرفای مسئله را میپوشانند. مهارت نویسندگی یا خودفریبی ادبی؟ شافاک در بهکارگیری زبانی تصویری و عاطفی مهارت دارد، اما این مهارت در خدمتِ چه چیزی است؟ وقتی از «پیچکِ کلمات» یا «لباسِ حرفها» حرف میزند، مخاطب را به دنیایی از ابهام میکشاند که در آن، زیباییِ فرم بر فقدانِ محتوا سایه میاندازد. او مدام میانِ روایتگریِ داستانی و تحلیلِ فلسفی سرگردان است: گاه چنان در توصیفِ خاطرات کودکی غرق میشود که خواننده فراموش میکند قرار است به کدام سوالِ وجودی پاسخ دهد، و گاه ناگهان به مفاهیم سنگینی مانند «تنهایی مدرن» یا «فمینیسم شرقی» میپردازد، بیآنکه فرصتی برای بسطِ ایدهها بگذارد. این ناتوانی در ایجاد تعادل، نشانگرِ آشفتگیِ ذهنیِ خود نویسنده است—ذهنی که میخواهد همزادهٔ جهانِ بههمریختهاش باشد، اما در این مسیر، تنها انبوهی از پارادوکسهای حلنشده را به جا میگذارد. فلسفهٔ سطحی: فمینیسمی که به کلیشه فروکاسته میشود کتاب مدعی است صدای زنانِ خاموش شده را بازتاب میدهد، اما در عمل، بیشتر به بازتولیدِ کلیشههایی میپردازد که خود شافاک پیشتر در آثارش به چالش کشیده بود. او از «زنانِ در حاشیه» میگوید، اما روایتهایش از زنانی که توصیف میکند—از مادربزرگ سنتی تا روشنفکر مهاجر—همگی در دامِ دوگانگیِ تقلیلدهندهٔ «سنتی در برابر مدرن» گرفتارند. شافاک، که در رمانهایش شخصیتهای زن را با پیچیدگیِ روانشناختی میآفرید، اینجا به سطحینویسی روی آورده است: زنِ شرقی یا قربانیِ سنت است یا قهرمانِ مبارزه با آن. حتی زمانی که از تنهایی به مثابه «ابزار خودشناسی» دفاع میکند، این ایده را تا حدِ شعارهایی مانند «تنها باش تا خودت را بیابی» تقلیل میدهد، بیآنکه پرسشهای دشواری مانند هزینههای روانیِ این تنهایی یا تناقضِ آن با نیازهای جمعی را بررسی کند. ضعفِ مهلک: تکرارِ خودشیفتهوارِ دغدغههای نویسنده کتاب بیش از آنکه دربارهٔ «تنهایی» یا «زن بودن» باشد، نمایشگاهی از دغدغههای شخصیِ الیف شافاک است. او مدام از تقلای خود به عنوان یک نویسندهٔ زن در جهانِ ادبیات مردانه میگوید، اما این تقلا را در قالبی خودشیفتهوار ارائه میدهد—گویا جهانِ بیرون تنها بستری است برای بازتابِ دردهای درونِ او. حتی زمانی که از مسائل جهانی مانند مهاجرت یا نابرابری سخن میگوید، نگاهش به اندازهٔ یک اینفلوئنسرِ ادبی سطحی است: مثلاً بحران پناهندگان را با جملاتی مانند «آوارگان، جهانِ ما را آینه میکنند» توصیف میکند، بیآنکه ساختارهای سیاسی یا اقتصادیِ تولیدکنندهٔ این بحران را موشکافی کند. این خودمحوریِ روایی، خواننده را به یادِ شبکههای اجتماعی میاندازد که در آنها هر کس تنها به نمایشِ رنجِ خود مشغول است. آیا این اثر، شکستِ هنریِ عمدی است؟ شاید بتوان دفاعی فلسفی از این آشفتگیِ ساختاری کرد: شاید شافاک خواسته است فرمِ کتاب را هماهنگ با محتوای آن—یعنی جهانِ پرآشوبِ ذهنِ مدرن—بسازد. اما حتی در این صورت، اثر شکست میخورد، چرا که «آشفتگی» تنها زمانی معنادار است که از دلِ آن، نظمی نوظهور پدید آید—چیزی که در این کتاب غایب است. شافاک، برخلاف نویسندگانی مانند ویرجینیا وولف در «خانم دالووی»، نمیتواند بینِ آشوبِ درونی و انسجامِ هنری پل بزند؛ او فقط آشوب را تقلید میکند. پایانِ تلخ: کتابی که خودش victima ذاتِ خود میشود «فکر نکن تنهایی» تلاشی است برای گفتنِ «همهچیز»، اما در نهایت به «هیچچیز» میرسد. شافاک، که پیشتر ثابت کرده بود میتواند داستانهایی جهانشمول خلق کند، اینجا در دامِ خودارجاعیِ بیپایان گرفتار شده است. کتاب نه مرجعِ فمینیستها خواهد شد، نه راهنمای فلسفیِ جویندگانِ حقیقت، و نه حتی یادداشتهای روزانهای که ارزش ادبی داشته باشند. سپهر ناصری ۲۸ فروردین ماه ۱۴۰۴ 0 7 سپهر ناصری 1403/12/29 هنر ظریف بیخیالی مارک منسون 3.8 81 «کسی که باور دارد همه چیز را میداند هیچ چیز یاد نمیگیرد» میان قشر کتابخوان همیشه مقاومتی در مقابل کتب تازه و همهگیر وجود دارد که گاهی باعث از دست دادن دنیایی نو، مفید و حائز توجه میشود. کتاب هنر ظریف بیخیالی (هنر رندانهی به هیچ گرفتن) به گناه عنوانش، نادیده گرفته شده. نویسنده با دغدغههای روزمره انسان رنجور امروز شروع میکند و بیادعای غول چرا جادو بودن، مسائلی را پیش میکشد که نیاز است امروزه مورد توجه باشند، هنر بیخیالی در برابر مسائلی که میشود ساده از کنارشان گذشت و فراموش کرد، مثل اشتباه رانندگی فردی که از کنارمان با بیاحتیاطی میگذرد، برخورد بیادبانهی فردی ناشناس در خیابان، ناراحتی از حرف شخصی کم اهمیت و بسیاری موارد دیگر که عامل رنج بیهوده هر روز ما هستند، در همین حال از چیزهایی غافل میشویم و از لذت وجودشان محروم میمانیم که شاید فردا از دست بروند و ما را در حسرت غرق کنند. هر بخش از کتاب موضوع تازهای را پیش میکشد و برخلاف عادت مألوف نویسندگان امروزه که صدها صفحه در باب یک ایده ساده دلیل و مدرک و داستان میآورند، هربار مسئلهای جدید را مطرح میکند، یکی از جذابترین مباحث کتاب موضوع احساسات و منییت است. احساسات همواره با نادرستی همراه بوده و هست. ما، انسانها، در برخورد با تجربههای گوناگون سعی میکنیم حال را با تجربیات گذشته تطبیق دهیم و این سعی بر تکرار گذشته فرصتهای بسیاری را از ما دور میکند. رویدادهای کاملا متفاوت در ذهن ما به گونهای ثابت تعبیر میشوند، رفتاری خصمانه را دوستی و رفاقت تعبیر میکنیم و حمایت دوستان را به مسخره کردن میبینیم. پس هرآنچه احساس میکنیم مطلقا درست نیست و بسیاری از برداشتهای انسان از رفتار یا پاسخ دیگران و طبیعت میتواند همراه با نادرستی باشد. احساس خاص و استثنائی بودن یکی احساسات نادرست و همهگیر جامعه امروز است. با خود فکر میکنیم یگانهترین موجود جهان هستیم و دست به هر کاری بزنیم بیشک موفقتر از هرکسی خواهیم بود! اما دست به عمل نمیزنیم چرا که اگر خدایی ناکرده اشتباهی مرتکب شویم، عالم متوجه این فاجعه بزرگ خواهند شد و دیگر ما را به چشم شکست ناپذیری بیهمتا نمیبینند، ابرویمان میرود، دیگر نمیتوانیم آن کار را انجام دهیم، خود را از اشتباه کردن منع میکنیم و فرصت خلق مهارت را از خود میگیریم. گریز از رنج ما را تبدیل به انسانهایی کرده که دائما در فکر و خیال روزهای خود را میگذرانیم و گرفتاری و نبود فرصت را عامل عدم شروع فعالیت دلخواهمان میدانیم. این نکته فراموش شده که مهارت با تمرین به دست میآید و تمرین، گاه گاه توأم با شکست است، با گذر زمان شکستها کمتر و تجربیات بیشتر میشوند و مهارت حقیقی پدیدار میشود. برای شروع میتوان به این موضوع توجه کرد که هرکسی در حال نبرد با مسائل زندگی خویش است، دیگری و زندگیاش برای هیچکس مهمتر از زندگی خود نیست. این کتاب فرمولی برای رهایی از رنج زندگی ارائه نمیدهد بلکه مواردی را متذکر میشود که در کتابهای مختلف بیان شده، قطعا انقلابی جهان شمول در تاریخ روانشناسی رخ نداده اما بیشک این جمع آوری و بیان اطلاعات به زبانی شیوا و روان قابل توجه است. این روایت همراه با داستانهایی است کمتر شنیده شده و قابل توجه، مانند سربازِ خستگی ناپذیر ژاپنی که تا سالها پس از آخرین دستور، پایدار ایستادگی کرد و شک در دل راه نداد (خوب یا بد بودن تصمیم سرباز مورد بحث نیست). چه بسیار مسائلی که سالهاست ما را عذاب میدهند، اما دلایل ذهنیمان توان گذشتن را از ما گرفته. در حالی که میتوانیم خود را برهانیم میل به سکون و ثبات اجازه حرکت به ما نمیدهد و دنیایی از استدلالهای منطقی و غیر منطقی ردیف شده، جلوی بر هم زدن آرامش - این باتلاق - را میگیرد. سکون برای زندگی لذت بخش، آرام و دلپذیر واجب است اما اگر راکد بودن، از حد به در شود و شکل افراط بگیرد مثل هر چیز خوب دیگری دچار فساد و تباهی میشود. سپهر ناصری 0 10 سپهر ناصری 1403/12/29 مغازه جادویی جیمزرابرت داتی 3.7 97 «برای آدم گرسنه مهم نیست مرغ اول آمده یا تخم مرغ» کتاب مغازه جادویی خودزندگینامهای (اتوبیوگرافیکی) اثر دکتر جیمز دوتی، جراح مغز و اعصاب، است که خواننده را همراهِ کودکی هراسان و مضطرب میکند، کودکی که پدری الکلی، مادری بیمار و برادری کوچک و ضعیف دارد و گاه گاه بار مسئولیت هر سه را به دوش میکشد. جیمز کوچک، قهرمان داستان، که شیفتهی شعبده بازی است به دنبال مغازهی وسایل شعبده بازی پرسه میزند، با متصدی فروشگاه که مادربزگی مهربان (روس) است آشنا میشود و دنیای او برای همیشه متحول میشود. جیمز برای اولین بار صاحب بزرگتری شده که او را در زندگیاش راهنمایی کند، راهی به او نشان دهد تا از شر تصاویر و خاطرات روزمره خانهشان رهایی یابد، همهی فریادها، مستیها، بیپولیها و استرس عذاب آور خانه را بالاخره میتواند کنترل کند و قدری رنگ آرامش را بچشد، حتی برای اولین بار در زندگیاش، رویایی بزرگ داشته باشد. زن مسن که روس نام دارد به او مراقبه، تمرکز و تن آرامی (ریلَکسِیشِن یا Relaxation) میآموزد، به او جرأت روبهرو شدن با حقیقت روزمرهاش را میدهد و سعی میکند به او یادآور شود او مسئول کارهایی نیست که خانوادهاش مرتکب میشوند. روایت داستان ابتدا خوب پیش میرود اما با اولین ورود دکتر جیمز برای خودنمایی و پند دهی به خوانندگان روایت دچار تزلزل میشود. هرگاه امروز جمیز دوتی سر از داستان میآورد و سعی در ارائه قانون جذب، مطالب پزشکی و روانشناختی میکند، داستان پیوستگی خود را از دست میدهد و با هر بخش جدید، کتاب یک درجه سقوط میکند. داستان به پیش میرود و این جیمز جدید بیشتر خودش را نشان میدهد، زیبایی داستان کم کم محو میشود و چیزی جز غرور جاه و مقام تازه به چشم نمیخورد، کتاب روایت داستانگونه خود را فراموش میکند و حالت اخبار تلویزیونی به خود میگیرد، هیچ چیز از پسرکی که مراقب برادرش بود و دلسوز مادر نمیماند و دیگر هیچ خبری از آنها به خواننده نمیدهد. اتفاقات یکی پس از دیگری رخ میدهند و فراموش میشوند انگار نویسندهی بخش کودکی و بزرگسالی با هم فرق میکنند. پایان بندی کتاب هم چیز بیشتری برای ارائه به خواننده نمیدهد و فقط چون به زمان حال رسیده کتاب به پایان میرسد، حتی به عنوان یک خودزندگینامه اطلاعات کمی از زندگی حقیقی نویسنده ارائه میدهد تنها به روایت برخی ماجراها و تکرار برخی کلمات (باز کردن قلب) ادامه میدهد. اگر از تبلیغات و بازاریابی که برای خود (نویسنده) ارائه میدهد بگذریم، قلم ضعیف و عدم توانایی ادبی نویسنده کار را برای کتابخوانهای حرفهای سخت میکند. جدای از خود کتاب، شایسته است به برخی ناشران معروف چون: چلچله، نارنگی و کتاب مجازی پرداخت، که با سوء استفاده از نام گروه موسیقی بی تی اس (BTS) و قرار دادن عکس گروه - که تنها این کتاب را معرفی کردهاند - روی جلد کتاب به سود کلانی رسیدند و کتابی معمولی را با حاشیهسازی پرفروش کردند. سپهر ناصری - میر 0 11 سپهر ناصری 1403/12/29 دایی وانیا آنتون چخوف 3.8 12 دایی وانیا یکی از مهمترین نمایشنامههای آنتوان چخوف است که با داستانی ساده و پیرنگی قوی خانوادهای را به تصویر میکشد که هر کدام مصداق گروهی از اقشار روسیه هستند. پروفسوری روشنفکر که بیماری گریبانگیرش شده، همسری جوان که طمع مردان بسیاری را برانگیخته، مردی که خود را وقف انسان و طبیعت کرده و ظاهراً دست از مادیات شسته و شخصیتهای دیگر که هر کدام به خوبی گسترش یافته و حرفهای بسیاری برای گفتن دارند. ملالی در شخصیتهای وجود دارد که در اثر تغییر شرایط زندگیشان به وجود آمده و احوالاتشان را دگرگون ساخته. این دگرگونی و ملال سبب میشود رنجهای از یاد رفته را بازیابند و میان نفرین خاطرات و زندگی از دست رفته سرگردان باشند. مردمانی که تا چندی قبل عاقلانه رفتار میکردند اکنون به مرحلهای از جنون رسیدند که بر اساس درونیترین غرایضشان رفتار میکنند؛ گویی که انگار هیچ عاقبتی وجود ندارد. دیالوگها پربارند و تقریباً سخن بیهودهای در نمایشنامه وجود ندارد؛ چنانکه داستانی با این عظمت در کمتر از ۱۰۰ صفحه گنجانده شده و شاهکاری در ادبیات جهان برجای مانده. سپهر ناصری ۲۸ اسپند ۱۴۰۳ 0 8 سپهر ناصری 1403/12/26 برای زندگی نانوشته نعیم آل مسافر 1.2 1 نویسنده کتاب را با ایده جذاب شروع میکند، پسرکی قدر خود را غرق در کتاب میکند که تفاوت کتاب و زندگی حقیقی را نمیتواند تشخیص دهد. بخش اول کتاب حول محور کتاب مسخ میچرخد مجموعهایست از بریدههایی از نویسندگان و کتابهای مهم جهان که نویسنده با استفاده از آنها تقریبا نیمی از بخش اول کتاب را نگاشته است. با شروع بخش دوم کتاب تغییرات بسیاری در داستان رخ میدهد شخصیتها تغییر میکنند و هر آنچه در بخش اول کتاب ساخته شده فراموش میشود. از آغاز این بخش است که نقص کار نویسنده مشعشع میشود، به گونهای که اگر ر یک از بخشهای کتاب را از داستان حذف کنیم یچ اتفاقی برای داستان نمیافتد، هر شخصی هر بخشی هر فصلی که حذف شود غییری در روایت نویسنده ایجاد نمیشود چرا که روایت در واقع از هر دری سخنی به میان آوردن است. دلیل وجود کتاب «ال جی بی تی» در داستان نامعلوم است شوهر بیمعنی است دوست شخصیت اهمیتی ندارد و حتی خود شخصیت نیز حسی در خواننده ایجاد نمیکند. نویسنده سعی میکند در کاراکترهایش را توسعه بدهد و بخشهای بیشتری از وجودشان را به خواننده نشان دهد اما هر کاری که میکند جز سردرگمی بیشتر خوانند کاری نمیکند. نقصها و ایرادهای این کتاب تمامی ندارند اما یک نکنه از دیدگاه من برای مترجم کتاب ناب نابخشودنی است و آن استفاده از کلمه خلیج به جای خلیج فارس است، شاید نویسنده به علت کمبود مطالعه تاریخ و جغرافیا از کلمه خلیج استفاده کرده باشد اما مترجم این کتاب باید به این موضوع توجه میکرد و به جای شاخاب پارس از کلمهی خلیج استفاده نمیکرد. سپهر ناصری ۲۶ اسپند ۱۴۰۳ 0 15 سپهر ناصری 1403/12/26 ازدواج جین آستین 1.4 2 بی شک از ترجمههای رضا رضایی و نوشتههای جین آستین بینظیر بسیار میتوان لذت برد و خواننده ناآشنا جین آستین میتواند در کنار اینکه کلیاتی از چند کتاب نویسنده متوجه میشود با ادبیات وی نیز آشنا شود و این آشنایی مقدمهای برای شروع ادبیات رمانتیک باشد. با اینحال این اثر برای خوانندهای که جین آستین را میشناسد آثار وی را مطالعه کرده میتواند تنها یادآوری از این آثار باشد و شاید بتوان گفت جز یادآوری، حس نوستالژی و البته نگاهی اجمالی بر تفکرات نویسنده ثمری ندارد. سپهر ناصری ۲۶ اسپند ۱۴۰۳ 0 5