یادداشت سپهر ناصری

        ولتر و آیینهٔ وحشی: سادگی که فساد تمدن را برملا کرد

ولتر در «ساده‌دل» نه تنها طنزپردازی تیزبین، که منتقدی بی‌پروا است. ولتر نه به دنبال خلق ادبیات ناب، که در پی تیشه زدن به ریشه‌های فساد اجتماعی بود. این رمان روایتگر داستان هورونِ جوانی است که از سرزمین بومیان آمریکا (سرخپوستان) به فرانسهٔ قرن هجدهم پا می‌گذارد و در مواجهه با جامعه‌ای که خود را مهد تمدن می‌داند، به چالش‌هایی برمی‌خورد که فساد و ریاکاری را عریان می‌کند.

ساده‌دل، با وجود قلب پاک و نگاه بی‌آلایش، در برابر سنت‌های پیچیدهٔ مذهبی، تعصبات کورکورانه و اصولی که تبدیل سنت شده‌اند و مفهوم خود را از دست داده‌اند، قد علم می‌کند. او که در ابتدا به دلیل سادگی و صداقت، «هرکول» خطاب می‌شود(هرچند که این حلیه‌گری نویسنده برای به تصویر کشیدن نادانی کشیشان است)، با استعداد و سادگی که در وجودش دارد به مسیر رشد فکری کشیده می‌شود و به تدریج در باتلاق فساد جامعه غرق می‌شود و به مرد دیگری تبدیل می‌شود، انسانی که نقاب از چهرهٔ تمدن برمی‌دارد و زشتی‌های پنهانش را فریاد می‌زند.  

ولتر در این اثر، با ظرافتی کم‌نظیر، تضاد بین دستورات کتاب مقدس و رفتارهای عملی جامعه را به تصویر می‌کشد. کلیسای فرانسه، با اسقفان و کشیشانی که چشم بر فساد افراد ذی‌نفوذ می‌بندد و به نام دین، دوشیزه‌ای را با سفسطۀ صلاح، فداکاری و ارجاع به سخنان نادرست به دام هوس‌رانی مقامی نانجیب می‌راند، نمادی از نهادهایی است که اصول اخلاقی را فدای منافع شخصی کرده‌اند. ساده‌دل در جایی می‌پرسد: «چرا شما به برخی فرمان‌های کتاب مقدس عمل می‌کنید و برخی را نادیده می‌گیرید؟» این پرسشیست که همچون تیری به قلب ریاکاری مذهبی شلیک می‌شود.  

طنز تلخ ولتر در پرداخت به دوستی ساده‌دل و دوست فیسوف‌اش گوردون نیز خودنمایی می‌کند. این رابطه، که می‌توانست نمادی از همزیستی مسالمت‌آمیز ادیان باشد، متأسفانه در سایهٔ پایان‌بندی شتاب‌زدهٔ کتاب به حاشیه رانده می‌شود. ولتر هرگز نشان نمی‌دهد که پیوند این دو نفر چگونه بر جامعهٔ فرانسه تأثیر می‌گذارد یا چرا نامهٔ اسقف - که می‌توانست عواقب بسیاری برای ساده‌دل داشته باشد - ناگهان از محور داستان محو می‌شود. این ضعف روایی، گویای محدودیت‌های سانسور در عصر ولتر است، اما از تاثیرگذاری کلی اثر نمی‌کاهد.  

زبان روایت در ابتدا ساده و روان است، اما همان‌طور که ساده‌دل با پیچیدگی‌های جامعه آشنا می‌شود، نثر نیز سنگین‌تر و فلسفی‌تر می‌گردد. این تغییر سبک، هوشمندانه ذهنیت قهرمان را بازتاب می‌دهد: او که روزی جهان را سیاه‌وسفید می‌دید، اکنون در هزارتوی خاکستریِ اخلاقیات گرفتار شده است. ولتر در این میان، همچون کارگردانی ماهر، صحنه‌هایی خلق می‌کند که طنز و تراژدی را در هم می‌آمیزند؛ مثلاً هنگامی که ساده‌دل، در اوج بی‌گناهی، به جرم «سادگی و عاشقی» گرفتار مردمانی می‌شود که تنها توانایی ظلم کردن دارند و از نیکی به کسی عاجزند، چرا که اجازه‌اش را ندارند.

آندره ژید، نویسندهٔ فرانسوی، دربارهٔ این اثر می‌گوید: «ولتر در «ساده‌دل» ثابت کرد که طنز می‌تواند عمیق‌ترین حقیقت‌ها را در لفافهٔ خنده پنهان کند». این جمله به خوبی جوهرهٔ کتاب را توصیف می‌کند: روایتی که از لایه‌های طنز عبور می‌کند تا زخم‌های جامعه را نشان دهد. با این حال، برخی منتقدان مانند گوستاو لانسون، پایان‌بندی کتاب را ناتمام می‌دانند و معتقدند ولتر نتوانست به درستی تمام نخ‌های داستانی را جمع کند.  

«ساده‌دل» امروز نیز تازه است، نه به خاطر طنزش، بلکه به دلیل هشدارهایی که دربارهٔ خطراتِ جایگزینی سنت به جای اخلاق، و ریاکاری به جای ایمان می‌دهد. شاید جمله‌ای از خود ولتر بهترین نتیجه‌گیری باشد: «هرجا انسان‌ها را دیدی که به نام خدا گرد هم آمده‌اند، بدان که فاجعه نزدیک است».

سپهر ناصری 
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴
      
34

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.