معرفی کتاب فکر نکن که تنهایی اثر الیف شافاک مترجم سینا محمدی فکر نکن که تنهایی الیف شافاک و 1 نفر دیگر 1.5 1 نفر | 1 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 0 خواندهام 1 خواهم خواند 1 ناشر ییلاق قلم شابک 9786226286527 تعداد صفحات 216 تاریخ انتشار 1401/1/2 توضیحات کتاب فکر نکن که تنهایی، مترجم سینا محمدی. بریدۀ کتابهای مرتبط به فکر نکن که تنهایی سپهر ناصری 1404/1/8 فکر نکن که تنهایی الیف شافاک 1.5 1 صفحۀ 41 بیاید اینقدر خودمان را آزار ندهیم، اینقدر وجودمان را زخمی نکنیم. 0 4 یادداشتها محبوبترین جدیدترین سپهر ناصری 1404/1/24 نقد صریح «فکر نکن تنهایی»: جهانِ آشفتهای که به همریختگی خود را فریاد میزند الیف شافاک در «فکر نکن تنهایی» تلاش میکند تا از دلِ انبوهی از یادداشتهای پراکنده، خاطرات شخصی، و تأملات فلسفی، صدایی یکپارچه خلق کند؛ اما این صدا بیش از آنکه به گوشِ خواننده برسد، در هیاهوی ساختار شلخته و ناهمگون کتاب گم میشود. شافاک، نویسندهای است که همواره مرز بین داستان و واقعیت را محو میکند، اما این بار انگار در دامِ بیچارگیِ خودنگاشتهها افتاده است. نثر شاعرانهاش—که پیشتر در رمانهایی مانند «ملت عشق» به غلط ستایش شد —اینجا به ابزاری برای پنهان کردنِ خلأ مفهومی تبدیل شده است: استعارههای پیچیده، جملات آهنگین، و ارجاعات ادبیِ پرطمطراق، بیشتر شبیه نقابی هستند که ناتوانیِ نویسنده در رسیدن به ژرفای مسئله را میپوشانند. مهارت نویسندگی یا خودفریبی ادبی؟ شافاک در بهکارگیری زبانی تصویری و عاطفی مهارت دارد، اما این مهارت در خدمتِ چه چیزی است؟ وقتی از «پیچکِ کلمات» یا «لباسِ حرفها» حرف میزند، مخاطب را به دنیایی از ابهام میکشاند که در آن، زیباییِ فرم بر فقدانِ محتوا سایه میاندازد. او مدام میانِ روایتگریِ داستانی و تحلیلِ فلسفی سرگردان است: گاه چنان در توصیفِ خاطرات کودکی غرق میشود که خواننده فراموش میکند قرار است به کدام سوالِ وجودی پاسخ دهد، و گاه ناگهان به مفاهیم سنگینی مانند «تنهایی مدرن» یا «فمینیسم شرقی» میپردازد، بیآنکه فرصتی برای بسطِ ایدهها بگذارد. این ناتوانی در ایجاد تعادل، نشانگرِ آشفتگیِ ذهنیِ خود نویسنده است—ذهنی که میخواهد همزادهٔ جهانِ بههمریختهاش باشد، اما در این مسیر، تنها انبوهی از پارادوکسهای حلنشده را به جا میگذارد. فلسفهٔ سطحی: فمینیسمی که به کلیشه فروکاسته میشود کتاب مدعی است صدای زنانِ خاموش شده را بازتاب میدهد، اما در عمل، بیشتر به بازتولیدِ کلیشههایی میپردازد که خود شافاک پیشتر در آثارش به چالش کشیده بود. او از «زنانِ در حاشیه» میگوید، اما روایتهایش از زنانی که توصیف میکند—از مادربزرگ سنتی تا روشنفکر مهاجر—همگی در دامِ دوگانگیِ تقلیلدهندهٔ «سنتی در برابر مدرن» گرفتارند. شافاک، که در رمانهایش شخصیتهای زن را با پیچیدگیِ روانشناختی میآفرید، اینجا به سطحینویسی روی آورده است: زنِ شرقی یا قربانیِ سنت است یا قهرمانِ مبارزه با آن. حتی زمانی که از تنهایی به مثابه «ابزار خودشناسی» دفاع میکند، این ایده را تا حدِ شعارهایی مانند «تنها باش تا خودت را بیابی» تقلیل میدهد، بیآنکه پرسشهای دشواری مانند هزینههای روانیِ این تنهایی یا تناقضِ آن با نیازهای جمعی را بررسی کند. ضعفِ مهلک: تکرارِ خودشیفتهوارِ دغدغههای نویسنده کتاب بیش از آنکه دربارهٔ «تنهایی» یا «زن بودن» باشد، نمایشگاهی از دغدغههای شخصیِ الیف شافاک است. او مدام از تقلای خود به عنوان یک نویسندهٔ زن در جهانِ ادبیات مردانه میگوید، اما این تقلا را در قالبی خودشیفتهوار ارائه میدهد—گویا جهانِ بیرون تنها بستری است برای بازتابِ دردهای درونِ او. حتی زمانی که از مسائل جهانی مانند مهاجرت یا نابرابری سخن میگوید، نگاهش به اندازهٔ یک اینفلوئنسرِ ادبی سطحی است: مثلاً بحران پناهندگان را با جملاتی مانند «آوارگان، جهانِ ما را آینه میکنند» توصیف میکند، بیآنکه ساختارهای سیاسی یا اقتصادیِ تولیدکنندهٔ این بحران را موشکافی کند. این خودمحوریِ روایی، خواننده را به یادِ شبکههای اجتماعی میاندازد که در آنها هر کس تنها به نمایشِ رنجِ خود مشغول است. آیا این اثر، شکستِ هنریِ عمدی است؟ شاید بتوان دفاعی فلسفی از این آشفتگیِ ساختاری کرد: شاید شافاک خواسته است فرمِ کتاب را هماهنگ با محتوای آن—یعنی جهانِ پرآشوبِ ذهنِ مدرن—بسازد. اما حتی در این صورت، اثر شکست میخورد، چرا که «آشفتگی» تنها زمانی معنادار است که از دلِ آن، نظمی نوظهور پدید آید—چیزی که در این کتاب غایب است. شافاک، برخلاف نویسندگانی مانند ویرجینیا وولف در «خانم دالووی»، نمیتواند بینِ آشوبِ درونی و انسجامِ هنری پل بزند؛ او فقط آشوب را تقلید میکند. پایانِ تلخ: کتابی که خودش victima ذاتِ خود میشود «فکر نکن تنهایی» تلاشی است برای گفتنِ «همهچیز»، اما در نهایت به «هیچچیز» میرسد. شافاک، که پیشتر ثابت کرده بود میتواند داستانهایی جهانشمول خلق کند، اینجا در دامِ خودارجاعیِ بیپایان گرفتار شده است. کتاب نه مرجعِ فمینیستها خواهد شد، نه راهنمای فلسفیِ جویندگانِ حقیقت، و نه حتی یادداشتهای روزانهای که ارزش ادبی داشته باشند. سپهر ناصری ۲۸ فروردین ماه ۱۴۰۴ 0 5