فکر نکن تنهایی
در حال خواندن
0
خواندهام
7
خواهم خواند
0
نسخههای دیگر
توضیحات
برای تو از کلمه ها قلعه ساختم؛ با خندق، بالکن و با بیرق بنفش. ورودی آن به شکل قلعه های عظیم. در یک اتاقش قلبم را رها کردم. بدون هیچ گونه مراسمی، بی خبر، بی تجمل و بی توقع، خیلی آرام از دستم رهایش کردم، به امید این که، شاید اگر روزی پیدایش کردی خوشحال شوی. برای تو از حرف ها پیچک بافتم؛ به این تصور که وقتی شب ها چشمانت را می بندی، و وقتی در آن لحظه ی بدشگون میان خواب و بیداری ایستادی، و وقتی در فضایی که اجنه مشورت می کنند تک و تنها ماندی، شاید با حس بویایی ات من را به یاد بیاوری.برای تو از الفبا، خلعتی از مخمل ضخیم و حریرهای سرمه دوزی شده دوختم؛ که با عظمت بپوشی و سردت نشود. رویش را با حروف اول اسمت زر دوزی کردم، آرام و از عمق، بدون این که کسی متوجه بشود، مثل قسمی که فقط خدا می شنود.برای تو از نقطه ها و ویرگول ها، گل، کوه، دشت و بلبل، و از نداها بام، ساختم. تک تک علایم را با دقت به جادوی اسمت اضافه کردم. به خاطر این که دوست داشتن، یعنی یک زبان جدید، زبانی مختص به دو نفر خلق کردن. به خاطر این که هر جا عشق باشد بدون شک کلام وجود دارد نه سکوت. جایی که حرف هست یک قطره غم وجود دارد نه شادی.
لیستهای مرتبط به فکر نکن تنهایی