یادداشت‌های نرگس موحدی (32)

          خوندنش چند ماه طول کشید. روایت کتاب بسیار جذابه. شخصیت‌ها رو با ویژگی‌های شخصی‌شون معرفی می‌کنه و بعضی جاهاش طنز ریزی هم داره. اما از جهت تعدد شخصیت و اتفاقات از کتاب‌های روسی هم خوندنش سخت‌تره. در یه صفحه ممکنه چندتا شخصیت جدید معرفی بشه و حالا پیدا کن مرجع ضمیر را! 
بدی قصه اینه که داستان خیالی نیست که فکر کنی میتونی رج بزنی و بری جلو؛ و چون میخوای چیزی رو از دست ندی یک‌باره خوندنش سخته.
کتاب درباره نقشه‌های طولانی بریتانیا و فرانسه بعد از فروپاشی امپراطوری عثمانی برای سلطه بر منطقه‌ای هست که امروز بهش میگن خاورمیانه. 
مترجم کتاب در مقدمه خودش اشاره مهمی داشته به اینکه نویسنده علیرغم تلاش زیادش برای نمایش بی‌طرفی در نهایت نتونسته بریتانیایی بودن خودش رو از روایتش جدا کنه. در خوندن کتاب مهمه که این نکته رو مدنظر داشته باشیم.
فصل‌های آخر کتاب از فشارهای وحشیانه صهیونیست‌ها در آمریکا و بر دیگر کشورها برای رای به تقسیم فلسطین بین یهودیان و اعراب در سازمان ملل گفته شده و در نهایت هم وحشی‌گری‌هاشون در بیرون روندن اعراب از فلسطین بعد از رای ۱۹۴۸ سازمان ملل. خدا همه باعث و بانی‌ها و همه حامیان‌شون رو لعنت کنه.
راستی این متن رو در روز هشتم حمله اسرائیل به ایران دارم می‌نویسم!
از آقای محمدصادق علیزاده @mhsadeq۱۴۱۴ بابت معرفی کتاب ممنونم.
بخش‌های ابتدایی کتاب رو باید مجدد بخونم، بعدش هم سراغ «صلحی که همه صلح‌ها را بر باد داد» میرم، و کتاب «اربابان صحرا»، اگه بتونم گیر بیارمش. 
        

1

          زندگی‌نامه‌ها و کتاب‌های خاطرات علما و عرفای بزرگ، در عین نکات آموزنده‌ و سازنده‌اش همیشه برایم نوعی دافعه هم دارد. وقت خواندن این‌طور کتاب‌ها یک فاصله عمیق بین خودم و سوژه کتاب حس می‌کنم. درصدی از این حس از جنس غبطه است و اینکه من نمی‌توانم اینقدر تقوا پیشه کنم یا اینقدر عبادت کنم یا ریاضت پیشه کنم، درصدی‌اش هم این است که اساسا این افراد را فارغ از زندگی و دغدغه‌های مردم عادی می‌بینم...

اما کتاب «گوهر شب‌چراغ» هیچ حس فاصله‌ای ندارد. پر است از حس لذت و شعف؛ می‌نشاندت به تماشای یک زندگی دوست‌داشتنی در راه خدا. مرد مردم‌دار، ساده، خوش‌اخلاق و ظاهراً شوخ‌طبع، کسی که همه زندگی‌اش را خرج دین خدا و خلق خدا (و دین خلق خدا!) می‌کند و این کار را آنقدر زیبا انجام می‌دهد که خوش‌ات می‌آید. اولین بار حین خواندن اینطور کتاب‌ها بود که از ته دل دوست داشتم سوژه کتاب را از نزدیک می‌دیدم!

قطعا دلیل مهم حس نزدیکی من با سوژه کتاب، نویسنده است. اولا قلم خوب و زاویه دیدهای مناسبی انتخاب کرده، ثانیا برش‌هایی از این زندگی را برگزیده که کنار هم بتوانند چنین حسی را القاء کنند. مثلا به طور عامدانه از ذکر داستان‌هایی از زندگی «حاج شیخ غلام‌رضا» که کرامات او را بیان کرده‌اند خودداری کرده چرا که معتقد است «بالاترین کرامت، بزرگواری های اخلاقی است»...

دیگر آن که: بسیاری از کتاب‌ها و خاطرات این‌چنینی، به مخاطب این را می‌رسانند که این حضرت عالم عارف در دنیای خودش با شاگردان و هم‌درسان خودش غرق بوده و بزرگترین هنر اجتماعی‌اش زهد زیادش بوده! غالبا خانواده‌اش هم قربانی زهد او...حاج شیخ غلام‌رضا ی این کتاب هم زاهدانه زندگی می‌کند اما آن حس منفی بی‌اعتنایی به جامعه کوچک (خانواده) و بزرگ (وضعیت کشور و وضعیت مردم) را از خاطراتش نمی‌گیریم...
        

17