معرفی کتاب درخت آرزوها اثر کاترین اپلگیت مترجم بهار علیزاده صبور

درخت آرزوها

درخت آرزوها

کاترین اپلگیت و 3 نفر دیگر
4.2
74 نفر |
23 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

7

خوانده‌ام

192

خواهم خواند

46

شابک
9786000107024
تعداد صفحات
178
تاریخ انتشار
1399/7/13

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        اگر دیدید در یک روز بخصوص که روز خوش شانسی تان بود، کنار درخت بخصوصی ایستاده اید که به نظر صمیمی می آید، ضرری ندارد اگر دقیق گوش کنید. ما درخت ها نمی توانیم لطیفه تعریف کنیم. اما مطمئنا می توانیم قصه بگوییم.
      

لیست‌های مرتبط به درخت آرزوها

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

«درخت ها ن
          «درخت ها نمی توانند جوک تعریف کنند، 
اما بدون تردید توانایی داستان سرایی را دارند». 

خلاصه:  قرمز، یک درخت بلوط است که سال های زیادی از عمرش می گذرد. او یک درخت آرزو است و مردم محل، آرزوهایشان را بر روی تکه های لباس می نویسند و به شاخه های او می بندند. این درخت آرزو به همراه کلاغی به نام بانگو و سایر حیواناتی که در گوشه و کنار تنه اش پناه می گیرند، مراقب محله نیز هست. شاید بگویید که دیگر اتفاقی برای قرمز جدید نخواهد بود؛ خب، این حرف تا حدی درست بود تا این که خانواده ای جدید به محله می آیند. بسیاری از ساکنین محله از این اتفاق ناراضی هستند و حالا تجارب قرمز به عنوان یک درخت آرزو، از هر وقت دیگری مهمتر شده است. 
☆☆
نظر من:  درسته کتاب برای کودکان بود اما مخاطبش همه سنین و در بر می گیره، درسی که این کتاب به من نوجوون داد و نمیتونستم تو هیج کتاب دیگه ای پیدا کنم. قرمز درخت پیر دانا و دوست کلاغش بینگو  از خیلی از آدمای این دنیا  فهمیده تر و  مهربون ترن.. کتاب رو بخونید نوجوونای عزیز  و استفاده کنید

        

10

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0

H.S.R

H.S.R

1402/5/8

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          ((به نام خدا))
داستان درخت آرزویی به نام قرمز بود. هر سال، اولین روز ماه می، بچه ها، معلم ها، پدر و مادر ها، پیرزن ها و پیرمرد ها، آرزو هایشان را روی یک تکه پارچه می نویسند و به شاخه های این درخت آویزان می کنند. قرمز واقعا نمی توانست آرزو هایی که روی شاخه هایش آویزان می کردند را برآورده کند. تا اینکه دختر مسلمانی به نام ثمر به یکی از دو خانه ی کنار قرمز اسباب کشی می کنند.
مردم او و خانواده اش را بخاطر اینکه مسلمان اند با حرف هایشان و رفتار سردشان آزرده خاطر می کنند. ثمر پیش قرمز می رود و  از ته دلش آرزو می کند تا دوستی پیدا کند.
آرزوی ثمر برای قرمز با اهمیت می شود و از اینجا قصه شروع می شود که قرمز تلاش می کند ثمر و استفان را با هم دوست کند؛ حتی شده با شکستن قانون درخت ها با انسان ها حرف نمی زنند!
از آن ور زمزمه هایی برای قطع کردن قرمز شنیده می شود...

بخشی از کتاب:
چه می توانم بگویم؟ من از بیشتر درخت ها پر حرف ترم.
با این حال، اگر دیدید در یک روز به خصوص که روز خوش شانسی تان بود، کنار درخت خاصی استاده اید که به نظر صمیمی می آید، ضرری ندارد اگر دقیق گوش کنید.
ما درخت ها نمی توانیم لطیفه تعریف کنیم؛
اما مطمئنا می توانیم قصه بگوییم.
        

3

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

2

Maryam 🌱

Maryam 🌱

1403/11/1

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        حقیقتا من خودم باهاش خیلی حال نکردم چون خیلی داستان پرشی بود و اینکه مثلا ده صفحه یه چیز رو توضیح میداد مثلا ۵ فصل کلا راجب ویژگی کلاغ می‌گفت و به نظرم به عنوان کتاب کودکان میشه بهش نگاه کرد اما در کل تجربه جالبی بود.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          کتاب نوجوان درخت آرزو که نویسنده اش، یک کتاب بسیار معروف دیگه ی نوجوان (پاستیل های بنفش) هم داره کتابی فانتزی و بسیار لطیفه.
بارز ترین و جذاب ترین نکته ای که درباره ی این کتاب وجود داره شخصیت بخشی و جانشینی بینظیر نویسنده ست که در عمیق ترین و دقیق ترین سطح ممکن اتفاق می افته. انقدر که حتی نویسنده وقتی می خواد از سن درخت صحبت کنه نمی گه ۲۰۰ سال می گه ۲۰۰ حلقه... و این برای نوجوان می تونه بسیار جذاب و ملموس و باور پذیر باشه و این تبحر نویسنده رو نشون می ده.
در این کتاب خصوصا نیمه ی اول کتاب بیشتر از اینکه با روایت و داستان رو به رو باشیم با دیالوگ های خاص و ماندگار روبه رو هستیم. دیالوگ ها و جملاتی که بار معنایی فلسفی_روانشناسی دارند. نیمه ی اول کتاب کند و حوصله سر بر تقریبا می گذره که باز بنظرم ناشی از عدم روایته...
بعضی از قسمت های کتاب به صورت استعاری به تفهیم و آموزش مهارت های اجتماعی خصوصا برقراری ارتباط دوستانه می پردازه. مثلا به تفاوت ها یا شباهت بین دو دوست که باید مورد احترام قرار بگیره یا....
فصل پنجم این کتاب خیلی ناگهانی به موضوعی می پردازه که بنظرم بسیار بعیده که بدون هدف بهش پرداخت شده باشه. موضوع درباره ی درخت هاییه که جنسیت مشخصی ندارند و هم نر و هم ماده محسوب می شن. بنظرم با توجه به مخاطب سنی که این کتاب داره خواسته گریزی بزنه به مشکلات جنسیتی (ترنس ها و...) و سوالی ایجاد کنه برای مخاطب که اگر سوال یا حتی مشکلی در این باره احساس کرده با پرسیدن سوال یا حتی توضیحات ضمیمه ای تسهیلگر به آگاهی لازم برسه... بنظرم نوع اشاره ی نویسنده که در حالت استعاری بود برای نوجوان ۱۴+ مناسب بود.
با توجه به اینکه ورود و پرداخت به این موضوع خیلی در بافت داستان نبوده (نبودش به روند داستان لطمه ای وارد نمی کنه) و خب از فرهنگ و عقاید دینی ما هم دوره مترجم می تونست با ورود هوشمندانه به این بخش و حذف این چند خط به سلامت و در چارچوب اخلاقی بودن کتاب کمک کنه.
در بعضی قسمت های ترجمه به سن مخاطب کمتر توجه شد و کلماتی وجود داشت که شاید درکش برای کودک و نوجوان راحت نباشه و حتی جملات ثقیلی که خواننده باید برای درک اون از کمک استفاده می کرد ( فصل ۷_مرافه، مصالحه و‌..)
در جایی از کتاب در فصل یازدهم درخت لحظه ای خودش رو با شخصیت پرنده ی داستان یعنی بانگو مقایسه می کنه و نواقصش رو در مقایسه با اون بیان می کنه... از حسرت هاش می گه و از تجربه هایی مثل پرواز کردن و شنا کردن که هیچ وقت نمی تونه لمسشون کنه... اما در ادامه بیان می کنه که با همه ی اینها یه ریشه ی کوچیکش رو هم با کل اینها عوض نمی کنه و خودش رو با تمام نواقص و کم و کاستی ها دوست داره. همون مفهومی که نوجوان کمالگرای امروز بهش نیاز داره.(که البته مفهوم کمالگرایی هم بحث زیادی داره و امروزه فقط به ظاهر محدود شده)
اما بنظر صرف گفتن هر جور هستید خودتون رو دوست داشته باشید برای نوجوان قابل درک و قانع کننده نخواهد بود باید استدلال یا منطقی آورده بشه. اما این مفهوم به خودی خود بسیار ارزشمند و مهمه خصوصا در سن حساس نوجوانی.
در فصل نوزدهم درخت با خود فکر می کنه که دقیقا برای چی خلق شده؟ هدف از آفرینشش چی بوده؟ این سوال که ریشه در عمیق ترین مباحث فلسفی داره و شاید از مهم ترین سوالهاییه که هر انسانی باید در زندگی از خودش بپرسه خیلی ظریف و جالب به خواننده منتقل می شه و تلنگر لازم برای ایجاد این سوال و اندیشه درباره ی هدف آفرینش زده می شه.
همونطور که گفتم مباحث عمیق فلسفی تو این کتاب با زبان کودکانه بررسی می شه. مثلا در فصل ۲۰ ما به خوبی درک می کنیم که نویسنده در پی رسوندن این مفهوم به خواننده ست (که همه چیز در جهان پیوسته در حال حرکت است). فرضیه ای که شاید کتاب های زیادی رو به خودش اختصاص داده اما با بیانی ساده و روایتی لطیف به خواننده منتقل می شه و مثل یه کلیدواژه یا چراغ روشن در ذهن نقش می بنده.
از دیگر برآیند های این کتاب می شه به تحریک شدید احساسات اشاره کرد. طوری که بعیده بعد از خوندن کتاب نگاهتون به درخت ها مثل قبل باشه. احتمالا وقتی تنها از کنار درختی رد می شید دست نوازشی می کشید یا حتی باهاش صحبت می کنید. این تحریک احساسات می تونه هدفمند بشه و به عدم اسراف بچه ها در مصرف کاغذ یا ذوق برای کاشت درخت و محافظت از محیط زیست سوق پیدا کنه. 
 و در آخر اینکه نویسنده احتمالا مخاطب را خیلی خوب می شناسه و می دونه که با چه شیوه ی پردازش و تفکری طرفه.. اینه که کتاب گاهی ملموسه و گاهی انتزاعی... گاهی فلسفیه گاهی اجتماعی و گاهی پر از احساس... و این مهم ترین نکته برای جذب مخاطبه یعنی درکِ مخاطب ...








        

1