معرفی کتاب زندگی پیش رو اثر رومن گاری مترجم لیلا عبداللهی

زندگی پیش رو

زندگی پیش رو

رومن گاری و 1 نفر دیگر
3.9
267 نفر |
68 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

30

خوانده‌ام

489

خواهم خواند

183

ناشر
جامی
شابک
9786001760914
تعداد صفحات
200
تاریخ انتشار
1398/10/10

توضیحات

        زندگی در پیش رو (به فرانسوی: La Vie devant soi) رمانی نوشته رومن گاری در سال 1975 است. وی این رمان را با نام مستعار امیل آژار منتشر کرد تا بتواند برای دومین بار جایزه گنکور را کسب کند. از این رمان، فیلمی نیز توسط Moshé Mizrahi در سال 1977 ساخته شده است.
      

لیست‌های مرتبط به زندگی پیش رو

پست‌های مرتبط به زندگی پیش رو

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          غالب کتاب‌هایی که می‌خوانم توصیه شده‌اند. کمتر ریسک می‌کنم تا کتابی را خودم انتخاب کنم و بخوانم؛ معمولا نتیجه نمی‌دهد. این کتاب هم بارها تعریفش را شنیده بودم، بارها.
سبک نگارش متن مطابق میلم بود. جملات کوتاه و چکشی. البته که ترجمه در ادای دین به متن اصلی سنگ تمام گذاشته بود.
آنچه که خواندم واگویه‌های محمد بود به همان شکلی که همگی در طول روز واگویه می‌کنیم. آشفتگی و از این شاخه به آن شاخه‌پریدن ویژگی اصلی واگویه‌ها بود که البته سیر منطقی داستان از بین نمی‌رفت.
محمد، شخصیت منحصر به فردی داشت که البته خودش هم خیلی دوست نداشت طبیعی باشد. ابتدا گمان کردم که این کتاب داستان زندگی محمد است از ابتدا تا بزرگسالی‌اش. تا جایی که به یک نان و نوایی برسد. اما خب این‌طور نیست. این داستان عشق رزا خانم به محمد و عشق محمد به رزا خانم بود. و من در پایان کتاب این را فهمیدم. در خلال این عشق ماجراهایی گنجانده شده بود و مفاهیم دیگری را مورد نقد قرار می‌داد.
کتاب ما را در همان گه‌دانی و وضع اسف‌بار محمد نگه‌می‌دارد. ما که عادت داریم از وضعیت‌ها و فضاهایی این‌چنین در داستان‌ها به فضاهای رنگی و زیبا منتقل شویم این بار با محمد رنج می‌کشیم و تا جملهٔ آخر کتاب از این فضاحت خلاص نمی‌شویم. این نوعی بدعت است که اصلا خسته‌کننده نبود.

اسپویل[اما من که به دنبال پایان خاص و تکان‌دهنده‌ای بودم _بر حسب عادتم _ با این پایان‌بندی راضی نشدم. حتی مرگ رزاخانم در نظرم غم‌انگیز نبود و اشکم را جاری نکرد. (البته این هنر نویسنده بود که من دقیقا احساس محمد را درک می‌کردم و گویی خود او بودم. باور نمی‌کردم.)
        

10

Elahe

Elahe

1400/8/17

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          رمان بسیار زیبای زندگی در پیش رو، مونولوگ¬های کودکی به نام محمد است که بنا به عقیده خودش برای اینکه او را کوچک¬تر نشان دهند مومو صدایش می¬زنند. رمان اتفاقات 3  تا 14 سالگی او را بیان می¬کند. لحن داستان بسیار صمیمانه و ساده است و خواننده را با خود همراه خواهد کرد. مومو کودکی فرانسوی-عربی است.  او توسط مادام رزا در طبقه ششم خانه¬ای(مهمان خانه¬ای) بدون آسانسور بزرگ می¬شود و میان این دو صمیمیت خاصی وجود دارد. مادام رزا زنی پیر است که با این حال از تعدادی کودک نگهداری می¬کند و در عین حال دلی مهربان و رئوف دارد. مادام رزا ویژگی¬هایی دارد که شخصیتش را دوست داشتنی می¬کند.  داستان این کتاب، رنج، تنهایی، فقر و فهم و درک کودکان رنج¬کشیده را به خوبی نشان می¬دهد. مادام رزا تجربه اردوگاه و تن¬فروشی را دارد و حال خاطراتی از آن دوران همواره با اوست. او از کودکانی مراقبت می¬کند که حاصل همین تن¬فروشی¬ها هستند و در ازای کار خود پول دریافت می¬کند. تب و تاب داستان از زمانی که مادام رزا بیش از حد توان فرسوده و پیر می¬شود به اوج خود می¬رسد. کم کم مادام رزا دیگر نمی¬تواند از پله¬ها بالا بیاید و در این هنگام مومو، صمیمی¬ترین کودک خانه با مادام رزا، به او بسیار کمک می¬کند و این بار مومو است که از مادام مراقبت و حمایت می¬کند. این چرخش، بسیار ظریف و عجیب و دلنشین است و پیش¬بینی ناپذیری حوادث را نشان می¬دهد. گرچه موضوع داستان به نظر تکراری می¬آید اما در حین خواندن کتاب به هیچ وجه این احساس به خواننده دست نمی¬دهد. جملات، اشارات و کنایه¬های مومو بسیار قابل¬تامل است و با اینکه در حد کودک و نوجوان نیست، با توجه به پیش زمینه¬ای که داستان به خواننده می¬دهد، کامل باورپذیر است. داستان انسان را به نگرشی نو وامی¬دارد که مهم¬ترین رکن آن پذیرش است.  
رومن گاری خواننده را به دنیای دیگر می¬برد که با صمیمت راوی داستان با آن کاملا احساس نزدیکی خواهد کرد.

        

5

Zeinab

Zeinab

1404/2/7

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          اگر من و شما کنار موموی ده ساله ای که صبح از خواب بیدار شده و شب فهمیده که چهارسال بیشتر سن دارد مینشستیم و برایمان از اتفاق ها و گذران زندگی اش میگفت قطعا این سبک زندگی برایمان چیزی جز تاریکی و سیاهی به حساب نمی آمد اما مومو که تمام این ۲۳۱ صفحه قرار است برایتان پرحرفی کند در دنیای گلبهی اش زندگی میکند ! انگار که پذیرفته زندگی همین است و خیلی خوشبختی ها برای او نیست و حتی چندان هم بهشان فکر نمیکند و از کنارشان به راحتی رد میشود ؛ انگار یک وسیله ی پر زرق و برقی را از پشت ویترین مغازه لوکسی نگاه کنی و به خودت بگویی وسایل این مغازه هرچند زیبا برای من کارآیی ندارند و بروی! …
اما او دودستی رُزا خانم را چسبیده تا مبادا تنها دارایی اش را از دست بدهد با اینکه به او احساس های ضد و نقیض دارد اما رُزا خانم را هم مثل زندگی اش پذیرفته و برای تحقق آنچه این شخص لازم دارد کم نمیگذارد هرچند که برای یک پسربچه چهارده ساله لحظات بشدت سخت و دشوار به حساب می آید
در نهایت اما موموی ساکن دنیای گلبهی یک چیز را سخت میپذیرد و آن را سیاه میبیند که نمی شود انکارش کرد و یک روزی همه مان مجبوریم که با آن سرشاخ شویم !
(قانون بی رحم طبیعت)
اما نظر خودم  
شخصا کتاب ها را به جهت یادگیری و نه صرفا سرگرمی مطالعه میکنم و اگر چنین دیدگاهی دارید کتاب تنها برای یکبار خواندن خوب و جالب است !
        

7

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          کتاب زندگی در پیش رو
مومو پسرکی  ده ساله که پدر و مادری ندارد پیش یک پیرزن یهودی که روسپی بازنشسته ای است،زندگی می کند و تعدادی بچه های زن های هرزه دیگر که به دست آن پیرزن یهودی سپرده شده اند.
وقتی دیدم،مومو کاراکتر اصلی داستان و راوی داستان،مسلمان است،شاخک هایم تیز شد.
مگر می شود نویسنده یهودی،کاراکتر اصلی و مثبت داستانش را یک مسلمان معرفی کند؟
داستان را ادامه دادم تا مچ رومن گاری را بگیرم.آخرش هم موفق شدم.
وقتی وسط های داستان،پدر مومو یا همان محمد که به او مومو می گویند،وارد ماجرا شد،نویسنده آن چیزی که می خواست به خورد ملت دهد،داد و در رفت.
پدر مومو مسلمان عربی معرفی شد که چند زن روسپی را پیش خود نگه می داشت و درآمد زندگی اش را از آن زن ها به دست می آورد و یکی از آن زن ها را که خیلی دوست داشت و باردار شده بود و محمد را به دنیا آورده بود و بعد پدرش آن زن را از شدت دوست داشتن زیاد،کشته بود.پدر محمد در داستان،مردی دیوانه و بیمار معرفی می شود که بعد از سال ها بستری بودن در بیمارستان به دنبال پسرش آمده و مومو از او هم می ترسد و هم چون پیش پیرزن جهود زندگی کرده و از قضا زنک جهود خیلی مهربان است،راضی نمی شود زن جهود را بگذارد و برود.
خلاصه اینکه در کل داستان،یهودها خیلی مهربان و البته خیلی بیچاره جلوه داده شده اند و خلاصه تر اینکه،گول این نویسنده های یهودی را نخوریم🥴
        

7

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

18