زندگی در پیش رو

زندگی در پیش رو

زندگی در پیش رو

رومن گاری و 1 نفر دیگر
3.9
168 نفر |
45 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

14

خوانده‌ام

311

خواهم خواند

98

شابک
9789649283166
تعداد صفحات
222
تاریخ انتشار
1387/12/11

توضیحات

        زندگی در پیش‌رو، داستان زندگی پسری چهارده‌ساله است به نام «محمد» که مومو خوانده می‌شود. مادر مومو فاحشه بوده، و فاحشه‌ها در فرانسه حق پرورش فرزند خویش را ندارند، مومو نزد «مادام رُزا» زندگی می‌کند. مادام رزا، پیرزن یهودی لهستانی‌الاصلی‌ست که خود در جوانی فاحشه بوده است. در سال‌های جنگ جهانی دوم در «آشویتس» اردوگاه نازی‌ها اسیر بوده پس از جنگ در فرانسه اقامت می‌‌گُزیند و حالا به وقتِ پیری، در ازای دریافتِ ماهانه‌‌ای اندک از چند بچه‌ی مادر ج... نگه‌داری می‌کند. داستان از زبان مومو روایت می‌شود، خواننده از نگاه او با محله‌های فقیر و خارجی‌‌نشینِ پاریس آشنا می‌شود. مومو روایت‌گرِ درد و رنج و خشونتِ حاکم بر انسان‌هاست. او بچه‌ای‌ست که هم‌چون دیگران در این محله، بار غیرقابلِ تحملِ هستی را بر دوش می‌کشد، اما دنیا را به سان آنها نمی‌بیند. زندگی برایش سئوال است، می‌خواهد همه‌چیز را بداند. عشقِ بزرگش دانستن است و همین ذهن‌ کنجکاو است، راوی درون و بیرون.
      

لیست‌های مرتبط به زندگی در پیش رو

پست‌های مرتبط به زندگی در پیش رو

یادداشت‌ها

          غالب کتاب‌هایی که می‌خوانم توصیه شده‌اند. کمتر ریسک می‌کنم تا کتابی را خودم انتخاب کنم و بخوانم؛ معمولا نتیجه نمی‌دهد. این کتاب هم بارها تعریفش را شنیده بودم، بارها.
سبک نگارش متن مطابق میلم بود. جملات کوتاه و چکشی. البته که ترجمه در ادای دین به متن اصلی سنگ تمام گذاشته بود.
آنچه که خواندم واگویه‌های محمد بود به همان شکلی که همگی در طول روز واگویه می‌کنیم. آشفتگی و از این شاخه به آن شاخه‌پریدن ویژگی اصلی واگویه‌ها بود که البته سیر منطقی داستان از بین نمی‌رفت.
محمد، شخصیت منحصر به فردی داشت که البته خودش هم خیلی دوست نداشت طبیعی باشد. ابتدا گمان کردم که این کتاب داستان زندگی محمد است از ابتدا تا بزرگسالی‌اش. تا جایی که به یک نان و نوایی برسد. اما خب این‌طور نیست. این داستان عشق رزا خانم به محمد و عشق محمد به رزا خانم بود. و من در پایان کتاب این را فهمیدم. در خلال این عشق ماجراهایی گنجانده شده بود و مفاهیم دیگری را مورد نقد قرار می‌داد.
کتاب ما را در همان گه‌دانی و وضع اسف‌بار محمد نگه‌می‌دارد. ما که عادت داریم از وضعیت‌ها و فضاهایی این‌چنین در داستان‌ها به فضاهای رنگی و زیبا منتقل شویم این بار با محمد رنج می‌کشیم و تا جملهٔ آخر کتاب از این فضاحت خلاص نمی‌شویم. این نوعی بدعت است که اصلا خسته‌کننده نبود.

اسپویل[اما من که به دنبال پایان خاص و تکان‌دهنده‌ای بودم _بر حسب عادتم _ با این پایان‌بندی راضی نشدم. حتی مرگ رزاخانم در نظرم غم‌انگیز نبود و اشکم را جاری نکرد. (البته این هنر نویسنده بود که من دقیقا احساس محمد را درک می‌کردم و گویی خود او بودم. باور نمی‌کردم.)
        

9

Elahe

1400/8/16

          رمان بسیار زیبای زندگی در پیش رو، مونولوگ¬های کودکی به نام محمد است که بنا به عقیده خودش برای اینکه او را کوچک¬تر نشان دهند مومو صدایش می¬زنند. رمان اتفاقات 3  تا 14 سالگی او را بیان می¬کند. لحن داستان بسیار صمیمانه و ساده است و خواننده را با خود همراه خواهد کرد. مومو کودکی فرانسوی-عربی است.  او توسط مادام رزا در طبقه ششم خانه¬ای(مهمان خانه¬ای) بدون آسانسور بزرگ می¬شود و میان این دو صمیمیت خاصی وجود دارد. مادام رزا زنی پیر است که با این حال از تعدادی کودک نگهداری می¬کند و در عین حال دلی مهربان و رئوف دارد. مادام رزا ویژگی¬هایی دارد که شخصیتش را دوست داشتنی می¬کند.  داستان این کتاب، رنج، تنهایی، فقر و فهم و درک کودکان رنج¬کشیده را به خوبی نشان می¬دهد. مادام رزا تجربه اردوگاه و تن¬فروشی را دارد و حال خاطراتی از آن دوران همواره با اوست. او از کودکانی مراقبت می¬کند که حاصل همین تن¬فروشی¬ها هستند و در ازای کار خود پول دریافت می¬کند. تب و تاب داستان از زمانی که مادام رزا بیش از حد توان فرسوده و پیر می¬شود به اوج خود می¬رسد. کم کم مادام رزا دیگر نمی¬تواند از پله¬ها بالا بیاید و در این هنگام مومو، صمیمی¬ترین کودک خانه با مادام رزا، به او بسیار کمک می¬کند و این بار مومو است که از مادام مراقبت و حمایت می¬کند. این چرخش، بسیار ظریف و عجیب و دلنشین است و پیش¬بینی ناپذیری حوادث را نشان می¬دهد. گرچه موضوع داستان به نظر تکراری می¬آید اما در حین خواندن کتاب به هیچ وجه این احساس به خواننده دست نمی¬دهد. جملات، اشارات و کنایه¬های مومو بسیار قابل¬تامل است و با اینکه در حد کودک و نوجوان نیست، با توجه به پیش زمینه¬ای که داستان به خواننده می¬دهد، کامل باورپذیر است. داستان انسان را به نگرشی نو وامی¬دارد که مهم¬ترین رکن آن پذیرش است.  
رومن گاری خواننده را به دنیای دیگر می¬برد که با صمیمت راوی داستان با آن کاملا احساس نزدیکی خواهد کرد.

        

4

          خاطرات گریه‌دار روده‌بر کننده!
کمدی تلخ

نمی‌دانم چه مثالی بیاورم، اما شاید چیزی که می‌گویم بدک نباشد: بعضی از آدم‌ها طوری خاطرات مصائب‌شان را بیان می‌کنند که وقتی آن‌ها را می‌شنویم، می‌خواهیم روده‌بر شویم! اما همزمان چیزی هم ما را از زیاده خندیدن باز می‌دارد و آن همین است که گرچه قصّه اکنون بامزه است و شنیدنش کیف می‌دهد، اما روزگاری راوی آن در مواجهه‌ی با مصیبت زجر کشیده و اشک ریخته است. به همین دلیل، چنین خنده‌هایی یا در دم سکته می‌کنند و یا همراه با مقداری عذاب وجدان هستند.

وقتی کتاب زندگی در پیش رو را می‌خواندم همین وضع را داشتم. راوی نوجوانی بذله‌گو است که شرایط نچندان مساعد زندگی خودش را طوری تعریف می‌کند که واقعاً خنده‌دار است. امکان ندارد که ساعتی را صرف خواندن این کتاب کنید و هیچ نخندید یا دست کم لبخند نزنید؛ ولی داستان در همین جا خلاصه نمی‌شود؛ اتفاقاتی که برای این پسرک رخ می‌دهند ناخوشایند هستند و هیچ کدام مان دوست نداریم جای او باشیم. به همین دلیل، هر گاه هم که به مطالب او خندیم،‌ خیلی زود به خود آمدم و کامم را تلخ یافتم.
سکس و اعتیاد

هنرمندی رومن گاری از جنبه‌های گوناگونی به چشم می‌خورد: او توانسته است که نقد اجتماعی را همراه با روایتی جذّاب همراه بکند. تقریباً از نیمه‌های کتاب روشن است که ته داستان چه می‌شود، اما آن چیزی که کتاب را تازه نگه می‌دارد، هم روایت خوشمزه‌ی رومن گاری و هم مضامین اجتماعی اثر او است. رومن گاری به اشکال گوناگون درباره‌ی جامعه‌ی «سکس‌زده‌»ی فرانسه صحبت می‌کند!

    رزا خانم می‌گفت:« پایین تنه و لویی چهاردهم مهم‌ترین چیزهایی هستند که فرانسوی‌ها دارند.» (۲۵) 

    «نمی‌دانم چرا مردم همه‌شان به خاطر پایین‌تنه‌‌شان تقسیم بندی می‌شوند و اهمیّت پیدا می‌کنند.» (۱۲۱)

در سراسر کتاب، با این مسئله مواجه هستیم که بسیاری از زنان در فرانسه، از راه «پایین‌تنه‌شان» کسب درآمد می‌کنند. چنین واقعیتی هم عوارض بسیاری دارد که نمونه‌ی آن بچه‌های زیادی است که از این روابط حاصل می‌شوند. روسپیان که نمی‌توانند و یا نمی‌خواهند از این بچه‌ها مراقبت کنند، بچه‌ها را به زنانی می‌سپارند که شغل‌شان همین است که از این بچه‌ها در ازای پول نگهداری کنند. دولت به بچه‌های نامشروع شناسنامه نمی‌دهد و آن‌ها نمی‌توانند حمایت خاصّی داشته باشند. اگر این بچه‌ها سیاه پوست هم باشند، اوضاع بسیار حیرت انگیز می‌شود!

    در بعضی از خانه‌های سیاهان، حدود ۱۲۰ نفر زندگی می‌کنند که در هر اتاق هشت نفر هستند و در پایین فقط یک مستراح هست، به‌طوری که آن‌ها کارشان را همه‌جا می‌کنند! چون این از آن کارهایی نیست که بشود برایش صبر کرد. (۳۱)

بچه‌ها آن‌چنان تحت تربیت قرار نمی‌گیرند و به همین دلیل، اغلب راه پدر مادرهایشان را ادامه می‌دهند؛ یعنی دخترها روسپی و پسرها «بیار» می‌شوند و برای دخترها «کار» جور می‌کنند! برخی از بچه‌ها هم که شاهکار می‌کنند و از روند عادی خارج می‌شوند، وارد صنعت دیگری می‌شوند:

    اوّلین چیزی که مردم با دیدن یک بچه در کافه بهش فکر می‌کنند، همین مسئله‌ی اعتیاد است. در فرانسه از صغیرها خیلی مراقبت می‌شود و وقتی کسی مراقب‌شان نباشد، سر و کارشان به زندان می‌افتد! (۱۳۷)

نمی‌دانم چطور است که هم «خیلی از آن‌ها مراقبت می‌شود» و هم «اوّلین چیزی که به ذهن می‌رسد ...» اما سایر بخش‌های کتاب، خود گواه بر برداشتی است که گفتم. به ویژه کافی است به شخصیت «لوماهوت» توجه کنید. لوماهوت دوست راوی و پسری نوجوان و معتاد به هروئین است. راوی آن گاه که درباره‌ی لوماهوت حرف می‌زند، از این قضیه پرده بر می‌دارد که اغلب هم سن و سالانش در جست و جوی خوشی به مواد مخدر روی می‌آورند، اما خود او به این چیزها علاقه‌ای ندارد.

    بهترین راه برای فراهم آوردن «گُه»* کاری است که لوماهوت می‌کرد و آن این است که بگوید هرگز به خودش سوزن نزده است و آن وقت بچه‌ها بلافاصله یک تزریق مجانی به او می‌کنند؛ چون هیچ کس نمی‌خواهد خودش را به تنهایی بدبخت ببیند. (۷۹)
    * یکی از القاب هروئین

افلاطون یا محمّد ۱۴ ساله!

اگر از آن‌هایی هستید که ماژیک به دست، انتظار شکار جملات ناب را می‌کشید، باید بگویم که دست روی کتاب درستی گذاشته‌اید. کتاب مالامال از جملات خاص و تأمل‌برانگیز است. در نگاه اوّلیه این حسنی برای نویسنده محسوب می‌شود، امّا فکر می‌کنم که چنین عنصری منطق داستان را زیر سؤال می‌برد. به عبارت دیگر، بعضی وقت‌ها واقعاً می‌ماندم که در حال خواندن کتابی از نیچه هستم یا این که راوی پسری ۱۴ ساله است که داستانی را تعریف می‌کند!

اگر دقت کنید، بسیار دیده‌ایم که شخصیتی ترسو، به مرور و در طی روند داستان، موانعی را پشت سر می‌گذارد و شجاعت خاصّی کسب می‌کند. این شخصیت سرانجام با فعالیتی شجاعانه روند داستان را به نقطه‌ی نهایی خود می‌رساند و این مطلب نه تنها برای ما قابل قبول نیست، بلکه بسیار لذت بخش است. دلیل چنین احساسی همین است که سیر داستان به نحوی چیده شده است که قابل باور باشد. اگر شخصیتی ترسو بدون هیچ گونه علت یا سبب توجیه کننده‌ای یکباره کاری شجاعانه انجام بدهد، ما جا می‌خوریم و چنین چیزی را غیرمنطقی می‌دانیم. به همین ترتیب، فکر می‌کنم که این حجم از جملات حکیمانه و تحلیل‌های روان‌شناختی و جامعه‌شناختی از نوجوانی ۱۴ ساله بسیار دور از انتظار است!
        

17

          دومین کتابی بود که از رومن گاری می‌خوندم و جالب اینجا بود که این کتاب هم مثل کتاب پیشین (خداحافظ گاری کوپر) محوریت داستان تفکرات و واگویه‌های یک فرد با نگرشی خاص بود. یک فرد که در عین عادی بودن ظاهری، کاملا نگرش متفاوتی داشت. البته خود شخصیت قهرمان داستان، مثل داستان پیشین، زندگی خیلی معمولی (حداقل از این دیدگاه که در مورد زندگی افرادی شبیه اون داستان نوشته شده باشه) نداشت. از این جهت هم کتاب بدیع بود و با نوع دیگری از زندگی آشنا می‌شدیم، هرچند جذابیت خاصی نداشت. چیزی که برای من بیش از همه جالب بود، داستان پیری بود. نگاه تا حدی تازه به پیری، که خیلی کامل و با جزئیات به تصویر کشیده شده بود.
نکته جالب دیگه رابطه عاطفی فرزند-مادری بین مومو و رزا (کسی که بزرگش کرده) هست. مومو با وجود اینکه می فهمه این نگهداری در ازای پول هست و با وجود تضادهای زیادی که بینشون هست، باز هم این عاطفه می مونه. نویسنده حتی برای دامن زدن به این تضاد مذهب رزا رو یهودی و مومو مسلمان زاده است. در واقع رزا موقع تحویل گرفتن بچه ها، مطابق با مذهب اعلامی تحویل دهنده اونها رو بزرگ می کنه. ظاهرا داستان در زمانی رخ داده که ماجرای شکل گیری اسرائیل و ...(نویسنده بدون جانبداری خاصی این رو مطرح می کنه) بسیار مطرح بوده و همین به عجیب بودن این رابطه اضافه می کنه. 
در مجموع به نوعی کتاب جالبی بود. اما گزینه ای نیست که به همه توصیه‌اش کنم. در واقع همه پسند نیست (که البته نه حسن است و نه عیب).
ترجمه و زبان خوب و روان بود.
        

1