یادداشت‌های fatemeh jafarzadeh (54)

fatemeh jafarzadeh

fatemeh jafarzadeh

7 روز پیش

          این نمایشنامه رو میشه کاملا از نظر فرهنگی بررسی کرد.
تاثیری که جنگ و نازی بر روی مردم گذاشته هنوز هم غیر قابل جبران بوده و همچنان زندگی و روحیه‌ی خیلی از مردم رو درگیر خودش کرده. شاید افرادی که در زمان نازی در آلمان زندگی میکردن الان خیلی پیر شده و یا حتی مرده باشن اما تاثیر و یا تخریبی که این حذب با خود به همراه داشته همچنان قابل مشاهده هست. 
داستان کلی نمایشنامه درباره‌ی مرگ و یا بهتره بگم خودکشی مردی هست که باعث میشه خانواده‌اش برای تقسیم ارث و مراسم تشییع جنازه دور هم جمع بشن و از گذشته و شخصی که مرده حرف بزنن. در خلال این گرد همایی با دیدگاهی که افراد از جهود و نازی دارن آشنا میشیم.

مورد بعدی که باید بهش اشاره کرد سبک دیالوگ نویسی نویسنده هست. مونولوگ‌های بلند و جمله بندی خاصی که نویسنده داره کمی خسته کننده هست. مونولوگ‌هایی که صرفا بیان‌ میشن تا دیدگاه افراد به نمایش گذاشته بشه و در روند پیش رفتن داستان و کنشگری کاراکترها تاثیر خاصی نداره.


        

1

fatemeh jafarzadeh

fatemeh jafarzadeh

7 روز پیش

          از ماگدا سابو اغلب با رمان 《در 》یاد میشه اما اولین رمانی که از این نویسنده خوندم 《خیابان کاتالین 》هست. اوایل رمان به معنای واقعی کلمه کاملا سردرگم بودم هیچ خط روایی درستی پیدا نمیکردم و کاملا از شروع کتاب پشیمون بودم اما خب بهش فرصت دادم و چقدر خوشحالم بابت اینکه زود از خوندن دست نکشیدم در آخر هم دوباره برگشتم و فصل های اول رو خوندم و روایت به خوبی در ذهن و قلبم ته نشین شد.
روایت سه خانواده و ارتباط‌ انسان‌هایی که در جنگ جهانی دوم در مجارستان زندگی میکردن. به حدی ملموس و قابل درک که با هر شخصیت میشه همذات پنداری کرد و در اخر مثل دوستی صمیمی همه رو به خوبی شناخت.

اصلا نمیشه از توصیفات و داستان‌گویی زیبایی که ماگدا سابو داره گذشت اما فکر میکنم تنها نقطه ضعف قلمش به کار بردن تشبیهاتی هست که عجیب و کاملا ناهماهنگ هستن. و همینطور رگه‌هایی از فانتزی که فکر میکنم اصلا نیاز به وجودشون در رمان نیست شخصی که مرده دوباره در قالب یک شخصیت زنده میشه و به زندگیش ادامه میده حالا روایت از زنده بودن ارواح جالبه ولی اینکه قالب انسانی دارن در رمانی که در کمال رئال بودن جذابه خیلی برای من جذاب نبود.

و در اخر باید از اهمیت شخصیتی بگم که در تمام رمان خواننده حس میکنه صرفا فقط وجود داره ولی وقتی میره و از خانواده جدا میشه همه میفهمن چقدر نقش مهمی در تحکم اون خانواده داشته و اون هم بلانکا هست. این دختر کوچیک خانواده که همه از بچگی بهش میگفتن ابله و احمق و ساده اما فقط وقتی در کنار خانواده بوده باعث پیشرفت و تحمل هر کاراکتر میشده. 
در اخر باید بگم کاملا اتفاقی به این رمان برخوردم و حتی شاید کتاب دیگه ای از سابو نخونم. ولی این کتاب بدون شک در ذهن و قلبم باقی میمونه.

        

11

           پلات نمایشنامه: افرادی خودشان را به جای دستفروش و بی‌خانمان معرفی کرده وارد کار و یا به عنوان مهمان وارد خانه‌ی مردم شده و محل کار یا خانه‌ی میزبان را به آتش میکشند. حالا فردی به اسم اشمیتس از بیدرمن درخواست میکند که مدتی را مهمان خانه‌ی او باشد.
ایده‌ی نگارش این نمایشنامه کاملا اتفاقی و بعد از جنگ جهانی دوم و مطرح شدن نازی ها به ذهن فریش رسیده و ابتدا یک داستان کوتاه و سپس تبدیل به نمایشنامه شده.
هدف اصلی نمایشنامه در یک جمله این هست: مردم ساده‌لوح و خوش باور آلمان فریب نازی و هیتلر را خورده و باورشون میشه که حزب اهداف والایی داره.
و اما این ایده به بهترین شکل تبدیل به متن میشه. در این نمایش قدرت دیالوگ و گفتگو در بین انسان‌ها رو متوجه میشیم. در یک کلام باید بگم که توانایی و استعداد قانع کردن آدم‌ها مسئله‌ی ساده ای نیست و افرادی که این توانایی رو دارن و یا به دست میارن اگر یک دیکتاتور مثل هیتلر باشن باعث تشکیل نازی و جنگ میشن. و اینگونه افراد میدونن که باید برن سراغ افراد ساده‌لوح و زودباور افرادی که از قبل یک درصد اعتماد به همه دارن و شکاک و محتاط نیستن و به راحتی در دام این شیاطین میوفتن.
اگر سخرانی‌های هیتلر رو گوش بدید کاملا متوجه منظورم میشید(البته که هیتلر فقط مثال هست) دیکتاتورها این قدرت قانع کردن رو به خوبی دارن و حتی اونو پرورش هم میدن به شخصه اگر یک آلمانی در قرن پیش بودم شاید جانم رو فدای این حزب و این قدرت سخنوری هیتلر میکردم😂😂
به معنای واقعی کلمه سخنرانی‌هاش اجرای یک تئاتره🤌🏻
اگر بخوام از سبک و ساختار بگم خب مشخصه که تئاتر اپیک هست و ماکس فریش به رسم نمایشنامه‌های یونان باستان از همسرایان که در اینجا آتش‌نشان هستن استفاده کرده که در ابتدا و یا انتهای صحنه دیالوگ‌هایی شعرگونه دارن.
در انتها باید گفت هدف نگارش و قصد نویسنده بیان یک موضوع سیاسی هست اما با دقت و بررسی میشه لایه‌های روانشناسی و جامعه شناسی رو در این‌نمایش دید و بسیار قابل بحث و بررسی و تحلیل هست.
        

4

7

          اولین نمایشی که از فریش خوندم و نمایشنامه‌ای از  زبان آلمانی و سوئیسی تبار و اپیک و جالب که با استفاده از شکست دیوار چهارم و دیالوگ و ارتباط با تماشاگر نوشته شده.
داستان درباره‌ی زندگی زن و شوهری هست که گویی با یک قفل به هم بسته شدن و از همدیگه رهایی ندارن. زندگی زناشویی و خیانت در این نمایش دو عنوان مهم و مطرح هست. و واقعا مفهوم دقیق خیانت چیه؟ برای هر شخص خیانت تا چه حدی میتونه پیش بره؟ و با وجود تفکر بسیار آزادی که برخی افراد دارن اصلا خیانت معنایی داره؟
میشه گفت در این اثر تا حدودی میتونیم جانب داری کنیم و برای مرد داستان دل بسوزونیم. ولی آیا واقعا مرد حق داره؟ شاید حتی سبب خیانت زن همین تفکر به اصطلاح آزاد مرد باشه.
در کل جانبداری در نگاه اول راحته ولی هر چی داستان بیشتر پیش میره میفهمیم که حقیقت چیزی بین این زن و مرد هست.
و اما در نگاهی کاملا احساسی میشه درک کرد زن و مردانی که سالها بدون عشق و علاقه و با خیانت به همدیگه باز هم در یک زندگی مشترک دوام میارن و با قفلی به جنس وابستگی به همدیگه متصل هستن.

        

14

          خدای من، هر صفحه از این کتاب نفس من را بند می‌آورد.
و اما داستان کتاب چیزی نیست جز زندگی واسیلی. همین و بس. هیچ اکشن و حتی هیچ سفری در این داستان نیست اما شما را وادار به ساعتها نشستن و خواندن می‌کند. و چه بگویم از قلم آندری‌یف و ترجمه و ترجمه و ترجمه‌ی شاهکار. توصیفاتی که فقط می‌تواند الهام یک خدای شعر در ذهن آندری‌یف باشد.
آندری‌یف را به عنوان پدر اکسپرسیونیسم ادبیات روس می‌شناسند و سبک ادبی‌اش را ترکیبی از عناصر مکاتب ادبی رئالیسم، طبیعت‌گرایی و نمادگرایی روسی می‌دانند. اما فارغ از ایسم‌ها باید بود و فقط خواند و لذت تام برد.
سفر فیزیکی در داستان نیست اما روح واسیلی دائم در سفر است در حال تکامل و یا حتی در حال سقوط. دومین کتابی است که از آندری‌یف خوانده‌ام و یکی از بزرگترین دستاوردهایی که در کتاب خواندنم دارم آشنایی با این قلم است. تا حدودی حال و هوای آندری‌یف با تولستوی برای من شبیه به هم است و در تمام مدتی که زندگی واسیلی را می‌خواندم به یاد پدر سرگی افتادم.
        

35