یادداشت fatemeh jafarzadeh

         پلات نمایشنامه: افرادی خودشان را به جای دستفروش و بی‌خانمان معرفی کرده وارد کار و یا به عنوان مهمان وارد خانه‌ی مردم شده و محل کار یا خانه‌ی میزبان را به آتش میکشند. حالا فردی به اسم اشمیتس از بیدرمن درخواست میکند که مدتی را مهمان خانه‌ی او باشد.
ایده‌ی نگارش این نمایشنامه کاملا اتفاقی و بعد از جنگ جهانی دوم و مطرح شدن نازی ها به ذهن فریش رسیده و ابتدا یک داستان کوتاه و سپس تبدیل به نمایشنامه شده.
هدف اصلی نمایشنامه در یک جمله این هست: مردم ساده‌لوح و خوش باور آلمان فریب نازی و هیتلر را خورده و باورشون میشه که حزب اهداف والایی داره.
و اما این ایده به بهترین شکل تبدیل به متن میشه. در این نمایش قدرت دیالوگ و گفتگو در بین انسان‌ها رو متوجه میشیم. در یک کلام باید بگم که توانایی و استعداد قانع کردن آدم‌ها مسئله‌ی ساده ای نیست و افرادی که این توانایی رو دارن و یا به دست میارن اگر یک دیکتاتور مثل هیتلر باشن باعث تشکیل نازی و جنگ میشن. و اینگونه افراد میدونن که باید برن سراغ افراد ساده‌لوح و زودباور افرادی که از قبل یک درصد اعتماد به همه دارن و شکاک و محتاط نیستن و به راحتی در دام این شیاطین میوفتن.
اگر سخرانی‌های هیتلر رو گوش بدید کاملا متوجه منظورم میشید(البته که هیتلر فقط مثال هست) دیکتاتورها این قدرت قانع کردن رو به خوبی دارن و حتی اونو پرورش هم میدن به شخصه اگر یک آلمانی در قرن پیش بودم شاید جانم رو فدای این حزب و این قدرت سخنوری هیتلر میکردم😂😂
به معنای واقعی کلمه سخنرانی‌هاش اجرای یک تئاتره🤌🏻
اگر بخوام از سبک و ساختار بگم خب مشخصه که تئاتر اپیک هست و ماکس فریش به رسم نمایشنامه‌های یونان باستان از همسرایان که در اینجا آتش‌نشان هستن استفاده کرده که در ابتدا و یا انتهای صحنه دیالوگ‌هایی شعرگونه دارن.
در انتها باید گفت هدف نگارش و قصد نویسنده بیان یک موضوع سیاسی هست اما با دقت و بررسی میشه لایه‌های روانشناسی و جامعه شناسی رو در این‌نمایش دید و بسیار قابل بحث و بررسی و تحلیل هست.
      
29

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.