یادداشتهای احمد رضائیان (34) احمد رضائیان 1403/9/28 رنج کشیدگان و خوارشدگان فیودور داستایفسکی 4.1 9 طبق معمول و مطابق انتظار از جناب داستایفسکی، داستانی لایه لایه و پرکشش با شخصیت پردازیهایی کامل و جامع و در نهایت بیان این عقیده که زندگی آدمی همیشه هم بر وفق مرادش نمیچرخد. البته به نسبت سایر آثار بزرگ این نویسنده به نظر من چندان جلب توجه نمیکند مگر اینکه بخشی از رنج و خواری نقل شده در کتاب، برای کسی در زندگیاش رخ داده باشد... . ترجمه با اینکه از نسخه نگلیسی صورت گرفته اما بسیار روان و به زبان اصیل نویسنده نزدیک میآید؛ تنها مشکلش «ویرگول»های سرشاری است که نمیدانم از کجا نشأت گرفته، از نویسنده، از مترجم یا از حروفچین؟! مثلاً در صفحه ۸۸ کتاب نقل شده است: «در چنین مواقعی، و خاصه وقتی برمیگشت، همیشه خیلی بدخلق و خشن، و حتی خردهگیر، میشد، هم با من و هم با آنا آندرییونا، تو گویی...»!! این حجم ویرگول از کجا آمده خدا میداند؟! . در آخر اینکه شخصیتهای این کتاب صفر و صدیاند، سیاه و سفید، به ندرت میتوان آدمی نرمال و بینابینی پیدا کرد؛ آدمهای این کتاب یا «فقیر هستند و شریف» یا «ثروتمند هستند و کثیف»! و این مسئله سیر داستان را برای مخاطب تا حدودی لو میدهد. . 0 0 احمد رضائیان 1403/6/17 بیابان تاتارها دینو بوتزاتی 4.2 21 وه که آدمی چه آرزوهایی در سر میپروراند! وه که آدمی چه بیاساس انتظاراتی از زندگی دارد! وه که آدمی چه حقایقی را نمیخواهد با چشمانش ببیند! وه که زندگی چه رویی به آدمی نشان بدهد و چه حسابی از او بکشد! . «بیابان تاتارها» کتاب عجیبی است. کسل میشوی از خواندن داستان، انگاری نویسنده افیونی را لابهلای صفحات کتاب پاشیده باشد، بعد با خودت میگویی شاید درست شود، شاید بهتر شود، شاید نتیجه بدهد؛ یکباره میبینی 230 صفحه خواندهای و درست نشده است، بهتر نشده است، نتیجه نداده است. همانطور که برای «جووانی دروگو» هم نه درست شد، نه بهتر شد و نه نتیجه داد! . اینطور که سایت سازمان اسناد و کتابخانه ملی میگوید، ترجمه این اثر در سال 1349 منتشر شده و احتمالاً جز اولین ترجمههای سروش حبیبی است. با این اوصاف خردهای نیست اما استفاده بیش از حد از مصادر و حتی «مصدر سازی» در ترجمههای سروش حبیبی برایم سؤالم است؟! کلماتی مانند «قلعگیان»، «ازشهربازگشتگان»، «شادیانگیزان» و ... 0 6 احمد رضائیان 1403/5/19 ناصر ارمنی: مجموعه داستان رضا امیرخانی 3.4 49 من کاری به کتاب و داستانهایش ندارم، فقط سؤالم این است که «امیرخانی» این همه حاج آقا و مرشد و پیشنماز و حاج احمد عطار و حاج رضا بقال و علیهای معصوم و پاک طینت را از کجا پیدا میکند که ما در زندگیهامان یکیاش هم به سختی پیدا میکنیم؟! 0 3 احمد رضائیان 1403/5/16 داستان دو شهر چارلز دیکنز 4.1 43 اگر بنا را بر این بگذاریم که با خواندن یک اثر از هر نویسنده او را ارزیابی کنیم؛ قطعاً «داستان دو شهر» از «چارلز دیکنز» نشان طلای نویسندگی را از آنِ خالقش میکند. . داستانی بینهایت کِشنده و استخواندار،تعلیقاتی بهجا و توصیفاتی بهاندازه، شخصیتهایی کاملاً پرداخته و ملموس، رفت و برگشتهایی صحیح و بهقاعده، همه و همه بیانگر هنرمندی دیکنز در خلق این اثر است. دیدم بیشتر دوستان از پایانبندی «بینظیر» کتاب گفتهاند -که در آن شکی نیست- ولی مگر این پایانبندی از خودِ داستان و اتفاقات و شخصیتها و دیالوگها و خردهطنزهای نویسنده جداست؟! میخواهم بگویم از «بینظیری» این کتاب نمیتوان چنین پایانی را انتظار نداشت! . من کتاب را با ترجمه مهرداد نبیلی خواندم و بسیار راضیام. ترجمهای که به گفته مترجم چهل و اندی سال طول کشیده و تلاش کرده با دنیای دیکنز یگانه و بعد ترجمه شود. الحق و الانصاف که از عهده کار هم برآمده؛ کافی است همان شروع فصل اول کتاب یکم را از متن اصلی ببینید و بین دو ترجمه بزرگ این اثر مقایسهای برقرار کنید... 2 28 احمد رضائیان 1403/5/9 حسین علی درود خداوند بر او م. موید 4.2 5 دهه اول محرم امسال را مهمان «حسینِ علی» اثر استاد م.مؤید بودم؛ و الحق که چه میزبانی! کتاب سرتاسر متن پارسی است -به جز اسامی و اماکن- که در نوع خودش بینظیر است، هم توانایی و هنر نویسنده را میرساند و هم جلوهای است از انعطاف بیحد و مرز زبان شیرین پارسی. خود نویسنده در صفحه ۵ کتاب میگوید: «گفتار ایرانی برگزیدم و بدان کوشیدم بر این پندار که ایرانی بر خاندان بگریم که خاندان خود با ما پارسی گفتند و شنفتند ...چه، همه زبانها میدانند و ناخوانا چونان خوانا میخوانند.» . از لحاظ متن، کتاب تکهتکه و در حدود ۱۳۰ قطعه است که از مرگ معاویه لعنت الله علیه شروع میشود و تا ظهر عاشورا و شهادت حسینِ علی صلوات الله علیه ادامه پیدا میکند. از لحاظ منابع و مآخذ، کتاب رویکرد تدوینی دارد و ماجرای هر قطعه را از چند منبع روایت میکند که اکثراً جزو منابع معتبر و دست اول است. البته ناگفته نماند، فارغ از متن دقیق تاریخی، نویسنده به قدری زیبا روایت کرده که خودش یک پا مجلس روضه است و گریه امان نمیدهد پیوسته خواندنش را... . حیف کتاب به این زیبایی و شیرینی که مهجور است، حیف! . یکجایی از کتاب، در پانوشتی از قول ملک الشعرای بهار نوشته است: «و جای افسوس است که باید جملات تمامپارسی را برای فهم عامه فارسیزبانان به عربی ترجمه کرد.» این جمله خیلی غم داشت... 0 2 احمد رضائیان 1403/5/9 درک یک پایان جولیان بارنز 3.6 30 و «جستار» آفریده شد، تا «داستان»ها به فنا نروند! . نه تنها درک شروع و میانه، که حتی درکِ پایانِ «درک یک پایان» هم خودش یک مسئله بغرنجی است! سرشار از جملات قصار و فلسفهگون، با موضوعی توجهبرانگیز اما بدون پرداخت مناسب؛ معتقدم اگر نویسنده زحمت میکشید و جستارش میکرد بسیار شایستهتر از داستان یا رمانش میشد! سیر در عوالم خیال و خاطرهگویی شخصیت اصلی کتاب که معتقد است آدمی فقط باید عمر کند -تأکید میکنم «فقط» باید عمر کند- تا اشتباهاتش مشخص شود، چندان برایم جالب نبود... ستارهها را بهخاطر موضوع، زحمت مترجم و گفتوگوی مفید انتهای کتاب دادم؛ همین. 0 1 احمد رضائیان 1403/3/31 گفت و گوی چهار نفره: حق با منه، تو اشتباه می کنی! تیموتی ویلیامسن 3.6 1 کتاب حاصل یک ایده گفتوگو محور از چهار شخص است که هر کدام نمادی از جامعه هستند: -دسته اول: افراد عامی که بیشتر درگیر خرافات و شبهعلم هستند و به هیچ عنوان هم آبشان با منطق در یک جو نمیرود! -دسته دوم: افراد نسبیگرایی که جرئت گفتن «درست» و «نادرست» یا «حق» و «باطل» را ندارند و معتقدند هر نظری میتواند صحیح باشد و به هیچ عنوان هم آبشان با منطق در یک جو نمیرود! -دسته سوم: افرادی که به مبانی و روش علم تجربی بیش از هر چیز دیگری بها میدهند و معتقدند آنچه علم به آن میرسد و میگوید، نقطه پایان هر بحثی است و آنچه هم علم به آن نمیرسد و نمیگوید، اصلاً نقطهای به حساب نمیآید! -دسته چهارم: افرادی که سر و کارشان با منطق است و از سه دسته بالا حرصشان در میآید و تمام تلاششان را میکنند تا افراد را به راه «درست» هدایت کنند! . در کل کتاب جالبی است و بهنظرم ارزش خواندن دارد (خوانش کاربردیاش حقیقتاً نیاز به صرف زمان و تأمل بیشتری است؛ یعنی کتاب در حین گفتوگو سرشار از نکته است.) . یک نکتهای هم بهشدت اذیتکننده بود. متأسفانه متن از نظر ویرایشی یکدست نشده است، یعنی در حین یک جمله از زبان یک شخص هم واژه کتابی وجود دارد و هم واژه محاوره («نمیدانیم» و «نمیتونه»)! البته بنده چاپ سوم سال ۹۹ را دارم، امیدوارم در چاپ های جدید اصلاح شده باشد... 0 13 احمد رضائیان 1403/3/25 تهران در بعدازظهر مصطفی مستور 3.2 19 طبق معمول و مطابق انتظار از جناب مستور! داستانهایی که اگر «رابطه دختر-پسری»، «عشق»، «مشروب» و «زنِ تیرهبخت» را ازش بگیریم، چیز خاصی از کتاب باقی نمیماند! 0 3 احمد رضائیان 1403/3/25 استخوان خوک و دست های جذامی مصطفی مستور 3.5 45 هیچوقت مستور را نفهمیدم! نه اینکه نتوانم، نه؛ نخواستم که بفهمم! معتقدم وقتی نویسنده «ایرانی» در روایت یک داستان مبتنی بر بومِ جامعهای آشنا برای ما، تمام تلاش خود را میکند تا از استعاره بالاتر نرود و لایههای درونی شخصیتش را برای مخاطبش باز نکند؛ چرا منِ مخاطب باید تلاش کنم خودم را به زور به دنیای او وارد کنم؟! 5 22 احمد رضائیان 1403/3/7 مرگ وزیر مختار یوری نیکایویچ تینیانوف 3.8 3 به زور جای پارک ماشین را پیدا کرده بودم که تازه فهمیدم چند ساعتی باید در صف دکتر بمانیم! چون کتابی همراهم نبود به اولین کتابفروشی سر زدم و بالاخره در آن جهنمِ بیکتابی، خواستم «مرگ وزیرمختار» خنکای قلبم باشد. شد؟! نشد؟! . همانطور که خود مرحوم سحابی در مقدمه مترجم هم اذعان میکند، کتاب در ابتدا ضرباهنگ بسیار کندی دارد بالاخص که یکدفعهای وسط خانهای همراه مادری و بعدش هم بین دوستانی در شهری که دیگر در کتاب تکرار نمیشوند، ما با جناب گریبایدوف آشنا میشویم! انگاری سردی و رخوت سنپترزبورگ و مسکو را آقای نویسنده ریخته باشد لای سطرهای کتاب، هر کاری بکنیم این کتاب تا یک سوم ابتدایی گرمشدنی نیست که نیست! همین که پای گریبایدوف به سمت شرق باز میشود و جغرافیای آشنای این تکه از قصه کمکم برای ما رنگ و بوی آشنایی میگیرد، نویسنده انگاری خودش هم دارد گرم میشود و کتابش جان میگیرد؛ پس دو سوم میانی کتاب تازه ما سر کیف میشویم و بر جد اندر جد این روسها شروع میکنیم لعن و نفرین فرستادن! و امان از «تبریز» و «تیران» -یا همان تهران خودمان به قول گریبایدوف-؛ نویسنده مثل اینکه فقط همین تکه از داستان را بلد بوده و بعد زوری بقیه قصه را برایش ساخته و پرداخته است، یکهو موتورش روشن میشود و لحظه به لحظه برای ما اتفاقات جدیدی رو میکند، آنقدر جدید که از دلش «میرزا مسیح مجتهد» و «ظلالسلطان» و «حمله به سفارت روسیه» و «مرگ وزیرمختارش» بیرون میآید و اعصاب آدم سر «الماسِ فتحعلیشاه» که حالا در مسکو است به هم میریزد. در نهایت نویسنده کاری میکند که سه سوم انتهایی کتاب یک خاطره خوش از خواندش برایمان به ارمغان میگذارد و لعن و نفرینمان به روسها و قاجارها شدت بیشتری میگیرد! . خلاصه اینکه باید تحملش کنید تا خنکای کتابش را بچشید؛ یکدفعهای شدنی نیست! . 0 25 احمد رضائیان 1403/2/27 آرزوهای بر باد رفته اونوره دو بالزاک 3.7 2 اگر نویسندگان روس را خالق بیچونوچرای «روابط درونی» افراد بدانیم، بیشک نویسندگان فرانسوی خالق بیبروبَرگرد «روابط بیرونی» افراد میشوند! انتظار نابجایی است که از بالزاک و رولان و هوگو و پروست کتابی بخوانید و فکر کنید که نویسنده بیخیال ترسیم نقطه به نقطه زندگی سینوسی قهرمانانش شود و فقط به رسم بر مبنای نمونهبرداری کفایت کند؛ پس برای خواندن هر کتاب قطور فرانسوی ابتدا چند روزی مراقبه کنید تا آمادگی آنالیز هزاران هزار جزئیات ریز و درشت -اما مؤثر- در روند داستان را داشته باشید... . بالزاک در «آرزوهای بر باد رفته» ماجرای دو رفیق را روایت میکند، هر دو سرشار از هنر اما بدون ذرهای روحیه تحلیل: یکی «ساده» و دیگری «سادهتر». دستِ روزگار یک رفیق را از شهرستان به «پاریس» میکشاند و آنجا در زرق و برق پاریس دچار استحاله میکند و رفیق دیگر با اینکه در شهرستان مانده اما شهرستانیهای «پاریس رفته» او را دچار استحاله میکنند؛ هر دو هم چوب یک چیز را میخورند: «سادگی». سادگیای که برای «لوسین دوروبامپره» با طمعِ شهرت پیوند خورده و برای «داوید سشار » با طمعِ ثروت! . خلاصه اینکه: از امیرِ کلام (علیه السلام) منقول است که: «و لا أفسَدَ الرَّجُلَ مِثلُ الطَّمَعِ»، گمانم همه حرف بالزاک همین است؛ چه آرزوها و چه رؤیاها و چه جانها و چه جهانهایی که به خاطر طمع از بین نرفته است... 0 2 احمد رضائیان 1402/11/25 تفکر راضیه حقیقت 4.6 23 مرحوم حائری شیرازی را از قبل با تمثیلاتش میشناختم، سبک حرف زدن و محاسنِ حنا گذاشتهاش هم مزید بر علتی شده بود برای اینکه همیشه در ذهنم ماندگار باشد! تک عنوانهایی پراکنده از او خوانده بودم و مجذوب روانی کلام و تمثیلهای بهجایش شده بودم؛ اما روزی رفیقی پیشنهاد خواندن «تعلق» را داد و شد آنچه باید میشد! خواندن «تعلق» همان و پی بردن به حکیم بودن این مرد همان؛ دلبستهاش شدم، آنقدر که جمع کتابخوانی را با محوریت آن کتاب سامان دادم و چه لذتی داشت دیدن تعجب آن جمع از عمقِ نگاه این مرد! حالا نوبت «تفکر» رسید و باز هم حکمتی که از کلام مرحوم حائری شیرازی میجوشید؛ کتابی که میخواهد بگوید زود به نتیجه رسیدن، زود جواب دادن، پاسخ فوری خواستن، آمادهخوری کردن نتیجهاش تعطیلی فکر است و چه ضربهها که ما ندیدهایم از این مشکل! بخوانید، بخوانید و فکر کنید که چرا فکر کردن برایمان اینقدر غریب است... 0 4 احمد رضائیان 1402/11/25 ریشه ها الکس هیلی 4.5 24 یکجایی آیتالله جوادی آملی -حفظه الله- گفته بود: اینکه آمریکاییها قدشان بلند است بهخاطر این است که روی قبر میلیونها کشته جنگ و تجاوز و غارتگری ایستادهاند؛ و الحق و الانصاف که چه تعبیر لطیف و دقیقی است! گاهی گریه کردم، گاهی عصبانی شدم، گاهی چشمهایم را بستم؛ اینقدر که اطرافیانم هم متوجه میشدند حالم دست خودم نیست حین خواندن این کتاب! آخرش هم فقط میتوانم بگوییم لعنت به این یانکیها با این سابقه کثیفِ قدیمیشان و این ژستهای تمیزِ جدیدشان... . یک نکته از کتاب که برایم آموزنده بود و اصلاً داستان کتاب را هم رقم میزد، اعتقاد و پایبندی خانوادگی برای نقل خاطرات و اسامی اجدادشان بود؛ چیزی که شاید ما امروز خیلی به آن بها نمیدهیم! 0 4 احمد رضائیان 1402/11/22 مردگان زرخرید (نفوس مرده) نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 16 بعد از یادداشتهای یک دیوانه، این دومین اثری بود که از گوگول خواندم؛ اینبار هم در وصف گوگول و کتابش باید بگویم «ساده، سرراست و اعجابآور»! گوگول قلمفرسایی نمیکند، خودش را به آب و آتش نمیزند، داستان را عقب و جلو نمیکند اما در همین حین داستان و آدمهای داستانش را جوری جلوی چشمت قرار میدهد که مدام به خودت بگویی «عجب، که اینطور»! داستان یک ایده عجیب و غریب دارد: خرید و فروش رعیتهایی مرده که عمرشان به دنیا نیست اما اعتبارشان چرا! و امان از آدمی مثل چیچیکف که برای رسیدن به امیال و آرزویش مینشیند و چه فکرها که نمیکند و این هنر گوگول است که وقتی قصهاش تمام شد -اگر آدم منصفی باشی- آخرش بگویی «اِ، پس منم که دست کمی از چیچکف ندارم»! خلاصه اینکه بخوانید و لذت قصه را ببرید و بابت طعنهها و تکهها و تلنگرهای وقت و بیوقت گوگول کیف کنید... 0 23 احمد رضائیان 1402/11/18 خودآموز فلسفه مل تامپسون 3.8 8 اول اینکه مخاطب جدی و دقیقی برای فلسفه نیستم! دوم اینکه به نظر من اسم و رسم این کتاب در بازار نشرِ ما، بیش از خودِ کتاب هست! سوم اینکه کتاب حاضر ترتیب موضوعی داره، نه تاریخی؛ مثلاً فلسفه دین، فلسفه اخلاق، فلسفه علم و غیره. خود نویسنده هم اذعان داره که قصدش گفتن تاریخ فلسفه نبوده اما بسترهای تاریخی-اجتماعی نظریهپردازی هر فیلسوفی رو هم از نظر دور نداشته. از طرف دیگه وقتی مثلاً در باره عدالت در بخش «فلسفه و سیاست» سه نظر از سه فیلسوف متفاوت کنار هم بیان میشه، خواننده تا حدودی سیر تطور اندیشه رو حس میکنه! البته ای کاش بخش فلسفه قارهای کمی مفصلتر نوشته شده بود، حیف! چهارم اینکه نکات و تأملات قابل توجهی رو بیان میکنه ولی خب، من آثار نایجل واربرتون، مارک وودهوس و ویل دورانت رو بیشتر پسندیدم! پنجم و آخر اینکه انصافاً ترجمه عالی و ماهرانه صورت گرفته! 0 3 احمد رضائیان 1402/10/21 شوق گفت و گو و گستردگی فرهنگ تک گویی در میان ایرانیان حسن قاضی مرادی 3.9 2 از قاضی مرادی قبلاً کتاب «درآمدی بر تفکر انتقادی» را دیده، مجذوب قلم دقیق و عمیقش شده بودم؛ این یکی هم به همان اندازه پر مغز بود و جاندار! . کتاب دو بخش کلی دارد: اول به ریشههای تکگویی در ما ایرانیان از منظر تاریخی و جامعهشناختی میپردازد و بعد میرود سراغ بخش دوم و اصلی کتاب که همان «نظریه گفتوگو» است. شاید بخش اول برای بعضی حوصله سر بر باشد اما بخش دوم بهاندازه کافی سرحالتان میکند. به نظرم اگر جای بخش اول و دوم جابجا میشد، بیشتر میشد معرفیاش کرد! ولی در هر حال برای اینکه بدانیم گفتوگو چیست و چرا باید گفتوگو کنیم و حالا چگونه گفتوگو کنیم، خواندن این کتاب لازم است... 0 1 احمد رضائیان 1402/10/15 راهنمای مردن با گیاهان دارویی عطیه عطارزاده 3.4 142 بعد از خواندنش، چهار «خوشحالی» نصیبم شد: اول اینکه کتاب را ۲ روزه خواندمش، نه بیشتر! دوم اینکه سال ۹۸ با قیمت ۲۱ هزار تومان خریدمش، نه بیشتر! سوم اینکه در این ۵ سال سراغش نرفته و نخوانده بودمش! چهارم اینکه از «چشمه» کتاب تألیفی دیگری در کتابخانه ندارم! . دو ستاره بهخاطر ساختار بدیع کتاب و قدرت به نمایش کشیدن احساسات یک ذهنِ محصور! 4 15 احمد رضائیان 1402/10/7 ظلمت در نیمروز آرتور کستلر 4.3 16 یک شاهکار تمام عیار! تزلزل عقیده آدمی در بستر اجتماع؛ حتی اگر آن بستر ماحصل عقیده خودت باشد! «دادرسی دوم» و مکالمه بین روباشف و ایوانف مسحور کننده بود! . خلاصه اینکه انتظار همه چیز از این کتاب داشتم مگر اینکه عاشقش شوم... 0 5 احمد رضائیان 1402/10/7 خداحافظ گاری کوپر رومن گاری 3.7 47 اگر بتوانید ۸۰ صفحه اول را تحمل کنید، باز هم نمیتوانید ۲۰۰ صفحه بعدی را تحمل کنید!!😶 . بهنظرم جز شخصیت «لنی» -آن هم به ندرت- با چیز دیگری از این کتاب نمیتوان همذاتپنداری کرد... 0 0 احمد رضائیان 1402/5/18 گچ پژ محسن رضوانی 3.9 29 امروز عصری با کلی عجز و لابه، از منشی سرخاب سفیداب کرده دکتر نوبت گرفتیم. میدانستیم به این راحتیها کارمان را راست و ریست نمیکند و باید عینهو مرغِ پرکنده هی این پا و آن پا کنیم؛ از آنجا که حوصله ادا و اطوار بچه مزّلف های کف خیابان را هم نداشتیم دست انداختیم بیخ کتابخانه همایونی خودمان تا کتابی برداریم و حین بیکاری ورقی بزنیم، بلکه کشِ تنبانِ مطالعه مملکت -که همیشه خدا پایین است!- را کمی بکشیم بالا! خلاصه دیدیم «تالستوی» و «داستا» و مابقی که کسر شأن ملوکانهشان است دنبال ما راه بیفتند داخل مطب دکتر، «گچ پژ» صاحاب مرده را دیدیم که داخل هیچ قفسهای جا نشده بل کجکی افتاده یک گوشه؛ همین را برش داشتیم تا حداقل بعد خواندن به زور هم که شده بچپانیمش قاطیِ باقیِ کتب! القصه، دو ساعت تمام، یکبند خواندیمش و یکبند لب هایمان مثل همان آدم های پستهصفت اول کتاب باز ماند و تلخی اخلاق دخترکِ ورپریده منشی دکتر را گرفت... . دستت درست شازده که خوب نواختی! زیاده جسارت است. یا علی... 0 17