مرگ وزیر مختار

مرگ وزیر مختار

مرگ وزیر مختار

3.7
3 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

4

خواهم خواند

12

این رمان تاریخی روایتی داستانی است از زندگی الکساندر گریبایدوف، دیپلمات، نمایشنامه نویس، شاعر و آهنگساز روس، از زمان ورودش به دنیای سیاست تا در زمان قتلش در تهران. او در زمان مرگ وزیرمختار روسیه در ایران بود و یک سوم پایانی کتاب هم در تهران می گذرد.تینیانوف، نویسنده کتاب، یکی از معروف ترین نویسندگان فرمالیست است و این کتاب هم بی نصیب از فرمالیسم نیست.بریده ای از کتاب:وزیر مختار هنوز زنده بود.یک کبابی شمیرانی دندان های جلویی اش را خُرد کرده بود. یکی دیگر با چکش به عینکش زد و یکی از شیشه های عینک به چشمش فرو رفت. کبابی سر او را بر سر چوبی کرد و بیرق تازه ی خود را به اهتزاز درآورد. سر وزیرمختار سبک تر از سبد گوشتی بود که او معمولاً به دوش می کشید. وزیر مختار کافر مسئول جنگ ها، قحطی، ظلم حکام و محصول بد آن سال بود. اکنون بر سر چوبدست، بر فراز کوچه ها می گذشت و از آن بالا با دندان های شکسته می خندید. کودکان با سنگ او را نشانه می گرفتند و به هدف می زدند. وزیر مختار زنده بود. دزدی دست راست او را، که حلقه ای بر آن می درخشید، با خود می برد. آن را محکم و دوستانه در تنها دست خود که دست چپ بود، می فشرد. گاهی به آن می نگریست و تأسف می خورد که چرا برهنه است و تکه ای پارچه ی زردوزی شده همراهش نیست. شاگرد چلنگری کلاه سه گوش او را بر سر گذاشته بود و کلاه گشاد تا روی گوش هایش پایین می آمد. اما خود وزیر مختار، همراه با نوکر موبورش و یک کافر دیگر و در کنار سگ ها و گربه های مرده، خیابان های تهران را جارو می کرد...

یادداشت‌های مرتبط به مرگ وزیر مختار

            به نام او

🔸️در بیست و دوم بهمن ماه سال هزار و دویست و هفت هجری شمسی (هزار و هشتصد و بیست و نه میلادی)  الکساندر گریبایدوف -وزیر مختار روسیه در ایران- در تهران به قتل رسید.

🔸️ اگر پیش از این از قضیه گریبایدوف اطلاع داشته باشید یا تنها همین چند کلمه‌ای را که در بالا نوشته‌ام بخوانید احتمالاً تصور خواهید کرد رمان #مرگ_وزیر_مختار نوشته  یوری نیکلایویچ تینیانوف روس یک اثر جانبدارانه درباره قتل این سیاست‌پیشه، شاعر و نمایشنامه‌نویس کلاسیک روس در ولایت غربت است. ولی باید به خدمتتان عرض کنم که اینطور نیست.

🔸️تینیانوف در مقام یک نویسنده اهل روسیه دست به قلم نمی‌برد. بلکه به عنوان یک رمان‌نویس ساختارگرا به روایت ماه‌هایِ آخر زندگی گریبایدوف می‌پردازد، شاعر و نمایشنامه‌نویس جاه‌طلبی که به علت سانسور و مشکلات دیگر نتوانست ثمره فعالیتهای ادبی‌اش را ببیند و به ناچار به سیاست بیش از پیش گرایش پیدا کرد. او پس از موفقیت در مذاکرات ایران و روس -به عنوان یکی از مذاکره‌کنندگان ارشد- و تحمیل قرارداد ترکمنچای به طرف ایرانی به مسکو بازگشت و از دست تزار حکم وزیر مختاری روسیه در ایران را دریافت کرد.
گریبایدوفی که در ادبیات شکسته خورده حال می‌خواهد در سیاست اول باشد. ولی گویا بخت با او یار نیست.

🔸️رمان می‌گوید که گریبایدوف -این شاعر سیاست‌پیشه- نه به تمامی شاعر (مولف ادبی) است نه سیاست‌پیشه کاملی‌ست. او در عین اینکه به سیاست گرایش دارد ولی غرور یک شخصیت برجسته ادبی را با خود دارد و این غرور نقطه‌ضعف سیاستمردی‌ست که باید خردمندانه رفتار کند، نه لجوجانه و احساساتی.

🔸️یکی از مهمترین ماموریتهای گریبایدوف در ایران اجرایی کردن بندهای ترکمنچای بود، یکی دریافت غرامت از ایران و فرستادن آن به جبهه جنگ روسیه که با عثمانی درگیر بود و دیگری بازگرداندن اتباع روس مقیم در ایران، این مورد دوم علت اصلی کشته شدن وزیر مختار روسیه و همراهانش در باغ ایلیچی تهران بود، چرا که گریبایدوف علی‌رغم نصایح اطرافیان خود به چند زن گرجیِ مسلمان‌شده که همسران ایرانی داشتند (دو نفر از آنها همسران الله‌یارخان وزیر خارجه ایران بودند.) در سفارت پناه داد. و همین امر و همچنین عصبانیت مردم بابت ترکمنچای سبب شد که هزاران نفر از مردم تهران به سفارت روسیه حمله‌ور شوند و تمام اعضای آن (به جز یک نفر) را به قتل برسانند.

🔸️تینیانوف با فرمی بدیع و غیر خطی داستان ماه‌های آخر زندگی گریبایدوف را روایت می‌کند. داستان از بازگشت او به مسکو برای تقدیم قراداد ترکمنچای به تزار شروع شده و با حرکت او به سمت ایران و اقامت در تفلیس و تبریز و رسیدن به تهران ادامه پیدا می‌کند. یک چهارم پایانی رمان به اقامت یکماهه گریبایدوف در تهران و وقایعی که در این شهر بر او می‌گذرد اختصاص دارد و با مرگ او پایان می‌یابد.
مرگ وزیر مختار (که در نیمه اول قرن بیستم نوشته شده) نشان می‌دهد که تینیانوف استاد توصیفگری‌ست. توصیفها و تصویرهایی که او از ایران ارائه می‌دهد، در عین منصفانه بودن بسیار دقیق و زیباست. گویا او به دقت آن بازه زمانی را مورد مطالعه قرار داده است.

🔸️و امّا نکته آخر در باب ترجمه، این کتاب اوّل بار در سال پنجاه و شش توسط مرحوم مهدی سحابی به فارسی برگردانده شد. که پس از آن دیگر تجدید چاپ نشد. در سال شصت و هشت مرحوم اسکندر ذبیحیان آن را تحت عنوان قتل وزیر مختار از روسی به فارسی برگرداند. ترجمه سحابی در سال نود و هفت با ویرایش مجدد و مقابله کردن آن با متن روسی توسط آبتین گلکار به همت نشر ماهی منتشر شد. ترجمه ذبیحیان در بازار موجود نیست ولی من پی‌دی‌اف کتاب را پیدا کردم و مقایسه کردم. و باید بگویم که ویرایش تازه سحابی بسیار خواندنی‌تر است‌
          
            به زور جای پارک ماشین را پیدا کرده بودم که تازه فهمیدم چند ساعتی باید در صف دکتر بمانیم! چون کتابی همراهم نبود به اولین کتابفروشی سر زدم و بالاخره در آن جهنمِ بی‌کتابی، خواستم «مرگ وزیرمختار» خنکای قلبم باشد. شد؟! نشد؟!
.
همانطور که خود مرحوم سحابی در مقدمه مترجم هم اذعان می‌کند، کتاب در ابتدا ضرباهنگ بسیار کندی دارد بالاخص که یکدفعه‌ای وسط خانه‌ای همراه مادری و بعدش هم بین دوستانی در شهری که دیگر در کتاب تکرار نمی‌شوند، ما با جناب گریبایدوف آشنا می‌شویم!
انگاری سردی و رخوت سن‌پترزبورگ و مسکو را آقای نویسنده ریخته باشد لای سطرهای کتاب، هر کاری بکنیم این کتاب تا یک سوم ابتدایی گرم‌شدنی نیست که نیست!
همین که پای گریبایدوف به سمت شرق باز می‌شود و جغرافیای آشنای این تکه از قصه کم‌کم برای ما رنگ و بوی آشنایی می‌گیرد، نویسنده انگاری خودش هم دارد گرم می‌شود و کتابش جان می‌گیرد؛ پس دو سوم میانی کتاب تازه ما سر کیف می‌شویم و بر جد اندر جد این روس‌ها شروع می‌کنیم لعن و نفرین فرستادن!
و امان از «تبریز» و «تیران» -یا همان تهران خودمان به قول گریبایدوف-؛ نویسنده مثل اینکه فقط همین تکه از داستان را بلد بوده و بعد زوری بقیه قصه را برایش ساخته و پرداخته است، یکهو موتورش روشن می‌شود و لحظه به لحظه برای ما اتفاقات جدیدی رو می‌کند، آن‌قدر جدید که از دلش «میرزا مسیح مجتهد» و  «ظل‌السلطان» و «حمله به سفارت روسیه» و «مرگ وزیرمختارش» بیرون می‌آید و اعصاب آدم سر «الماسِ فتحعلی‌شاه» که حالا در مسکو است به هم می‌ریزد. در نهایت نویسنده کاری می‌کند که سه سوم انتهایی کتاب یک خاطره خوش از خواندش برایمان به ارمغان می‌گذارد و لعن و نفرینمان به روس‌ها و قاجار‌ها شدت بیشتری می‌گیرد!
.
خلاصه اینکه باید تحملش کنید تا خنکای کتابش را بچشید؛ یکدفعه‌ای شدنی نیست!
.