معرفی کتاب ناصر ارمنی: مجموعه داستان اثر رضا امیرخانی

ناصر ارمنی: مجموعه داستان

ناصر ارمنی: مجموعه داستان

3.4
193 نفر |
43 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

9

خوانده‌ام

453

خواهم خواند

44

شابک
9789643373412
تعداد صفحات
180
تاریخ انتشار
1396/8/30

توضیحات

        
سهراب همیشه آخر کار کم می­آورد. تا چهار را پیدا می­کند. اما پنجمی انگار آب می­شود و در زمین فرو می­رود. اهل محل همیشه نصیحتش می­کنند:
سهراب دست از این کار بردارد. تو که چهارتاش رو پیدا کردی. اصلا فرض کن پنجمی را هم پیدا کردی، یه سکه طلا بیش­تر به تو نمی­دن.

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به ناصر ارمنی: مجموعه داستان

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به ناصر ارمنی: مجموعه داستان

پست‌های مرتبط به ناصر ارمنی: مجموعه داستان

یادداشت‌ها

          ⭕مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه به قلم جذابِ آقای امیرخانی
کتاب شامل ۱۱ ماجرای متفاوت است که اسم کتاب هم از اسم یکی از همین داستان‌ها برداشته شده

⭕بخشی از کتاب:
هرکسی یک عشقی دارد، اما خیلی کَمَند آدمهایی که به صراحت دنبال عشقشان بروند. مثلا یکی عاشق رانندگی است، می‌رود دنبال حرفه بی‌تحرک کاسبی. یکی عاشق کاسب شدن است، به عشقش پشت پا می‌زند، می‌شود پزشک‌. البته هیچ‌وقت آدم نمی‌تواند از عشقش به طور کامل دست بکشد. شاید برای همین باشد که خیلی از کاسبها خودشان با اتومبیل به دنبال اجناس می‌روند و یا خیلی (بعضی) از پزشکان مثل کاسبها در مطب شخصی‌شان طوری می‌نشینند که انگار پشت دخل دکان نشسته‌اند
(نوشته‌ی داخل پرانتز از من هست)

Merged review:

⭕مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه به قلم جذابِ آقای امیرخانی
کتاب شامل ۱۱ ماجرای متفاوت است که اسم کتاب هم از اسم یکی از همین داستان‌ها برداشته شده

⭕بخشی از کتاب:
هرکسی یک عشقی دارد، اما خیلی کَمَند آدمهایی که به صراحت دنبال عشقشان بروند. مثلا یکی عاشق رانندگی است، می‌رود دنبال حرفه بی‌تحرک کاسبی. یکی عاشق کاسب شدن است، به عشقش پشت پا می‌زند، می‌شود پزشک‌. البته هیچ‌وقت آدم نمی‌تواند از عشقش به طور کامل دست بکشد. شاید برای همین باشد که خیلی از کاسبها خودشان با اتومبیل به دنبال اجناس می‌روند و یا خیلی (بعضی) از پزشکان مثل کاسبها در مطب شخصی‌شان طوری می‌نشینند که انگار پشت دخل دکان نشسته‌اند
(نوشته‌ی داخل پرانتز از من هست)
        

0

          بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
سلام و نور.
ناصر ارمنی  ، اثر جناب رضاخانِ امیر خانی.
کتاب مجموعه داستان است و ناصر ارمنی یکی از داستانهای این مجموعه. 
پیش از خواندن کتاب ذهنیتم درباره‌ی عنوانِ کتاب این بود که انتخاب نام ناصر ارمنی  شایدبرای این بوده  که یک نفر ارمنی مسلمان شده یانه، کارهای خوبی انجام داده و عاقبت به خیر شده و برای همین پررنگش کرده اند و شده است عنوان  یک کتاب.
 می دانید گاهی همین حدسها و تصورات ذهنی از روی عناوین، خودشان طرحی برای یک داستان بلند می‌شوند.
اما خب، نه ناصر ارمنی و نه داستانهای دیگر این کتاب آنچه من از روی عنوانها تصور می‌کردم نبودند و این هنر نویسنده در انتخاب عنوانِ انگیزشی و معمایی برای کتاب  است.
نویسنده به زبان عامیانه حرفش را می‌زند و داستانها را به جایی می‌رساند که انتظارش نمی‌رود ولی باید برسند.آقای امیرخانی خیلی هنرمندانه از شخصیتهایی که در جامعه نامطلوب تلقی می‌شوند ، یک شخصیت کاملا مطلوب می‌سازد طوری که تنها خودش و مخاطب ، حقیقت شخصیت را می‌شناسند و گویی داستان در واقعیت خود در جامعه اتفاق افتاده و می‌افتد طوری که هیچ‌کس آنچه را باید بداند، نمی‌داند. 
نویسنده با استفاده از کاریکلماتور  در نوشته ها بر زیبایی‌ داستان افزوده  مثلا آنجا که  آدرس را می‌گوید؛ 《اگر کارگر به آزادی برسد انقلاب می‌شود.》به مداقه دارد به  موقعیت اجتماعی_سیاسی اشاره می‌کند ...
کوتاه کنم سخن را، کتاب گویی ماهیت شهید  را از بتی که ما (شمابخوانید جامعه) در ذهن داریم ،تغییر می‌دهد  و می‌خواهد حرفهای  نویی  بزند.


        

7

        یازده داستان کوتاه به قلم رضا امیرخانی:

داستان اول: سهراب عاشق تجسس است، مثل پدرش؛ و دنبال پنج نوشته در در زمزم است. برایش سؤال شده که چرا هیچ‌وقت نتوانسته پنجمی را پیدا کند! در دوره سربازی هم پنجمین پلاک از پنج مفقودالاثر جنگ را پیدا نکرد...

داستان دوم: انگشتری که پای شخصیت اصلی داستان را به کلانتری و جریان قتل دختر زیبارو می‌کشاند.
داستان عجیب و پرداخت کم‌نظیر و دیالوگ‌های عالی.

داستان سوم: از مردی عرب در محله‌ای از تهران می‌گوید که با این‌که همه او را احترام می‌کنند اما هیچ‌کس او را نمی‌شناسد جز آن‌که مثلا می‌دانند معاودی است از عراق.
و از مواجهه سه پسر پشت کنکوری با او، کنجکاوی‌شان و وصلش به ۳۱۳.

داستان چهارم: داستانی کوتاه از مرد پژوهشگری که در دادگاه دارد در مورد پژوهشش توضیح می‌دهد.

داستان پنجم: روایت از زبان پسربچه‌ای گفته می‌شود که منتظرند پدرش از جبهه بیاید، پدری که به قول پسرک، دیگر نمی‌شود با او فوتبال بازی کند.

داستان ششم: ناصر ارمنی، پسری مسلمان، از همسر دوم پدرش که ملقب است به ناصر ارمنی. و می‌گوید از تلاش های او برای محوکردن این لقب.
آخرش با بمب‌انداختن عراقی‌ها شهید می‌شود.

داستان هفتم: کوتاه‌ترین داستان، قصه بانمک از مردی که به نیومکزیکو مهاجرت کرده.

داستان هشتم: داستان چند دقیقه در شلوغی‌های خیابان انقلاب می‌گردد، آنجایی که سه دوست جانباز در حال تردد در آن‌اند.

داستان نهم: قصه‌ای که خیلی دوستش داشتم. داستان حول محور عباس می‌گردد که خیابان‌ها را گز می‌کند، نام هر خیابان برایش مهم است و هربار دنبال نکته‌ای می‌گردد؛ مثلا تقاطع خیابان کارگر با خیابان آزادی، میدان انقلاب است. کارگر که به آزادی می‌رسد، انقلاب می‌شود.
پایان‌بندی شگفتی داشت، بدون پیش‌بینی.

داستان دهم: حال‌وهوای سال نوی سال‌ها بعد از جنگ پیش از سال نوی ۱۳۷۷، جانبازی که با همسرش -همسری که از تاریخ بدش می‌آید- دست‌دردست در خیابان راه می‌روند و برمی‌خورند به پاسبان‌هایی که می‌خواهند ارشادشان کنند. برخی حتی تازه‌به‌دوران‌رسیده و یا متعصب که اینان را جدای از جامعه می‌دانند. زن و مردی که می‌خواهند ماشین لباسشویی بخرند. 
و طنز زبان که بیان می‌کند جدایی‌هایی را که برای این‌وری و آن‌وری در نظر می‌گیرند. تقسیم‌بندی به چپ و راست، گفتن از تعطیلی نشریه‌ها و مسائل کوتاهی از اجتماع و سیاست.

داستان آخر: درددل‌های راوی است با دوست جانبازی که گوش شنواست اما نمی‌تواند حرفی بزند. تمام داستان از پسرخاله‌اش مازی می‌گوید، از قهر و آشتی‌ها تا تغییرات رفتاری و شخصیتی مازی.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

22

          کتاب «ناصر ارمنی» مجموعه 11 داستان کوتاه از «رضا امیرخانی» است.
هر کدام از این داستان‌ها نیازمند تفکری عمیق است تا بتوان به مفهوم و نکته آن پی‌برد.
به عنوان مثال من در داستان «ناصر ارمنی»‌ به این نتیجه رسیدم که هر کاری می‌خواهیم انجام دهیم باید برای رضای خدا باشد؛ نه اهداف دیگر. در آخر داستان می‌بینیم ناصر ارمنی که هم به حج رفته بود و هم مسجد در محله ارمنی‌ها ساخته بود، هیچ کدام از اعمالش پذیرفته نشد. چر‌اکه نیت درستی نداشت و رضای خدا در آن نبود.
یا در داستان «رتبه قبولی» به این نکته اشاره می‌کند که رتبه قبولی 313 است. اگر انسان بتواند به این رتبه برسد که خوشا به حالش ولی اگر نتواند به آن برسد، همان بهتر که بمیرد. در واقع منظور، تعداد یاران امام زمان ارواحنا له الفداه می‌باشد.
ولی متاسفانه در مورد دو داستان «سال نو» و «انگشتر» نتوانستم به نتیجه‌ای برسم. البته یه حدس‌هایی در رابطه با داستان انگشتر زده‌ام ولی فکر نمی‌کنم حدس درستی باشد.
در کل داستان‌هایش راحت و قابل هضم نیست. بلکه باید در مورد آن‌ها تفکر شود و تجزیه و تحلیل کرد تا به پیام آن‌ها رسید؛ و این برای بعضی از افراد خوشایند نیست.
نتیجه اینکه این کتاب به دلم نشست و اگر روزی این کتاب دوباره به دستم برسد اصلاً آن را باز نمی‌کنم.

امین پازوکی1392/10/7
        

0