یادداشتهای عسکری فضل اله نژاد (55)
1404/3/15
### **خلاصه داستان:** رمان "بیگانه" (۱۹۴۲) داستان **مورسو**، مردی بیتفاوت و منفعل را روایت میکند که در الجزیره تحت استعمار فرانسه زندگی میکند. داستان در دو بخش اصلی روایت میشود: 1. **بخش اول:** - مورسو خبر مرگ مادرش را دریافت میکند، اما در مراسم تدفین هیچ احساسی نشان نمیدهد و حتی گریه نمیکند. - روز بعد با زنی به نام **ماری** ملاقات میکند و با او رابطه برقرار میکند. - با همسایهاش، **ریمون**، که مشکوک به دلالی فحشا است، دوست میشود و درگیر مشکلات او با یک مرد عرب میشود. - در یک روز گرم و سوزان در ساحل، مورسو بدون دلیل مشخصی مرد عرب را با تفنگ میکشد. 2. **بخش دوم:** - مورسو دستگیر و محاکمه میشود، اما بیشتر از جنایت، به دلیل بیتفاوتیاش در مراسم خاکسپاری مادرش محکوم میشود. - جامعه و دادگاه او را به عنوان یک "بیگانه" و موجودی غیراخلاقی میبینند. - مورسو تا آخر همان بیتفاوتی فلسفی خود را حفظ میکند و در نهایت به اعدام محکوم میشود. در سلول زندان، به پوچی زندگی پی میبرد و با آن کنار میآید. --- ### **نکات کلیدی:** - **پوچگرایی (ابزوردیسم):** مورسو نماد انسانِ پوچگراست که زندگی را بیمعنا میداند و در برابر آن بیتفاوت است. - **محاکمه اخلاقی:** دادگاه بیشتر از جنایت، او را به خاطر عدم تطابق با هنجارهای اجتماعی محکوم میکند. - **پایان:** مورسو در مواجهه با مرگ، به آرامش میرسد و میپذیرد که جهان بیمعناست. **نتیجه:** "بیگانه" نمایشی از تقابل فرد با جامعه و مفهوم پوچی در زندگی است. مورسو نه یک قهرمان، بلکه یک آنتیقهرمان است که سیستم ارزشی جامعه را به چالش میکشد.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/3/14
کتاب **"آن تابستان" (One Summer)** نوشته **دیوید بالداچی (David Baldacci)** یک رمان احساسی و الهامبخش است که در سال ۲۰۱۱ منتشر شد. این کتاب داستانی متفاوت از سایر آثار معمایی و جنایی بالداچی ارائه میدهد و بر موضوعاتی مانند عشق، خانواده، امید و تحول شخصی تمرکز دارد. داستان حول محور **جک آرمسترانگ (Jack Armstrong)** میچرخد، یک مرد مبتلا به یک بیماری لاعلاج که تنها چند ماه دیگر به زندگیاش باقی مانده است. او از همسرش، **لیزی (Lizzie)**، و سه فرزندشان مراقبت میکند، اما پس از یک تراژدی غیرمنتظره، زندگی خانوادهاش دچار تحول بزرگی میشود. زنش لیزی در یک تصادف میمیرد. بچهها برای سرپرستی نزد پدربزرگ و مادربزرگ برده میشوند و جک به آسایشگاه افراد دم مرگ. با این حال، یک معجزه پزشکی باعث بهبودی جک میشود و او فرصتی دوباره برای زندگی پیدا میکند. او تصمیم میگیرد با خانوادهاش به خانه دوران کودکی لیزی برود تا تابستانی را در کنار عزیزانش بگذراند و روابط از دسترفته را ترمیم کند. اما این سفر پر از چالشها و کشف رازهای گذشته است. سامی رفیقش او را همراهی میکند. با جنا صاحب رستوران آشنا میشود . دختر بزرگ جک با پسر جنا دوست میشود مادر لیزی که از مرگ لیزی ناراحت هست با نامردی میخواهد سرپرستی بچه ها را به عهده بگیرد و موفق هم میشود . اما حادثه گم شدن و غرق شدن دختر بزرگ جک و نجاتش توسط جک همه چیز را درست میکند ### درونمایه های اصلی: - **عشق و فداکاری خانوادگی** - **امید و تولد دوباره** - **گذشته و آشتی با آن** - **قدرت تصمیمگیریهای سرنوشتساز** ### سبک نوشتار: برخلاف اکثر کتابهای بالداچی که معمولاً در ژانر **تریلر و جنایی** هستند، **"آن تابستان"** یک رمان **درام و احساسی** است که با نثری روان و تأثیرگذار نوشته شده است. این کتاب ترکیبی از غم، شادی و امید را به تصویر میکشد و خواننده را به فکر فرو میبرد.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/3/13
رمان *بلندیهای بادگیر* (۱۸۴۷) داستانی عاشقانه-تراژیک دربارهٔ عشق آتشین و انتقامجویی است. اتفاقات در دو خانهٔ اصلی میگذرد: *بلندیهای بادگیر* (وازرینگ هایتس)، خانهای خشن و دورافتاده، و *تراشکراس گرانج*، خانهای مرفهتر در دشتهای پایین. ### **پلات اصلی:** - **هیتکلیف**، پسری یتیم و اسرارآمیز، توسط خانوادهٔ ارنشاو به بلندیهای بادگیر آورده میشود. کاترین، دختر خانواده، با او دوست میشود و رابطهٔ عمیقی بینشان شکل میگیرد. - پس از مرگ آقای ارنشاو، پسرش هندلی هیتکلیف را تحقیر میکند و او را به خدمتکاری تنزل میدهد. بااینحال، کاترین و هیتکلیف همچنان دلبستهٔ یکدیگرند. - کاترین، باوجود عشق به هیتکلیف، با *ادگار لینتون*، اشرافزادهای از تراشکراس گرانج، ازدواج میکند تا جایگاه اجتماعی خود را بهبود بخشد. این تصمیم هیتکلیف را خشمگین میکند و او بلندیهای بادگیر را ترک میکند. - سالها بعد، هیتکلیف ثروتمند و تحصیلکرده بازمیگردد و نقشهٔ انتقام از همهٔ کسانی که به او ظلم کردهاند را میکشد. او هندلی (که اکنون الکلی و بیپول است) را فریب میدهد، داراییهایش را میخرد، و پسر هندلی، *هیرتون*، را مانند یک خدمتکار تربیت میکند. - هیتکلیف با *ایزابلا لینتون* (خواهر ادگار) ازدواج میکند، اما او را آزار میدهد تا از خانوادهٔ لینتون انتقام بگیرد. - کاترین، پس از یک بحران روحی ناشی از بازگشت هیتکلیف، بیمار میشود و میمیرد، اما روحش در بلندیهای بادگیر سرگردان میماند. - هیتکلیف، حتی پس از مرگ کاترین، همچنان درگیر نفرت و عشق به اوست. او در نهایت پس از سالها عذاب روحی میمیرد و گفته میشود روحش با کاترین متحد میشود. - داستان با رابطهٔ جوانترها، یعنی *کتی لینتون* (دختر کاترین و ادگار) و *هیرتون ارنشاو* (پسر هندلی)، پایان مییابد که نشاندهندهٔ آشتی نسلهاست. ### **اسپویل و پایانبندی:** - هیتکلیف در پایانِ رمان، پس از سالها عذاب وجدان و وسواس فکری نسبت به کاترین، میمیرد. مردم محلی ادعا میکنند روح او و کاترین در بلندیهای بادگیر پرسه میزنند. - کتی و هیرتون، نسل جدید، از نفرتهای گذشته رها میشوند و با ازدواجشان، آرامش به دو خانه بازمیگردد. **تمهای اصلی:** عشق ویرانگر، انتقام، تضاد طبقاتی، طبیعت وحشی در مقابل تمدن، و تأثیرات شوم گذشته بر آینده. این رمان به خاطر فضای تاریک، شخصیتهای پیچیده و نگاه عمیق به روان انسانها، یکی از شاهکارهای ادبیات کلاسیک جهان محسوب میشود.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/3/8
«دختر کوهستان» رمانی تاریخی به قلم سید هاشم حسینی است که روایتگر روزهای جدایی قفقاز و داغستان از ایران است. کتاب دختر کوهستان در قالب داستانی به قیام مردم قفقاز و داغستان به رهبری شیخ شامل و انقلاب بلشکویکی و روزهای پس از جدایی از ایران میپردازد. خانوادهای در کوهستانهای منطقۀ قفقاز و داغستان زندگی میکنند. دختر خانواده به مادربزرگش علاقه زیادی دارد و بیشتر وقت خود را با او میگذارند. «دختر کوهستان» شامل روایت وقایع منطقه محل زندگی دختر داستان از زبان مادربزرگ است. «آلدار تنها کسی بود که گلهاش را به درههای کوچکتر و فرعی درهٔ آغاجلر هدایت میکرد. دره با شکافهای کور و عمیق، دیوارهها، گلوگاهها، و صخرههایش متعلق به او بود. هیچ کس به اندازهٔ او دره را زیر پا نگذاشته و نمیشناخت و به زوایای ناپیدای آن آشنا نبود. هنگام شکار هم به ارتفاعاتی پا مینهاد، که درندگان کوهستان و قوچها و بزهای کوهی از رفتن به آنجا ابا داشتند. چشمههای آب سرد و گرم را کشف میکرد و به دوردستترین نقاط، که گذر اهالی به آنجا نمیافتاد، قدم میگذاشت.» سید هاشم حسینی در این رمان به رخدادهای بعد از جدایی قفقاز از ایران که تاکنون کمتر بدان اشاره شده و مشکلات و ظلمهایی که از سوی ارتش تزاری و ارتش سرخ به مسلمانان این منطقه وارد شده میپردازد. الدار که یک پسر بنام محمدسام دارد بعد از ربایش نازلی همسرش توسط قزاق ها، تقریبا دیوانه و منزوی میشود. نازلی که مینا را حامله است سر زا میمیرد. الدار مادربزرگ و مینا را به کوهستان میبرد تا دور از مردم زندگی کنند. محمد سام کنار آمنه بزرگ میشود. هفده سال بعد، محمدسام در جریان قتل دو سرباز قفقازی فراری میشود و بعد از یک ماه آوارگی اتفاقی به کوهستان الدار میرسد. الدار پسرش را نمیشناسد اما در لحظات آخر عمر متوجه میشود. محمد سام مینا را به روستایش برمیگرداند و در راه بازگشت ، متوجه میشود که مینا خواهرش است.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/3/3
رمان «گوژپشت نتردام» در پاریس قرن پانزدهم و حول کلیسای معروف نتردام میگذرد. داستان متمرکز بر سه شخصیت اصلی است: 1. **کازیمودو** (گوژپشت نتردام): زنگزن زشترو و ناشنوای کلیسای نتردام که توسط کشیش **کلود فرولو** بزرگ شده است. 2. **اسمرالدا**: رقاصه کولی زیبا و مهربان که مورد توجه بسیاری از مردان، از جمله فرولو و کاپیتان **فوبوس** قرار میگیرد. 3. **کلود فرولو**: کشیش شرور و وسواسی نتردام که عشق بیمارگونهای به اسمرالدا دارد. - فرولو از عشق یکطرفه به اسمرالدا دیوانه میشود و وقتی میبیند او عاشق فوبوس (سربازی خوشچهره اما بیوفا) است، به فوبوس حمله میکند و او را زخمی میکند، اما اسمرالدا به جرم حمله به فوبوس دستگیر میشود. - کازیمودو، که عاشق اسمرالدا است، او را از چوبه دار نجات میدهد و در کلیسای نتردام پناهش میدهد. - فرولو اسمرالدا را فریب میدهد و او را از کلیسا بیرون میکشد تا اعدام شود. کازیمودو وقتی متوجه خیانت فرولو میشود، او را از بالای نتردام به پایین پرتاب میکند. - اسمرالدا در نهایت اعدام میشود و کازیمودو، با غم از دست دادن او، کنار جسدش میمیرد. سالها بعد، اسکلتهای درآغوش گرفتهشده آن دو پیدا میشود. **تم اصلی:** عشق، تقدیر، ظلم جامعه و تضاد بین زیبایی و زشتی درونی و بیرونی. این رمان تراژیک، یکی از شاهکارهای ادبیات فرانسه است که همدردی با انسانهای marginal شده (مانند کازیمودو) را به تصویر میکشد.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/2/29
کتاب پشت سرت را نگاه کن، رمانی معمایی و تریلر نوشته ی سی بل هاگ است که اولین بار در سال 2014 منتشر شد. زمانی که کلوئی بنسون به هوش می آید، درمی یابد که ربوده شده و در دخمه ای زیرزمینی اسیر شده است در حالی که اصلاً یادش نمی آید چطور سر از آن جا درآورده است. او از طریق جنگلی متروک از آن جا می گریزد اما هیچکس داستانش را باور نمی کند. زمانی که کلوئی به راستگویی شوهرش شک می کند، مجبور می شود تا گذشته ی خود را مورد بازبینی قرار دهد و به منظور یافتن حقیقت و زنده ماندن، مسیری را پی بگیرد که خودش فکر می کند درست است. همکار دانشگاه او جوردن کسی است که حرفش را باور میکند و البته به کلو علاقه هم دارد! در آخر داستان مشخص میشود که لیام شوهر روانی کلو این کار راکرده بود که در انتها طی یک درگیری توسط کلو و جوردن کشته میشود. کتابی کاملا چرت و پرت و فمینیستی.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/2/26
**خلاصه کتاب «پس از تو» (After You) اثر جوجو مویز** **معرفی کتاب:** «پس از تو» (After You) دومین جلد از مجموعه پرفروش «من پیش از تو» (Me Before You) نوشته **جوجو مویز** است. این رمان ادامه داستان زندگی **لوئیسا کلارک** را پس از مرگ **ویل ترینر** روایت میکند و به موضوعاتی مانند سوگ، عشق دوباره و یافتن معنی جدیدی برای زندگی میپردازد. --- ### **خلاصه داستان:** **۱. زندگی پس از ویل:** لوئیسا (لو) پس از مرگ ویل، در لندن زندگی میکند و به شغل پیشین خود در کافهای در فرودگاه بازگشته است. او هنوز درگیر اندوه و احساس گناه ناشی از تصمیم ویل برای پایان دادن به زندگیاش است. رابطهاش با خانوادهاش نیز تیره شده، چون آنها از نقش او در مرگ ویل بیخبرند. **۲. حادثه و تغییر:** یک شب، لو از پشت بام خانهاش سقوط میکند و به شدت مجروح میشود. این اتفاق باعث میشود او به گروه درمانی سوگواران بپیوندد و با افرادی آشنا شود که مانند او با فقدان دست و پنجه نرم میکنند. **۳. ورود لیلی:** زمانی که دختر نوجوانی به نام **لیلی رزموند** به زندگی لو وارد میشود، همه چیز تغییر میکند. لیلی ادعا میکند که فرزند نامشروع ویل است و به دنبال ارتباط با گذشته پدرش است. لو در ابتدا شک دارد، اما کمکم متوجه شباهتهای لیلی به ویل میشود. **۴. رابطه جدید: سم فیلدینگ** در همین دوران، لو با **سم فیلدینگ**، پزشک اورژانسی که پس از سقوطش به او کمک کرد، آشنا میشود. رابطه آنها کمکم عمیقتر میشود، اما لو هنوز درگیر خاطرات ویل است و نمیداند آیا میتواند دوباره عشق را تجربه کند. **۵. کشف رازها و تصمیمگیری:** (این قسمت در ترجمه فارسی نیومده): - لیلی در ابتدا ادعا میکند فرزند نامشروع **ویل ترینر** است و مدارکی هم ارائه میدهد. - لوئیسا در طول داستان کمکم به این موضوع شک میکند، چون رفتار لیلی با خاطراتش از ویل همخوانی ندارد. - در پایان کتاب، **حقیقت فاش میشود**: لیلی در واقع دختر **جورج ترینر** (برادر ویل) است که در جوانی رابطهای خارج از ازدواج داشته و لیلی حاصل آن رابطه بوده است. خانواده ترینر این موضوع را مخفی کرده بودند. این کشف به لو کمک میکند تا بپذیرد که ویل واقعاً رفته است، اما میراث او (از جمله تاثیری که روی زندگی لو گذاشت) همچنان باقی است. **۶. پایان و امید:** لو تصمیم میگیرد به پیشنهاد شغلی در آمریکا پاسخ مثبت بدهد و زندگی جدیدی را آغاز کند. او حالا میداند که عشق به ویل همیشه در قلبش خواهد ماند، اما این به معنای پایان زندگی خودش نیست. کتاب با امید به آیندهای جدید به پایان میرسد. --- ### **موضوعات اصلی کتاب:** - **سوگ و بهبودی:** تلاش لو برای کنار آمدن با مرگ ویل. - **عشق دوباره:** کشمکش او بین وفاداری به خاطره ویل و امکان شروع رابطه جدید. - **پذیرش تغییر:** تصمیم لو برای حرکت به جلو و یافتن هویت جدید. **ادامه سری:** سومین کتاب این مجموعه با نام «هنوز هم تو» (Still Me) ادامه ماجراهای لو در نیویورک را روایت میکند.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/2/23
**خلاصهی کتاب «من پیش از تو» (Me Before You) اثر جوجو مویز:** **داستان اصلی:** لوئیسا کلارک (لو)، دختری شاد و پرانرژی اما بیهدف، پس از از دست دادن شغلش در کافهای محلی، به عنوان پرستار و همراه ویل ترینور استخدام میشود. ویل که قبلاً یک مرد موفق و ماجراجو بود، پس از یک تصادف موتورسیکلت به فلج چهاراندام مبتلا شده و به زندگی روی ویلچر محدود شده است. او افسرده و تلخ است و قصد دارد به زندگی خود با کمک «خودکشی همراه» پایان دهد. **رابطهی لو و ویل:** لو با وجود ابتدایی بودن مهارتهای پرستاری، با انرژی و خوشقلبی خود کمکم به قلب ویل راه پیدا میکند. او سعی میکند با برنامهریزی سفرها و تجربههای جدید، به ویل نشان دهد که زندگی حتی در شرایط سخت هم ارزش زیستن دارد. اما ویل همچنان بر تصمیم خود پافشاری میکند. **تعارض و پایان داستان:** لو متوجه میشود که خانوادهی ویل فقط برای شش ماه او را استخدام کردهاند تا شاید بتواند نظر ویل را عوض کند. او ناامید میشود اما عاشق ویل میشود و سعی میکند او را منصرف کند. با این حال، ویل در نهایت به سوئیس میرود و در آنجا با کمک پزشکان، زندگی خود را به پایان میرسد. قبل از مرگ، بخشی از ثروتش را برای لو به ارث میگذارد تا بتواند زندگی جدیدی را شروع کند. **درونمایهی اصلی:** کتاب به موضوعاتی مانند حق انتخاب در مرگ، عشق فداکارانه، و معنای زندگی میپردازد. مویز خواننده را با این پرسش مواجه میکند: «آیا عشق میتواند کسی را که نمیخواهد زنده بماند، نجات دهد؟» **نکته:** این کتاب ادامهای با عنوان «پس از تو» (After You) دارد که سرنوشت لو را پس از مرگ ویل روایت میکند.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/2/20
رمان حول یک پروندهٔ قدیمی **قتل** میچرخد که ۱۶ سال پیش رخ داده است. **کارولین کرایل** به جرم مسموم کردن همسرش، نقاش مشهور **امیاس کرایل**، محکوم و اعدام شده است. اکنون دخترشان **کارلا لمارتین** که در زمان قتل تنها ۵ سال داشت، از پوآرو میخواهد حقیقت را کشف کند، چون معتقد است مادرش بیگناه بوده است. --- #### **شخصیتهای کلیدی (پنج خوک کوچک):** ۱. **امیاس کرایل**: نقاش پرحاشیه و مستبد که با سیانور مسموم شد. ۲. **کارولین کرایل**: همسرش که به قتل او متهم شد. ۳. **کارلا لمارتین**: دختر آنها که حالا بزرگ شده و میخواهد真相 را بداند. ۴. **آیلزا گریر**: معشوقهٔ امیاس که مدل نقاشیهایش بود. ۵. **فیلیپ بلیک**: دوست قدیمی امیاس که از کارولین متنفر بود. ۶. **مریدیت بلیک**: برادر فیلیپ که مخفیانه عاشق کارولین بود. ۷. **سیسیلیا ویلیامز**: معلم خانواده که به کارولین وفادار بود. ۸. **آنجلا وارن**: خواهر ناتنی کارولین که در روز قتل حضور داشت. --- #### **روند بررسی پوآرو:** پوآرو با **بازجویی از پنج شاهد** (که به «پنج خوک کوچک» تشبیه شدهاند) و **خواندن نامهها و خاطراتشان**، روایتهای متفاوتی از آن روز ترسیم میکند. او متوجه تناقضهایی میشود، از جمله: - امیاس پیش از مرگ در حال نقاشی پرترهٔ آیلزا بود. - بطری سیانور در استودیو برای کشتن حشرات استفاده میشد. - کارولین ادعا کرده بود که بطری را برداشته، اما آیا واقعاً او بود؟ --- #### **نقطهٔ اوج و حل معما:** پوآرو با تحلیل **رفتارها و زمانبندی رویدادها** کشف میکند که **آیلزا گریر** قاتل واقعی است! او با دستکاری بطری سیانور و استفاده از عشق مریدت بلیک به کارولین، صحنه را طوری تنظیم کرد که کارولین مقصر جلوه کند. انگیزهٔ آیلزا **انتقام از امیاس** بود چون او قصد داشت به رابطهشان پایان دهد.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/2/18
الینور آلیفنت، زنی سیساله با روال عجیب و منزوی، زندگیِ ساختارمند و تنهایی دارد. او هر جمعه به یک پیتزافروشی میرود، هرگز با کسی معاشرت نمیکند و گفتگوهایش پر از صداقتِ بیپرده اما ناخوشایند است. گذشتهٔ اسرارآمیز و زخمهای روحی او کمکم با ورود ریموند، همکار سادهدلش، به زندگیاش آشکار میشود. ریموند با مهربانی بیچشمداشت، الینور را به سمت ارتباطات اجتماعی و مواجهه با رنجهای قدیمی سوق میدهد. در طول داستان، الینور با کمک ریموند و یک پیرمرد بیمار به نام سمی، یاد میگیرد که دوستی و حمایت عاطفی چه معنایی دارد. او با گذشتهٔ تاریک خود—از جمله رابطهٔ سمی با مادرش و یک حادثهٔ هولناک در کودکی—روبهرو میشود و قدمبهقدم به سمت بهبودی پیش میرود. رمانی ترکیبی از طنز سیاه و احساسات عمیق که نشان میدهد حتی زخمخوردهترین افراد نیز شفا و امیدواری را تجربه میکنند. **نکته کلیدی:** > "زندگی وقتی دیگران را وارد آن میکنی، آسانتر میشود." **پایان داستان "الینور آلیفنت کاملاً خوب است" (اسپویلر):** در پایان رمان، الینور پس از سالها انزوا و رنج ناشی از یک کودکی آسیبزا، کمکم بهبود مییابد. او با کمک **ریموند** (همکار مهربانش) و **سمی** (پیرمردی که نجاتش میدهند)، یاد میگیرد که به دیگران اعتماد کند. مهمتر از همه، او با گذشتهٔ وحشتناک خود—از جمله سوءاستفادههای روانی **مادر سایکوپاتش** و حادثهٔ آتشسوزی که منجر به مرگ خواهر کوچکترش شد—روبهرو میشود. الینور متوجه میشود که **مادرش (که در زندان است)** همیشه ذهن او را کنترل میکرده، اما حالا او آزاد است. او دوستی واقعی را تجربه میکند، حتی برای اولین بار عاشق میشود (هرچند این عشق یکطرفه است)، و درمییابد که **"کاملاً خوب نیست"**—اما این اشکالی ندارد، چون حالا حمایت دیگران را دارد. **صحنهٔ پایانی:** الینور دیگر تنها نیست. او با ریموند و دوستان جدیدش جشن کریسمس را میگیرد و برای اولین بار احساس میکند که **"تعلق"** دارد. کتاب با امیدواری تمام میشود، نشان میدهد که بهبودی ممکن است طول بکشد، اما هرگز دیر نیست. > **نکتهٔ نهایی:** *"بعضی آدمها را نمیشود نجات داد، اما بعضیها خودشان را نجات میدهند... فقط کافی است دستشان را بگیرید."*
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/2/13
#آرشیوـشخصی داستان کتاب چشمهایش در دوره رضاشاه اتفاق میافتد و زندگی یک استاد بزرگ نقاشی را روایت میکند که مبارز سیاسی هم است. یکی از دوستداران این نقاش معروف به دنبال راز مرگ مشکوک استاد در تبعید است. آقای ناظم همان دوستدار استاد است و حدس میزند که راز مرگ استاد در یکی از تابلوهای ایشان است که خود استاد نام آن تابلو را چشمهایش گذاشته است. استاد ماکان در سالهای آخر عمرش یک پرده به نام «چشمهایش» نقاشی میکند که پرتره خانمی جوان است که انگار یک راز بزرگ در چشمهای خانم وجود دارد و آقای ناظم به شدت دنبال پیدا کردن همین خانم و کشف راز چشمهایش است. در واقع راوی داستان که ناظم مدرسه و مسیٔول نمایشگاه آثار استاد ماکان است، سخت کنجکاو میشود راز این چشمها را دریابد. بنا بر این سعی میکند زن در تصویر را بیابد و از ارتباط او با استاد ماکان بپرسد. این زن فرنگیس است که بعد از بی توجهی استاد به وی، به خارج می رود و بعد از سالها به ایران برمیگردد و دوباره با استاد رودررو شده و این بار بیشتر بهم نزدیک میشوند! در پایان فرنگیس برای نجات جان استاد، حاضر میشود با رییس شهربانی ازدواج کند بدین شکل خود زا فدای عشقش میکند. عاشقانه درام امتیاز از ده = پنج و نیم
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.